هنر
بخش اول: پیش از اسلام روزگار مادها و هخامنشیان 1- هنر مادها آثار هنري نسبت داده شده به مادها، به علل گوناگون چون دوره نسبتا كوتاه حكومت و درآميختگي تمدن و فرهنگ آنان با هخامنشيان از نظر شمار اندكند؛ اما برخي از اشياء گنجينه هاي جيحون و زيويه به آنان نسبت داده شده است. در ميان پيشكش آورندگان در سنگ نگارههاي تخت جمشيد آنان حامل دست ساخته هاي فلزي, جنگ افزار و زيورهاي زرينند كه نشانه مهارتشان در فلز كاري به شمار مي آيد. برخي از باستان شناسان نيز در آثار به دست آمده از لرستان, حسنلو و كلاردشت قرابتي با هنر مادي يافتهاند.. * منبع: سمسار، محمد حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 628
2- هنر هخامنشيان هنر هخامنشيان چون ديگر ويژگيهاي اين امپراتوري _ چه از ديدگاه سياسي _ اجتماعي و چه از نظر فرهنگي _هنري در جهان باستان همانند نداشت. تمدن هخامنشي بر خلاف تمدن يوناني كه از نظر تمدن سياسي هرگز از دولت شهرها تجاوز نكرد, شاهنشاهي بزرگي از ملتها و نژادهاي گوناگوني پديد آورد و امپراتوري وسيعي را شكل بخشيد كه در به هم پيوستگي و روابط انساني حاكم برآن, نه تنها در جهان باستان،كه در دنياي جديد نيز مانند آن شكل نگرفت. اين ويژگي را در هنر هخامنشي نيز به خوبي و آشكارا ميتوان ديد.هنر هخامنشي را برخي از پژوهشگران آميزهاي از هنر ملتهاي گوناگوني مي دانند كه دولت جهاني هخامنشي را تشكيل داده بودند.درست است كه اين هنر عواملي را از هنرهاي سرزمينهاي تابع خود چون اورارتو, بابل, آشور, ماد و حتي سرزمين هاي بسيار دور چون مصر و جز آن برگرفته بود, اما اين عوامل را با روح لطيف و هنر ملي ايران چنان درآميخت و پديده اي چنان بديع پديد آورد كه شايسته امپراتوري بزرگي شد كه از شمال افريقا تا سيبري و از دانوب تا سند گسترش يافت. ويژگي مهم اين هنر اين بود كه آزادي عمل و خلاقيت هنرمندان سرزمينهاي تابع را نيز حفظ كرده است. ويژگي ديگر هنر هخامنشي اين بود كه بر خلاف هنر بسياري ديگر از ملتها از جمله يونان و مصر, هنر جهان خدايان يا دنياي مردگان نبود, بلكه هنر مردم زنده اي بود كه امپراتوري هخامنشي را تشكيل مي دادند. اين ويژگيها چون پلي هنر شرق و غرب متمدن جهان را بهم پيوند مي داد. ساختن بنا بر صفههاي سنگي از ويژگيهاي معماري اين عصر است. اين ويژگي را از تخت سليمان تا تخت جمشيد مي توان پي گرفت. در پاسارگاد كه نخستين پايتخت هخامنشي بشمار مي آيد و به روزگار كوروش بزرگ ساخته شد, افزون بر چند تالار ستون دار و چند كاخ بزرك و كوچك و آثار بازمانده از بناهاي ديني مانند آتشكده ها, مقبره خود كوروش نيز بر پا شده است. اين مجموعه كه همگي از سنگ تراشيده، و بيشتر با سنگ نگاره ها و پيكرهاي گوناگون آراسته شده بود، در حصاري سنگي با دروازه هاي كوچك و بزرگ محصور شده بود. افزون بر آن، در فاصله آنها آثار آب نماها و حوضهايي را مي توان ديد. هر چند از اين مجموعه امروز تنها آرامگاه كوروش بر سكويي 6 طبقه و به صورت اتاقي منفرد با پوششي خرپشته مانند كه همه با تخته سنگهاي بزرگ مرمر مانند بنا شده است باقي مانده است, اما همين بنا كه روي هم رفته 11 متر ارتفاع دارد, آغازي درخشان در معماري هخامنشي به شمار مي آيد. به روزگار شاهنشاهي رو به گسترش هخامنشي, داريوش پايتخت را به شوش انتقال داد و ساختن كاخهاي تازه را در اين شهر كهن آغاز كرد. كاخ مشهور آپاداناي او را، بر پايه كتيبه برجاي مانده, هنرمنداني كه از سرتاسر امپراتوري- از ايوني مصر تا سند و بابل- آمده بودند و با مواد و مصالحي چون چوب درخت سدر لبنان, عاج حبشه, فيروزه و عقيق خوارزم سند به دست بنايان و معماران مادي و ايواني و ساردي بر پا داشتند. اين كتيبه توانايي ايرانيان را در بهرهگيري از هنر و ابزارها و مواد همه سرزمينهاي تابع شاهنشاهي هخامنشي نشان مي دهد. در حاليكه بازمانده آثار آپاداناي شوش خود نمودار معماري نوي است كه به هنر معماري هيچ يك از ملتهاي تابع داريوش بزرگ شباهت ندارد و كاملا بنايي بديع و تازه با روح و شكل و ساختار ايراني است و هنري نو به شمار مي آيد. سقف تالارهاي ستون دار اين كاخ بر رديفي از ستونهاي شيار دار بلند و بر پايه ستونهايي از سنگ تراش خورده و سر ستونهايي به شكل پيكره گاو استوار بود كه از كف تا سقف تالار 20 متر بلندي داشت. چنين بلندپروازي و چيره دستي در معماري را پيش از اين در هنر هيچ ملتي نميتوان ديد.كاشيهاي لعابدار مينايي كه ديواره هاي كاخ را آراسته بود, از زيباترين آرايههايي است كه در تزيين بناهاي مشهور دنياي باستان به كار برده شده است. كاخهاي ديگري نيز در شوش پس از آپادانا برپا شد كه در ستردگي بنا و زيبايي آرايه ها با آن برابري ميكرد. مجموعه عظيم تخت جمشيد نيز كه بر صفحه اي گسترده در نزديكي شيراز برپا شد، عظمت معماري هخامنشي را نشان مي دهد. اين مجموعه را- كه تا پايان عصر هخامنشي كار ساختمان در آن ادامه داشته است – بيش از 18 بناي شناخته شده بزرگ و كوچك تشكيل مي دهد. پلكاني دوطرفه با پلههايي كوتاه و ظريف تراشيده شده بدان سان كه پادشاهان هخامنشي سوار بر اسب به راحتي از آن بالا ميرفتند، از زمين تا سطح صفه ساخته شده است. بناهاي بزرگي چون كاخ 100 ستون، كاخ 100 دروازه يا تالار تخت، كاخ خشايارشا، تالار 99 ستون در كنار كاخهاي كوچكتر چون آپادانا با طرحي استادانه در كنار هم قرار دارند. ستونهاي شياردار و بلند تخت جمشيد كه در ارتفاع از بلندترين ستونهاي ساخته شده در معماري يونان بلند قامتترند، ستونهاي خوش تراش گلدان مانند و سر ستونهاي پر تزيين كه به پيكره هاي شير، گاو، عقاب و گاهي دو سر انسان منتهي مي شوند، سقفهاي گسترده اين بناها را بر خود نگاه مي داشتهاند. سنگ نگاره ها بيشترين بخش آرايه اين بنا را در معماري تخت جمشيد شامل مي شود و ديواره پلكانهاي آپادانا، دروازه خشايارشا، دروازه تمام ملل و ديوارها و درگاهها را در بسياري از بناهاي بازمانده تخت جمشيد مي آرايد. اين سنگ نگاره ها افزون بر جنبه تزئيني و نمادي نشان دهنده برگزاري دوره نوروزي است. نقشهايي كه بر روي ديواره پلكان كاخ آپادانا وجود دارد، نمايندگان 23 كشور تابع امپراتوري هخامنشي را نشان مي دهد كه هدايايي از كشور خود به ارمغان آورده اند. در ساختار هنر هخامنشي، هنرهاي تزئيني جايگاهي ويژه دارد. گستردگيهاي سرزمينهاي زير فرمان هخامنشيان و تجارت جهاني كه در پرتو توانمندي آنان رونق بسيار يافته بود، به ويژه رواج سكه هاي زرين و سيمين هخامنشي، خريد و فروش كالاهاي ساخته شده از فلزات گرانبها را كه بين دورترين نقاط شرق و غرب نقاط امپراتوري مبادله مي گرديد، آسان مي ساخت و همين امر سبب تآثيرگذاري هنر ملل تابع در يكديگر مي شد. گرايش به طبيعت و گاهي پيروي كامل از آن در هنر هخامنشي از پيكرتراشي تا زرگري جاري بود.ابجاد نقشهاي برجسته بيرون زده از اشياي چون گذشته همچنان رواج داشت. شماري از ظرفهاي سيمين و زرين به ويژه جامها و صراحيهاي بازمانده از اين دوره به صورت پيكره شير، گاو، بز كوهي و جز آن ساخته شده است. زرگران چيره دست عصر هخامنشي در ساختن آرايه هاي گوناگون براي هر گونه كاربردي- از سنجاقهاي سر و زينتهاي لباس، تا نيامهاي نقش دار شمشير و كارد – هنرمندي نشان داده. دست بافتهها و قاليها و گليمهاي ايران عصر هخامنشي از شهرت جهاني برخوردار بود. كشف كهن ترين فرش دست بافت گره و پرز دار از كاوشهاي باستان شناسي گورهاي يخ بسته پازيريك در ناحيه آلتايي شواهد تاريخي اين امر را اثبات مي رساند. طرح ميانه اين قاليچه، يعني ستارههاي 4 پر را پيشتر در برنزهاي لرستان مييابيم. نقش سوار كاران مادي با اسبهايي كه بي كم و كاست چون اسبهاي سنگ نگارههاي تخت جمشيد آراسته شده اند و گوزنهاي خالدار پهن شاخي كه از خوزستان تا شماليترين بخشهاي شرق امپراتوري هخامنشي ميزيسته اند، بر حاشيههاي آن ديده مي شود. اين قاليچه با اندازه 200×183 سانتي متر در مجموع داراي 000/250/1 گره متقارن است و در موزه آرميتاژ سن پترزبورگ نگاهداري ميشود. در همان كاوشها قطعههاي پشمي گليم بافتي كه شهبانوهاي هخامنشي را به هنگام اجراي مراسم در پيش آتشدان نشان ميدهد به دست آمده است. همانند اين نقش را بر سنگ نگارههاي تخت جمشيد كه شاهنشاه را در برابر آتشدان نشان مي دهد، ميتوان ديد.. * منبع: سمسار، محمد حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 630 ـ 628
روزگار اشكانيان با برافتادن هخامنشيان و پيروزي اسكندر مقدوني هنر ملي ايران نخست دچار گسستگي شد و سپس به هنري كه آن را ميتوان هنر يوناني- ايراني خواند، انجاميد. اين هنر نسبت به هنر هخامنشي نشان از پس ماندگي بزرگي دارد. اين وضع تا روي كار آمدن مهرداد دوم اشكاني (123ق م) كه امپراطوري اشكاني را به صورت يك قدرت بزرگ جهاني بر پاداشت، محسوس است. در اين فاصله زماني با 3 شيوه هنري در ايران روبه رو هستيم: 1. هنر تقليد شده از يونان، 2. هنر يوناني- ايراني، 3. هنر ايراني؛ اما تمايل به تجدد ملي در همه شئون فرهنگي و سياسي از جمله در هنر كه هرگز شعلههاي آن در ايران فرو ننشسته بود، با پادشاهي مهرداد بار ديگر فزوني گرفت و راه بازگشت و رسيدن به هنر «ايراني نو» هموار شد. در اين شيوه نوين، هنر ايران هر چند به روشهاي ابتداييتر بازگشت داشت، اما با كوشش و تحولي همراه بود و هنر ملي ايراني بدون آميختگي با عناصر بيگانه بار ديگر زنده شد. بازگشت به چهرهسازي تمام رخ كه دوباره كاربرد گسترده و همهگير در هنر اشكاني يافت، نمونه روشن اين جنبش هنري است كه در هنر پيش از تاريخ ايران ريشه داشت و به هيچ روي نميتوان آن را به هنر يوناني نسبت داد. با اين ديدگاه تمامي شاخههاي هنر اشكاني را ميتوان بررسي كرد. در شهر سازي ساختن شهرها با طرح دايرهاي شكل به طرح رسمي شهر سازي اشكاني تبديل شد. در اين طرح ملاحظات دفاعي نقشي اساسي داشت. همين طرح در قرون وسطي در غرب با گستردگي تقليد شد و رواج يافت. نخستين جلوههاي هنر معماري پارتي را در نسا اولين پايتخت پارتيان (يا «اشك آباد» در چند كيلومتري شهر جديد «عشق آباد» پايتخت كنوني جمهوري تركمنستان) كه كاوشهاي باستان شناسي آن به دست باستان شناسان روسي انجام گرفته است، مييابيم. كاخ شاهي نسا هر چند از ديدگاه تزئينات تا حدي تحت تأثير هنر يوناني است (مثلا پيكرههاي اجداد شاهان پارتي كه از گل ورزيده ساخته شده، و به شيوه يوناني مقام ايزدي يافتهاند)، اما خود بنا با شگفتي بسيار داراي طرحي 4 ايواني برگرد يك حياط است؛ طرحي كه از نساي اشكاني آغاز شده است و همچنان به صورت طرح رسمي و سنتي ايران شناخته مي شود و تا خارج از ايران و در بين النهرين گسترش يافته است. پراكندگي آثار معماري اشكاني كه در شرق از آي خانم و سرخ كتل و نسا آغاز ميشود، در داخل ايران امروز شامل بازمانده شهر صد دروازه (دامغان)، كوه خواجه (سيستان):، برده نشانده (خوزستان) و معبد آناهيتا (كنگاور) ميگردد و تا كاخ آشور (عراق) و پالمير (سوريه) ادامه مييابد، از سويي و محدود ماندن كاوشهاي باستان شناسي در شهرهاي اشكاني از سوي ديگر، آگاهيهاي ما را در پيرامون دوران نزديك به 500ساله اشكاني به حد مطلوب نميرساند. مصالح ساختماني در اين دوره بيشتر شامل خشت، آجر، سنگ نتراشيده و تراشيده است. ملاط گچ و رواج طاق هلالي و ايوان به ويژه ايوانهاي سه گانهاي كه در آنها قوس ايوان مركزي از ايوانهاي جانبي بزرگتر است. از ويژگيهاي اين دوره به شمار ميآيد. تزيين نماي بيروني به ويژه در بناهايي كه از سنگ تراشيده- چون در الحضر- ساخته شدهاند، با ماسكهاي تراشيده شده سنگي كه چهره را تا چانه نشان ميدهد. از ديگر عناصر كاملا ايرانيند. درهنرهاي وابسته به معماري رواج گچبري از سده 1م براي نخستين بار در كاخهاي اشكاني بينالنهرين آغاز شده، و در بناهاي كوه خواجه به نهايت ظرافت رسيده است. آرايه ديگري كه درمعماري پارتي رواج داشته، ديوارنگاره است. نگارههاي بدنه ديوارهاي كاخ كوه خواجه در درياچه هامون سيستان و مراسم مذهبي معبد خدايان پالميري در دورا و كاخ آشور گواه گسترش اين هنر در معماري اشكاني به شمار ميآيد. در پيكر تراشي و سنگ نگاره بر كوه از سنتهاي هخامنشي پيروي ميشود. بررسي سنگ نگارههاي مهرداد دوم در بيستون و نقشهاي تنگ سروك و شوش، تأثير مكتب پارتي را بر مجسمهها. سنگ نگارههاي پالمير و نمرود داغ و دورا آشكار ميسازد. اين امر درخور توجه است كه دو هنر ديوارنگاره و نقش برجسته پارتي در بخش غربي امپراطوري اشكاني چون حران و پالمير در مراحلي كه هنر رومي در ناحيه مديترانه رو به گسترش دارد، پايدار ميماند. اما جالبتر آنكه در سده 1 م هنر يوناني و رومي درهاي خود را بر نقش مايههاي شرقي اشكاني ميگشايد و ادامه آن را تا عصر ساساني ميتوان ديد. نتيجه آنكه سلوكيها كه وارث بخش بزرگي از امپراطوري هخامنشي شدند، بسيار كوشيدند تا تمدن و فرهنگ يوناني را در متصرفات خود جايگزين تمدن ايراني كنند؛ اما مقاومت ملي ايرانيان كوشش آنها را حتي در مدتي كه بر بخشهايي از ايران حكومت ميكردند، به شكست كشاند. پديد آمدن هنر تازه نسا در شرق ايران و هنر كوماژن و نمرود داغ در غرب نشانههاي آشكار اين شكست است. پيروزي پارتها و بازگشت به هنر ملي در ايران اين امر را آشكارتر ميسازد. آنان افزون بر اينكه از ماوراءالنهر تا سواحل مديترانهاي هنري تازه را گستردند كه با هنر پيش از خود، يعني هنر هخامنشي از يك ريشه بود. پايه هنر ساساني را نهادند. * منبع: سمسار، محمد حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 632 ـ 631
روزگار ساساني هنر ساساني برخلاف آنچه در گذشته تصور ميشد هنري ناگهاني پديد آمده در برابر هنر پارتي نيست. بر پايه يافتههاي تازه باستان شناسي هنر عصر ساساني در تمامي شاخهها تداوم و تأثير هنر اشكاني را در خود دارد، هرچند نوآوريهاي آن را نميتوان ناديده گرفت. به هر حال، پايداري عناصر هنر هخامنشي در آن رابايد پذيرفت، زيرا آنان نخست در بخشي از ايران ميزيستند كه از مراكز اصلي حكومت هخامنشي و آثار بازمانده از آنان بود. در سنگ نگارههاي تاج گيري اردشير در فيروزآباد، نوشتن كتيبههاي سه زبانه، تجسم شاه و اهورامزدا در اندازهاي بزرگتر از ديگران در نقوش، و عناصر ديگر كه در هنر ايران رو به فراموشي داشت، زنده شده است؛ در حالي كه از عوامل و عناصر يوناني و رومي اثر بسيار كمي وجود دارد. در اين دوره رشتههاي گوناگون هنري چون شهرسازي، معماري، و هنرهاي وابسته به آن فلزكاري و سكه زني و جواهر سازي رونقي بيمانند مييابد. هر چند كاوشهاي باستان شناسي محدودي كه در شهرهاي ساساني انجام گرفته است، نميتواند چهره كاملي از شهرسازي اين دوره به دست دهد. اما آنچه مورخان و جغرافيانويسان دوره اسلامي از ساختار شهر اردشير خره به دست ميدهند. نمايانگر دقتي شگفتي آور در شهرسازي است. شهر طرح نوين و منظمي دارد. ساختار آن دايره كاملي به قطر دوكيلومتر است كه دو محور آن به 4 دروازه ميرسد. در كانون دايره منارهاي به بلندي 30 متر براي افروختن آتش در بالاي آن بر پا كرده بودند. ارگي ميان شهر ساخته شده بود و دوباروي موازي و خندقي شهر را از هجوم دشمن محافظت ميكرد. شهر از داخل به 20 مثلث ناقص تقسيم ميشد. اين شيوه دقيق شهر سازي همراه با بناهاي عمومي درون و بيرون شهر نشانگر پيشرفتي است كه ساسانيان در كار شهرسازي به آن دست يافته بودند. ديگر شهرهاي ساساني چون بيشاپور، به اردشير، تيسفون و گندي شاپور و... از همين ويژگيهاي ساختاري برخوردار بودند. در كار معماري نه تنها در ساختن كاخهاي سترگ كه در معماري بناهاي عمومي چون آتشكدهها، قلعهها، پلها، راههاي سنگفرش شده كاروانسراها و حتي خانهها پيشرفتي بيمانند حاصل شده بود.ايوان كسري در نزديكي بغداد كه تنها بخش برپا مانده از تيسفون است،از بناهايي است كه به دستور شاپور اول در نيمه دوم سده3م ساخته شد. اين بنا كه شكوه و عظمت آن نه تنها اعراب را شگفت زده كرد، بلكه هنوز نيز ويرانه آن هر بازديد كنندهاي را به شگفتي ميآورد، شاهدي راستين بر توانايي معماران ساساني است. ايوان با طاقي به بلندي 37 و دهانهاي به درازاي 43 متر داراي عظمتي است كه در معماري جهان باستان مانند ندارد؛ حتي روميان كه در معماري جهان باستان شهرت جهاني دارند، همانند آن را نساختهاند. بخشهايي از اين بنا به دستور خلفاي عباسي ويران شد تا مصالح آن در ساختمان كاخهاي شهر تازه ساز بغداد به كار رود. مصالح ساختماني در بخشهاي كوهستاني سنگ نتراشيده با ملاط گچ و ساروج بود كه كار ساختمان را سخت ميكرد؛ اما معماران ساساني در ساختمانهاي مهم و بزرگ شهري از سنگ تراشيده به ويژه در نماي بنا بهره ميجستند. تخت نشين اردشير خره و برخي از بناهاي بيشاپور و تخت سليمان از اين دسته به شمار ميآيند. آجر نيز در حد گسترده در معماري ساساني كاربرد داشت. در تخت سليمان و ايوان كسري مصالح اصلي آجر است. پيشرفت بزرگ در معماري اين عصر زدن گنبد بر فضاي 4 گوش به كمك سه كنج و تقسيم فضاي زير گنبد از 4 ضلعي به 8 ضلعي و ايجاد گريو به صورت دايره است. اين كار براي نخستين بار در ايران عصر ساساني در معماري جهان آغاز شد و تحولي بزرگ در كار برپايي گنبد و دگرگوني پوشش گسترده سقف در معماري پديد آورد. سنگ نگارههاي ساساني بخش بزرگي از هنر اين دوره را تشكيل ميدهد. موضوع اصلي اين آثار بيشتر صحنههاي تاج گيري پادشاهان و پيروزي هاي آنان بر دشمنان داخلي و خارجي است؛ اما به ويژه بايد از نقش شكارگاه خسرو در طاق بستان كه اوج اين هنر را به نمايش گذاشته است، ياد كرد. از دو هنر در خور توجه و دقيق و زيباي عصر ساساني نيز ناگفته نبايد گذشت. يكي هنر كندهگري بر سنگهاي بهادار به صورت نگين و مهر و در جواهر سازي است و ديگري هنر سكه زني است كه از ديدگاه تنوع طرحها و آرايش چهره و لباس و ديهيم و چهره نگاري در كمتر دورهاي پيش و پس از اسلام به مقامي چنين والا دست يافته است. در آرايههاي معماري 3 شاخه هنر گچبري، موزاييك و ديوارنگاري به صورت آرايههاي بنا نقش مهمي در هنر ساساني ايفا كرده است. ريشه هنر گچبري ساساني را هر چند در پيشينه آن در دوره اشكاني مييابيم، اما در طول 4 قرن تجربه هنرمندان ساساني دگرگونيهاي بسيار در آن پديد آمد. كاربرد گسترده گچبري روش خشتهاي قالب زده گچي را متداول كرد كه هم ارزانتر و هم سريعتر تمام ميشد. همين روش را در پيكر سازي با گچ به كار ميبردند و با افزودن جزئياتي در چهره و سر نيم تنههاي مورد نظر را پديد ميآوردند. گونهگوني نقش مايههاي به كار رفته در كاخ كيش، تيسفون (در عراق كنوني)، حاجي آباد، بيشاپور و … توجه به اين هنر رانشان ميدهد. همين ويژگيها را در استفاده ازموزاييكهايي كه با سنگهاي رنگارنگ به صورت نقشهاي انساني و گياهي براي پوشش كف تالارها به ويژه در بيشاپور انجام گرفته است، مييابيم. اين هنر هر چند ريشه رومي دارد، اما بيشتر نقش مايههاي آن ايراني است. درباره نگارگري و كاربرد گسترده آن در شاخههاي گوناگون چون ديوارنگاري، كتابآرايي و چهره سازي، نه تنها گزارشهاي تاريخي و ادبي بسيار به ويژه در متون دوره اسلامي در دست داريم، بلكه يافتههاي باستان شناسي نيز اين مدارك را تأييد ميكند. شهرت ماني كه انديشههايش را در كتاب مشهورش ارتنگ يا ارژنگ به تصوير كشيده بود و دست آوردهاي كاوشهاي شوش و حاجي آباد كاربرد نگارگري را در معماري نشان ميدهد. ايران عصر ساساني به سبب آنكه بخش بزرگي از جاده ابريشم را در سرزمين خود داشت، نه تنها به سبب در دست داشتن انحصار صدور ابريشم خام به روم شرقي، بلكه به سبب بافت پارچههاي ابريشمي بسيار نفيس با طرحها و رنگهاي زيبا شهرت جهاني داشت. جنگهايي كه از اواخر سده 4 م بين ايران و روم رخ داد و به «جنگ ابريشم» شهرت يافت و تحريم مصرف بافتههاي ابريشمي ايران از سوي كليساهاي روم از پي آمدهاي بازرگاني ابريشم و صدور بافتههاي ابريشمي ساساني بود. نمونههاي بازمانده از دست بافتهاي ابريشمي عصر ساساني بي ترديد از مهمترين آثار هنر جهان باستان به شمار ميآيند. بافتههاي ساساني در تمامي مراكز بافندگي از بيزانس تا چين و ژاپن و به ويژه در مصر تأثير مستقيم نهاد. ثروت گرد آمده در شاهنشاهي ساساني از سويي و ميراث گرانبار هنري گذشته ايران زمين در فلزكاري اين عصر به خوبي نمايان است. شمار بزرگي از اشيا سيمين و زرين كه بيشتر به طور اتفاقي در روسيه شرقي و منطقه اورال كشف شده، اكنون از نفايس موزه ارميتاژ است و نيز شمار بسياري آثار فلزي ساساني در موزههاي بزرگ سراسر جهان از جمله موزه ملي ايران نگاهداري ميشود. اين آثار نشان از توانايي هنرمندان ايراني- چه در شكل و فرم، چه در شيوه ساخت- دارد. آنها بيشتر به صورت بشقاب، صراحي، گلدان و جامهاي گوناگونند. از جمله زيباترين آنها جام زرين مرصع، مشهور به «جام سليمان» است كه هارون الرشيد به شارلماني هديه كرد و اكنون در كتابخانه ملي پاريس نگاهداري ميشود. شماري تكوك كه به شكل سر يا تمام بدن حيوانات شناخته شده، و بيشتر سيمين زراندودند، يا سيمين با قطعههاي زرين جوش خورده بر بدنه، نيزدر ميان اين آثار وجود دارد. اين روش تزيين ويژه ايرانيان بوده است، و هنرمندان يونان و روم با آن آشنا نبودهاند. هنر ساساني كه واپسين جلوه هنر شرقي محسوب ميشود. هر چندوارث هنر كهن ايران است، اما با نوآوريهاي خود و حذف عناصر بيگانه به هنري تبديل شد كه در گستردهاي وسيع از جهان روزگار خود در تمامي شاخههاي هنر در شرق و غرب شاهنشاهي ساساني تأثير گذاشت.. * منبع: سمسار، محمد حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 635 ـ 632 بخش دوم: دوره اسلامی مقدمه با برافتادن سلسله ساساني در پي هجوم اعراب مسلمان به ايران، هر چند دين و شيوه حكومت در اين سرزمين دگرگون شد، اما هنر ساساني براي چند سده به همان شيوه كهن به زندگي خود ادامه داد. اين تداوم را در تمامي شاخههاي هنر ايران دوره اسلامي ميتوان مورد بررسي قرار داد. * منبع: سمسار، محمد حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 635
معماری نخستين بناهايي كه بيدرنگ پس از فتوحات مسلمانان در محدوده جغرافيايي ايران عصر ساساني بنا شد، مسجدها بودند. در شهر كوفه كه در نزديكي حيره در 17ق/638م به صورت يك اردوگاه نظامي برپا، و سپس به شهري مشهور تبديل شد. نخستين مسجد خارج از سرزمين حجاز به دست معماري ايراني به نام روزبه پسر بزرگمهر همداني برپا شد. طرح مسجد نخست شامل حياطي بود كه در سوي قبله تالاري ستوندار داشت. اين ستونها را از كاخهاي شهر حيره آورده بودند كه پيش از برافتادن ساسانيان زير فرمان آنهابود. در تجديد بنا رواقهايي در 3 سوي ديگر حياط به آن افزودند. دارالاماره اين شهر را نيز بر پايه طرح بناهاي عصر ساساني ساختند. اين بنا داراي حياطي مركزي و 4 ايوان در 4 طرف حياط و حصار خارجي برجدار بود؛ همان طرحي كه در كاخهاي فيروزآباد، سروستان و كاخ دامغان به كار گرفته شده بود. اين تأثير را در تمامي دوران حكومت بني اميه (41-132ق/661-750م) و در تمامي بناهايي كه به روزگار حكومت آنان در سرزمينهاي زير فرمان آنان ساخته شد- چون قبه الصخره، مسجد الاقصي، جامع دمشق، كاخهاي مشتي، حير عمره و …- چه در طرح و نقشه، چه در آرايههاي بنا ميتوان ديد. در محدوده جغرافيايي كنوني ايران بناهاي بازمانده از سدههاي نخستين اسلامي بسيار اندكند. گزارشهاي تاريخي از وجود مسجد جامعي به نام «ثور» در قزوين خبر ميدهد كه بايد نامگذاري آن به سبب داشتن سرستونهايي به شكل گاو بوده باشد. همچنانكه در شهر استخر فارس مسجدي همانند آن وجود داشته است كه نشان از ادامه سنتهاي معماري پيش از اسلام ايران دارد. تغيير كاربرد بناهاي پيش از اسلام، از جمله تبديل آتشكدهها به مسجد و كاربرد مصالح بناهاي پيشين در ساختمانها در اين دوره معمول بوده است. اين جنبش تازه در معماري كه براي چند سده به همان شيوه كهن ساساني ادامه يافت، به تدريج به سوي تكامل و تنوع همراه با گرايش به سبك تر شدن بنا و كاهش از حجمهاي ستبر رو آورد. توسعه هر چه بيشتر راههاي ارتباطي و گسترش روز افزون بازرگاني و رونق اقتصادي و گرد آمدن ثروت در سرزمنيهاي اسلامي سبب ايجاد بناهاي عظيم شد كه از ابزارهاي زندگي مادي و معنوي بهتر در جهان اسلام به شمار ميآمد. به همين سبب، ساختن بناهاي عمومي چون مسجد، مدرسه، كتابخانه، بازار، بيمارستان، پل، كاروانسرا و بناهاي حكومتي چون دارالاماره، كاخ، قلعه و … به نحوي روز افزون گسترش يافت. تجربههاي گذشته و وجود بناهاي عظيم چون طاق كسري و آتشكدهها و رباطها و قلعههاي عصر ساساني سرمشقهاي آموزندهاي براي سازندگان سدههاي نخستين اسلامي نه تنها در ايران، كه در بسياري از سرزمينهاي دور و نزديك شد. نخستين بنايي كه ساخت آن را به سده نخستين اسلامي نسبت ميدهند، مسجد جامع فهرج يزد است. همساني ويژگيهاي ساختاري اين بنا با معماري ساختمانهاي عصر ساساني به درجهاي است كه پژوهشگران آن را در آغاز كوشكي ساساني ميپنداشتند. اما بررسيهاي بعدي نشان داد كه بنا ويژه مسجد ساخته شده است و به نخستين قرن هجري تعلق دارد؛ هر چند كه در سدههاي بعد دگرگونيهايي از جمله افزودن مناره به بنا در آن پديد آوردهاند. ويژگيهاي بنا حتي از تاريخانه دامغان (شناختهترين بناي سدههاي نخستين هجري) به معماري ساساني نزديكتر است. گزارشهاي تاريخي موجود از بناهاي ساخته شده در آغاز سده 2ق/8م به دست ابومسلم خراساني چون دارالاماره مرو با نقشهاي همانند آتشكدههاي ساساني كه از گنبدي بلند و 4 ايوان و حياطي مركزي تشكيل ميشد، حكايت دارد. او مسجدهايي نيز در دو شهر مرو و نيشابور برپا داشت. افزون بر آنها بناي تاريكخانه دامغان كه هنوز برپاست و در نيمه دوم همين قرن ساخته شد، داراي همه ويژگيهاي يك بناي ساساني است. طاقهاي ضربي با قوسهاي بيضي شكل و پاكارهاي بيرون زده، ستونهاي گرد ستبر به بلندي 5/3 و قطر 2متر و ميانسرايي كه با رواقها و شبستانهاي رو به قبله ساخته شده است. همانندي بسياري با كاخ ساساني دامغان در نزديكي خود دارد. در دو سده بعد مسجدهاي بزرگي در بخارا، ري، قزوين، اصفهان، شيراز و بسياري از شهرهاي ايران ساخته شد كه از ديدگاه زيبايي و آرايههاي ساختماني در تمامي سرزمينهاي اسلامي كم مانند بود. از جمله بايد از جامع نيشابور نام برد كه به سبب داشتن ستونهاي مرمر و تزئينات گچبري و نقش ونگارهاي زيباي آن با مشهورترين مسجد جهان اسلام، يعني دمشق برابري ميكرد. افزون بر مساجد، آرامگاهها و بناهاي يادبود در اين دوره ساخته شده كه يكي از زيباترين آنها بناي مشهور به «مقبره اسماعيل ساماني» در بخاراست كه در حقيقت آرامگاه خاندان ساماني بوده است. اين بنا كه در ميان سالهاي 279-331ق/892-943م بر پا شده است، از ديدگاه زيبايي ساختار به ويژه تزئينات آجركاري در شمار زيباترين بناهاي تاريخي ايران محسوب ميشود. عوامل متعددي چون شيوه كاربرد سكنجها در گنبد و ستونهاي 4 گوشه بنا يادآور نه تنها هنر ساساني، بلكه كاخ اشكاني آشور است. در برابر ظرافت و زيبايي بي مانند آرامگاه سامانيان، برافراشتگي همراه با سترگي گنبد قابوس يا آرامگاه قابوس بن وشمگير زياري با 55 متر بلندي و ساختار ظريف 10 ترك آن بلندترين برج آرامگاهي در ميان نزديك به 50 برج كوچك و بزرگ بر جاي مانده از سدههاي نخستين هجري در سراسر ايران است كه هر يك داراي ويژگيهاي معماري جداگانهاي است. در سدههاي نخستين در ايران مركزي و جنوبي معماري چون ديگر عوامل فرهنگي به اوجي تازه دست يافت. گزارش هاي تاريخي از مسجد زيباي صاحب بن عباد و كتابخانه بزرگ او در اصفهان، كاخ و كتابخانه عظيم عضدالدوله در دو طبقه و 360 اتاق (هر يك با شكل و آرايش ويژه) در شيراز و بيمارستان بزرگ او در فيروز آباد از نمونههاي بارزي است كه از اين اوج خبر ميدهد. در طول سدههاي 5 و 6 ق/11و 12م شمار زيادي بناهاي سترگ و مهم در سراسر ايران ساخته شده كه بازمانده آنها عظمت معماري ايران اين دو سده را چه از ديدگاه ساختار فني و چه از نظر زيبايي نشان ميدهد. دولت نيرومند سلجوقي كه با كفايت و درايت وزرايي چون عميدالملك كندري، تاج الملك شيرازي و نظامالملك طوسي قدرت نظامي و فرهنگي ايران را از دروازههاي چين تا مديترانه و از ماوراي دريچه خوارزم و دشت قبچاق تا يمن گسترد و روم شرقي و گرجستان و ابخاز را خراج گذار دولت مركزي ايران كرد، يادآور گذشته پر شكوه ايران است. شكوهمندترين بخشهاي مسجد جامع اصفهان كه امروزه در شمار بناهاي طراز اول جهان به شمار ميآيد. از بخشهاي ساخته شده در دو سده ياد شده است. گنبد نظام الملك در جنوب و گنبد تاج الملك در شمال جامع اصفهان از آثار جاويدان هنر معماري ايرانند. نظاميه طوس، هرات، بغداد، و نيشابور كه از آثار اين عصرند، در تاريخ علم جهان اسلام شهرت و جايگاهي ويژه دارند. مسجدهاي جامع لارستان، برسيان، حيدريه قزوين، مقبره سلطان سنجر در مرو، بازمانده رباط مك در خراسان، برجهاي خرقان (در راه قزوين- همدان) و شمار بسياري آثار پر ارزش ديگر در اين دوره برپا شد. حمله ويرانگر چنگيز خان مغول به كشتاري بزرگ و ويراني شهرها و نابودي آثار فرهنگي عظيمي انجاميد كه شكوفايي هنر سده 6ق و آغاز سده 7ق ايران را يكباره متوقف كرد؛ اما ديري نپاييد كه مغولان متأثر از فرهنگ و هنر ايراني با تلقين ايرانيان فرهيخته، خود مشوق بازسازي ويرانيها و بر پا ساختن شهرها و پديد آوردن آثار هنري شدند. به دستور هلاكو خان مغول در نزديكي شهر خوي كاخي، و در كنار آن معبدي بودايي، و در مراغه رصدخانهاي برپا شد. ايلخانان بودايي كه نخست به مسيحيت گرويدند و سپس به مسلمانان سني و شيعي پرشوري تبديل شدند. به هنر به طور كلي، و به معماري ايراني به به ويژه تمايلي شايسته نشان دادند. به روزگار غازان خان، «شنب غازان» در كنار تبريز با 13 بناي مهم از مسجد، كاخ، مدرسه، بيمارستان، كتابخانه و جز آن برپا شد. همزمان در هر شهر مسجدي بزرگ و در كنار آن گرمابهاي براي تامين هزينه نگهداري مسجد ساختند. آرامگاه خود او نيز با بناي 12 ضلعي برج مانندش در شمار بلند ترين و پر آرايه ترين برج- مقبره ها تا آن عصر بود. نوشتند كه 14 هزار كارگر به مدت 4 سال آن را به پايان بردند. پس از آن شهر سلطانيه، به دستور اولجايتو براي پايتختي برگزيده شد. در همين شهر بود كه آرامگاه خود او كه پيرو مذهب تشيع بود، برپا شد. اين بنا نه تنها يكي از شكوهمندترين نمونههاي معماري در جهان اسلام تا آن روزگار به شمار ميآيد، كه سرمشق برخي از بناهاي ساخته شده دورانهاي بعد نيز قرار گرفت. تأثير اين بنا بر بناي نامور و زيبايي چون تاج محل آشكار است. اين تأثير را حتي برخي از پژوهشگران معماري در گنبد «سانتاماريادل فيوره» فلورانس تأييد ميكنند. مسجد جامع عليشاه كه در سدههاي اخير به ارگ عليشاه شهرت يافت، سومين بناي بزرگي بود كه در سدههاي 7ق/13م در آذربايجان ساخته شد. اين مسجد تمام آجري عظيم با شتستاني به درازاي 65 و پهناي 30متر- كه بلندي طاق آن به 45 منر ميرسيد- ساختاري سترگتر از ايوان مداين داشت. بناهاي بسيار ديگر اگر نه عظمت آنچه گفته شد، اما با شيوه و ساختار پيشرفته معماري اين عصر در دو سده 7 8ق/13و14م در سراسر ايران برپا شد. از ميان شمار بسيار آنها ميتوان مسجدهاي جامع ورامين، نطنز، يزد، اشترجان (نزديك اصفهان) كرمان و بناهايي چون هارونيه طوس و شمار بسياري آرامگاه و برج مقبره چون پير بكران، بايزيد بسطامي، امامزاده يحيي(ورامين)، گنبد علويان(همدان)، و گنبد غفاريه(مراغه) را نام برد. در اين دوره نه تنها تكامل در روشهاي ساختماني پيشرفت بسيار داشت، بلكه مشكلات فني در ايجاد بناهاي عظيم با دانش و ابتكار ايراني حل شد. ساختن گنبدها، طاقها و ايوانهاي بلندتر و تكامل نقشه بناهاي 4 ايواني از دستآوردهاي معماران اين عصر است. همراه با آن گسترش و پيشرفت روشهاي تزيين بنا باآرايههاي چون گچ براي به شيوههاي گوناگون، كاشي معرق، بلفيق كاشي و آجر و در نتيجه پديد آوردن محرابهاي بي همتا در مسجدهاي نو ساخته، يا افزودن اينگونه محرابها به مسجدهاي كهن رونق بسيار يافت. در پايان سده 8ق/14م با يورشهاي پي در پي تيمور لنگ يك بار ديگر كشتار مردم و ويراني شهرها تكرار شد. تيمور اگرچه در كشتار مردم از مغولان دست كمي نداشت.، اما در ويرانگري به پايه آنان نميرسيد. او با گردآوردن هنرمندان سرزمينهاي گشوده شده در سمرقند رونقي تازه در تمامي شاخههاي هنر ايران پديد آورد و با ساخته شدن بناهاي شكوهمند، عصر زريني آغاز شد. مسجد جامع تيمور با گنبدي پوشيده از مرمر صيقلي و سقفي استوار ب حدود 480 ستون، قصري در سمرقند، كاخي سترگ در كش زادگاه تيموركه ساختمان آن نزديك به 20 سال به درازا كشيد و گورخانه بزرگ و پرشكوهش با گنبدي خيارهاي بر گريوي بلند با پوششي از كاشي معرق كه هنوز پابرجاست. نمونههاي روشني از دستآورد هنر معماران ايراني است. در طول دو سده 8و9ق/14و15م بناهايي كه در سراسر ايران برپا شد، نه تنها از ديدگاه شمار بسيار بود، بلكه از نظر ساختار و شكوه نيز به فرازي تازه رسيد. ثروت انباشته شده در سمرقند و حمايت از گروه بزرگ هنرمنداني كه در آن شهر گرد آمده بودند، (تقويت و پيدايش مركزهاي هنري تازهاي چون هرات، مشهد، تبريز، شيراز و… رادر پي داشت. مسجدهاي بزرگ و شكوهمندي چون بيبي خاتون در سمرقند، گوهرشاد در هرات و مشهد، ميرچخماق در يزد، مدرسههاي شاهرخ، غياثيه، الغ بيگ، و سلطان حسين بايقرا در خراسان، و شاهكارهايي چون بناي درب امام در اصفهان و ممسجد كبود در تبريز ساخته شد. آنها شماري اندك از بسياري بناهاي بزرگ و كوچكند كه در دو سده ياد شده در سراسر ايران و ماوراالنهر برپا شدند امروز تنها برخي از آنها بر جاي مانده، و بيشتر آنها به دست معمار سرشناس اين دوره چون قوام الدين و غياث الدين شيرازي و محمد بن محمود اصفهاني ياد شود كه استاداني بيهمتا در كار خود بودهاند و آثارشان گواهي گويا بر كار آنهاست. عصر صفويان با همه كشمكشها، به ويژه جنگهاي خارجي با فعاليت گسترده معماري همراه بود. از بناهاي ساخته شده در آغاز اين عصر آثار چنداني بر جا نمانده است؛ اما دو بناي مشهور اين دوره، يعني مسجد علي و هارون ولايت كه هر دو در اصفهان ساخته شدهاند، از ديدگاه ساختار بنا و آرايههاي معماري اوجي از توجه به زيبايي به شمار ميآيند. از كاخها، كوشكها و باغهاي گسترده و بزرگي كه در قزوين دومين پايتخت صفويان بنا شد، به سبب نااستواري ساختمانها، شتاب بسيار در ساختمان آنها و زلزلههاي ويرانگر جز بازمانده اندكي برجا نيست. عصر زرين معماري صفوي به روزگار شاه عباس، و انتقال پايتخت به اصفهان از 1000ق/1592م آغاز ميشود. توجه بسيار به آباداني شهرها به ويژه اصفهان كه در كوتاه مدتي از ديدگاه جهانگردان نامدار عصر به «نصف جهان» مشهور شد، رونق اقتصادي و پايداري سياسي، ساختن شمار بسياري بناهاي عمومي و خصوصي را در پي داشت. در سراسرايران شمار بسياري مسجد، مدرسه، كاخ، حمام، كاروانسرا، پل، بازار و ديگر بناهايي كه مورد نياز يك جامعه كوشاي بازرگاني بود، برپا شد. در شهرهاي بزرگ ساختن مجموعههايي در كنار ميدان اصلي شهر يا بر گرد مركز مذهبي آن متداول گرديد. ميدان نقش جهان در اصفهان، مجموعه گنجعلي خان دركرمان از اين گونهاند. در اين مجموعهها رعايت تناسب و زيبايي در تكتك آثار رعايت ميشد. شهرها با خيابانها و باغهايي عمومي و خصوصي چهرهاي تازه يافتند. شاردن جهانگرد مشهور فرانسوي در نيمه سده 11ق/17م مينوسيد كه به روزگار او در اصفهان، شهر داراي 166 مسجد، 48مدرسه، 183كاروانسرا، 273گرمابه و... بود. نه تنها آنچه در اصفهان ساخته شد، بلكه آنچه بر گرد ميدان نقش جهان بر پا گرديد، ميتواند نمونه كوشش بزرگي باشد كه به عصر صفويان در آباداني ايران و پيشرفت هنر معماري از نظر كمي و گاهي از ديدگاه كيفي رخ داده است. بناهايي چون عالي قاپو. مسجد امام، مسجد شيخ لطفالله و سر در قيصريه هر يك نمونهاي از كارهاي در خور توجه آن عصرند. مسجد امام از ديدگاه بزرگي و شكوه در شمار بزرگترين بناهاي جهان در زمان خود و نقطه اوجي در كار معماري مسجد در ايران است. اين مسجد كمالي در ساختار و زيبايي است كه پس از خود تكرار نشد. سر در ايوان ورودي به ميدان به بلندي 27متر با دو مناره بلند 32متري كه به ضرورت رو به شمال باز شده است و چيره دستي معمار هنرمند در ايجاد دهليزي مدور در پس ايوان كه چونان محوري براي بنا محسوب ميشود و وارد شونده را به سوي گنبد خانه (در سوي جنوب شرقي) راهبري ميكند، نقص سر در رو به شمال راجبران كرده است. گنبدي با 54 متر بلندي از زمين و دو مناره بلند گنبد خانه، سترگي بنا را به اوج ميرساند. گويا بيش از يك هزار سال تجربه مدام مسجد سازي در اين بنا جلوه گر شده است. مجموعه اي از كاشيهاي تراشي و خشتي و تودههاي بزرگ ولي زيباي مقرنس و ازارههاي مرمر و زيباترين كتيبههاي نوشته شده به دست بزرگترين خوش نويسان ايران، شكوهي بي همانند به جاي مسجد بخشيده است. وجود دو مدرسه در شرق و غرب آن بنا را كامل كرده است. مسجد شيخ لطفالله در ضلع شرقي ميدان از ديدگاه ساختار كوچك، اما از ويژگيهاي معماري و ظرافت كاشي كاري كم مانندي برخوردار است و در زمره زيباترين مسجدهاي ايران به شمار ميآيد. ضرورت قرار گرفتن گنبد خانه به سوي قبله معمار را به ساختن دالاني با پيچش نامحسوس از بيرون بنا وادار كرده است كه وارد شوندگان پس از گذر از آن به هنگام ورود به گنبد هانه در جهت قبله قرار ميگيرند. ساختمان گنبد كوته يك پوش يا گريو كوتاه است و ساختن نورگيرهاي كاشي مشبك و ايجاد منطقه انتقالي از مربع به دايره در گنبد سازي به نحوي استادانه انجام گرفته است. طاق نماهاي هشتگانه آراسته به كاشي، كتيبههاي گوناگون و پيچهاي تزئيني فيروزهاي كه از كف تا زير گنبد ادامه يافته، و بدنهاي كه با نقش مايههاي اسليميگوناگون تزئين شده، گنبد خانه رابه فضايي نوراني تبديل كرده است. مسجد شيخ لطف الله نمونه كاملي از معماري ساده، ناب، بيعيب و آرامي است كه كمال زيبايي چهارصد ساله گذشته خود را همچنان باخود دارد. در اين دوره افزون بر ايجاد بناهاي تازه، در تعمير و نگاهداري ساختمانهاي كهن نيز كوششهايي به عمل آمد. نمونه خوب آن بازسازيهاي مجموعه آستان قدس رضوي مشهد و مسجدجامع اصفهان است. به روزگار صفويان كاخهاي بسياري نيز در اصفهان و ديگر شهرهاي ايران برپا شد، هرچند شمار اندكي از آنها اكنون پابرجاست؛ از آن ميان، بايد از كاخ عالي قاپو دركنار ميدان نقش جهان كه اقامتگاه شاه و مركز حكومتي به شمار ميآمد، يادكرد. اين بناي 6 طبقه با نقشه 4 گوش كه تالار اصلي آن در طبقه دوم آن قرار دارد، در گذشته نه تنها بر ميدان نقش جهان، كه بر تمامي شهر اصفهان مشرف بود. هر طبقه از كاخ تزئيناتي ويژه خود دارد. آرايههايي چون گچبري، ديواره نگاره، آينه كاري ويا تلفيقي از آنها ديوارهاي كاخ را آراسته است. در طبقه ششم تالار بزرگي ساخته شده است كه تمامي سقف و بدنههاي آن را با اشكال توخالي گچبري شده به شكل ظرفهاي گوناگون چون انوع صراحي، جام، تنگ و جز آن پوشاندهاند. در زمان شاه عباس دوم (سا 1052-1077ق/ 1642-1666م) ايوان 18 ستوني بر طبقه سوم كاخ افزوده شده است. در دورههاي ديگر تا پايان عصر صفوي دگرگونيهايي در كاخ پديد آورده، و آرايههايي بر آن افزودهاند. از دو كاخ ديگر، يعني چهل ستون و هشت بهشت نيز بايد ياد كرد. چهل ستون عمارتي است يك طبقه با ايواني ستوندار در كنار استخري بزرگ كه بازتاب تصوير ستونهاي آن در آب آن را به چهل ستون مشهور ساخته است. ساختمان اين كاخ نيز در زمان پادشاهان صفوي گسترش يافته است و در هر دوره بر تزئينات آن افزودهاند. درها و پنجرههاي منبت و خاتم كاري شده، آينه كاري در سقف و بدنهها و به ويژه ديوارنگارههاي بزرگ رنگ روغني بدنه تالار اصلي كه نشان دهنده وقايع تاريخي چون جنگ چالدران، سفر همايون پادشاه هند به ايران، جنگ كرنال و جز آن است. برخي در دوره صفويه، و برخي پس از آن ايجاد شده است. هشت بهشت نيزكاخي دو طبقه است كه بر صفحهاي به بلندي دو متر در ميان باغي به نام «باغ بلبل» ساخته شده، و از 4 سو به باغ ديد دارد. بناي اين كاخ در 1080ق/1669م به پايان رسيده و از زيباترين كاخهاي عصر صفوي بوده است و جهانگرداني كه آن را به روزگار آباداني ديدهاند، زيبايي بسيار آن را تحسين كرده، و آن را فرح انگيزتر از مجللترين كاخهاي جهان شمردهاند. هيچ بخشي از يانن كاخ دو طبقه و حتي هيچ يك از اتاقهاي آن با بخش يا اتاق ديگر همانند نبوده است. تمامي فضاي دروني اين كاخ با بهرهگيري از آرايههاي معماري چون اينهكاري، درهاي منبت و خاتم كاري شده، ديوارنگارههايي بانقشهاي گوناگون و انواع سنگهاي مرمر و يشم مقرنس كاري زيبا آراستهاند. بهرهگيري بسيار مناسب و دقيق از نورگير اصلي سقف حوض خانه ميان كاخ كه از هر 4 سو باز است و به 4 شاه نشين در 4 سوي بنا رو به باغ دارد و ديگر نورگيرهايي كه در جاي جاي بنا ساخته شده، و حوضها و فوارههاي متعدد در درون بنا آن رابه مكاني مناسب با نام آن تبديل كرده است. در طول سده 12 تا نيمه سده 13ق هر چند شماري بناي تازه چون مجموعه وكيل در شيراز، بازسازيهايي در استان قدس رضوي، ساختمانهايي چون مجموعه كاخ گلستان و مدرسه سپهسالار در تهران و مسجد آقا بزرگ در كاشان و ديگر نقاط ايران ساخته شد، اما معماري ريشهدار سنتي ايران از دستآوردهاي سترگ بيبهره ماند و مكتبي سنتي و بومي پانگرفت. * منبع: سمسار، محمد حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 638 ـ 635
سفالگري هنر سفالگري با پيشينه طولاني آن در ايران كه به هزاره 8ق ميرسد، در دوره اسلامي با گسترش، كاربرد و تنوع گسترده همراه شد.در سدههاي نخستين ظرفهاي لعابدار و بيلعاب هر دو متداول بود و تأثير سفالگري عصر ساساني چون ديگر شاخههاي هنري همچنان پايدار ماند. روند رو به گسترش ازديدگاه ساختار و تكامل و از آن مهمتر شيوههاي تازه تزئيني و ايجاد نقوش متنوع و به خدمت گرفتن هنرهاي نگارگري و خوشنويسي در سفالگري تحول بزرگي است كه به تدريج از نخستين سدههاي هجري تا روزگار افول اين هنر ادامه داشته است. در سفالينههاي بيلعاب 3 گونه تزيين به صورتهاي نقش كنده، نقش افزوده و قالب زده از آغاز سفالگري دروه اسلامي متداول بود. اوج گسترش و زيبايي اينگونه سفال را در سدههاي 4 تا 8ق/10 تاد14م در ساختههاي مراكز مهمي چون نيشابور، ري و جرجان ميتوان مشاهده كرد. شيوه ديگري كه در سدههاي 3و 4ق/9و 10م به ويژه در سرزمينهاي شرقي ايران متداول بود، استفاده از لعاب گلي با رنگهاي گوناگون به ويژه سفيد و شيري بود كه براي تزئين آنها از نقوش و كتيبههاي گوناگون از جمله خط كوفي بهره ميگرفتند. نيشابور يكي از بزرگترين مراكز ساخت اين ظرفها به شمار ميآيد. ساخت سفالينههاي لعابدار در ايران پيشينهاي كهن دارد. لعاب يكرنگ براي پوشش سفال از اواخر هزاره 2 و اوايل هزاره 1ق م شناخته شده بود و از روزگار هخامنشيان تا عصر ساساني كاربرد داشت. ساختن سفالينه با نقش زير لعاب از سدههاي 3نخستين اسلامي آغاز شد، اما از سدههاي 3و4 ق افزون بر روشهاي تزيين سه گانه سفالهاي بيلعاب، در ساخت سفالينههاي لعابدار، تغييرات مهمي رخ داد. آشنايي سفالگران ايراني با خاك چيني و دسترسي به آن كه از چين آورده ميشد، در ساختار كالبدي سفالينهها تأثيري بسزا گذاشت. بدنه ظرفها بسيار نازكتر و سبكتر شد. كاربرد لعاب شفاف نيز سبب شد كه هنرمندان به ساختن ظرفهايي با نقاشي زير لعاب دست زنند كه از نظر تنوع تزئينات و نقوش پيشتر سابقه نداشت. نقش انواع گل و گياه و جانوران داستانهاي تاريخي و حماسي و ادبي، مجالس بزم و رزم همراه با تنوع رنگها به سفالگري رونقي تازه داد و اين كار تا سده 8ق/14م رواج و رونق خود راحفظ كرد. اينگونه سفال در سراسر ايران در مراكزي چون نيشابور.جرجان، ري، كاشان، سلطان آباد (اراك)، سلطانيه و … ساخته ميشد. زيباترين ظرفهاي سفالي با روش نقاشي زير لعاب گروهي از سفالينههايي است كه نقش آنها از دو رنگ آبي وسياه شكل ميگيرد و بيشتر نشان دهنده نقوش بزرگي از نوازندگان يا شكارچياني است كه كف يا تمامي ظرف را ميپوشانند. از سفالينههاي بسيار مشهور ديگر ايران در دوره اسلامي ظرفهاي معروف به زرين فام يا طلايي است. در منشاء پيدايش و شيوه گسترش اينگونه سفالينه بين صاحب نظران اختلاف وجود دارد. سرزمينهاي ايران، عراق و مصر را خاستگاه اين روش سفالگري دانستهاند. پوپ شهر ري را آغازگر ساخت سفال زرين فام ميداند. تكامل ساخت اينگونه سفال را در 3 مرحله بين سدههاي 3 تا 12ق/9تا 18م و در دو گونه زرين فام رنگارنگ و يك رنگ طلايي طبقه بندي كردهاند. در رنگ آميزي اينگونه ظروف بيشتر رنگهاي طلايي، ياقوتي، قهوهاي و سبز روشن به كار ميبرند. ظرفهاي طلايي يكرنگ بيشتر با نقوش گياهي و خط، و به رنگ طلايي زيتوني ساخته ميشدند. اوج شكوفايي ساخت اينگونه ظرفهاي زرين فام سدههاي 5 تا 9ق/11تا 15م است. سفالگران آغاز اين دوره با الهام گرفتن از آثار هنري ساساني نمونههاي برجستهاي از ظرفهاي زرين فام پديد آوردند. مركز مهم ساخت سفالهاي زرين فام اين دوره كاشان بود كه ظرفهاي آن از ديدگاه طراحي نقش، بسيار غني است. كهنترين نمونه تاريخدار از اين ظرفها تاريخ 575ق را بر خود دارد. برخي از پژوهشگران، اين گروه از ظرفها را به ري يا جرجان نسبت دادهاند و گروهي آنها را ساخت كاشان ميدانند؛ اما با كشف شمار بسياري كوره سفالگري و قطعههاي سفال گوناگون از جمله زرين فام در كاوشهاي 1350ش/1971م در گرگان، اين شهر را ميتوان در شمار توليد كنندگان سفال زرين فام دانست. در اين دوره ساوه نيز از توليدكنندگان سفالنيههاي زرين فام بود. بررسيهاي پوپ نه تنها نمونههاي برجسته ظروف زرين فام، بلكه وجود كورههاي متعدد سفالگري را در اين شهر نشان داد. برخي از پژوهشگران، سبك ساوه را تركيبي از سبك ري و كاشان به شمار ميآورند كه حاصل آرامش ناحيه ساوه در جريان حملات سپاهيان مغول بر اثر دور ماندن اين شهر از منطقه هجوم آنان بوده است. سفالينههاي زرين فام افزون بر مراكز قديم در مكانهايي چون تخت سليمان در آذربايجان غربي كه به روزگار آباقاخان كاخي بزرگ بر ويرانههاي آتشكده بزرگ آن برپا كردند، ساخته ميشد. نه تنها ظرفها، كه كاشيهاي زرين فام ستارهاي شكل و مربع نيز از بازمانده اين كاخ به دست آمده است. ساخت ظرفهاي زرين فام در قرن 9ق/ 15م از رونق افتاد، اما در سده 10ق/16م دوباره رونق گرفت. تغييرات چشمگيري در اين دوره در شكل و اندازه ظرفها- چون ساخت سراي حاي گردن بلند و كاسه و پيالههاي كوچك و رواج رنگ قهوهاي مايل به قرمز- به وجود آمد. به گزارش سفرنامه نويسان، شهرهاي اصفهان، كاشان، كرمان و مشهد از مكانهاي ساخت سفالينههاي زرين فام بودهاند. ساخت سفالينههايي كه به نامهاي مينايي، هفت رنگ ونقاشي روي لعاب مشهور است، از سده 6ق/12م آغاز شد و كهنترين نمونههاي تاريخ دار آن قديمتر از 575ق/1179م نيست. در آراستن اين زيباترين گونه سفالينه رنگهاي گوناگوني چون آبي، لاجوردي، سبز، سفيد. فيروزهاي، قهوهاي، سياه و زرد به كار رفته است. تكامل تدريجي نقش و نگار در سفالينهها ي مينايي را در دو مرحله ميتوان پي گرفت. در سده 6ق نگارهها بيشتر شامل نقوش گياهي و هندسي است كه تمامي سطح داخلي ظرف را ميپوشاند در مرحله دوم، يعني در پايان سده6 ق و اغاز سده 7ق نگارههاي انساني و حيواني به تدريج جايگزين نقوش گياهي و هندسي شد. صحنههاي برگرفته از داستانهاي تاريخي و ادبي، به ويژه داستانهاي شاهنامه فردوسي و نقش شكارگاه كاربرد بسياري در اينگونه ظرفها دارد. تاكنون شمار اندكي سفاينههاي كتيبه دار و تاريخ دار به دست آمده است و به ندرت نيز اين آثار داراي نام سازندهاند. بيشتر پژوهشگران شهرهاي كاشان، ساوه، نطنز، سلطان آباد، و گرگان را مراكز اصلي ساخت سفالينههاي منيايي ميدانند. ساخت اينگونه ظرفهاي سفالي تا پايان سده 7 ق/13م ادامه يافت و از آن پس منسوخ شد و شيوه تازهاي در ساختن سفالينههاي ايراني متداول شد كه داراي روشي سادهتر از مينايي بود و به ظروف لاجوردي مشهور گرديد. در اين شيوه نقشها بارنگهاي فيروزهاي، سفيد، طلايي و اخرابي بر روي پوششي از لعاب لاجوردي طرح ميشد و بيشتر شامل نقوش هندسي و گياهي و به دو صورت ساده و برجسته بود. در سده 8ق/ 14م شيوه تزئين سفالينهها با دو رنگ آبي و سفيد كه برخي از پژوهشگران آن را تحت تاثير ظرفهاي چيني ميدانند رونق گرفت. اينگونه سفالينهها در سده 9ق/15م كه همزمان با عصر تيموريان بود، نيز بر اثر مبادلات بين چين و ايران ادامه يافت. در همين دوره است كه نقش مايههاي چيني بر ظرفهاي ساخت ايران به طور گسترده به كار گرفته شده است. نبايد ازياد برد كه اين شيوه در ايران بي سابقه نبود و پيشتر، يعني در سدههاي 3 و 4ق/ 9/10م معمول بود. هر چند در دورههاي مختلف كمتر كاربرد داشت. در عصر صفويه ساختن ظرفهاي آبي و سفيد با گستردگي بسيار رواج يافت. شهرهاي يزد، كرمان، اصفهان و مشهد به عنوان مركز ساخت اين سفالينهها شهرت داشتند. كرمان ظرفهايي به تقليد از چين مي ساخت، اما طرحهاي اصلي و آرايههاي آن بيشتر سبك ايراني داشت. نقش مايههاي سفالينههاي مشهد بيشتر چيني و بودايي بود و نمونههاي يزدي و در رنگ آبي مايل به خاكستري با ساختههاي ديگر مراكز تفاوت داشت. نمونههاي داراي تاريخ و نام سازنده نيز در ميان ساختههاي مراكز ياد شده ديده ميشود. ساختن سفالينههاي مشهور به «سلادن» كه انواع چيني آن وارداتي بود، در دوره صفويه در ايران رايج شد و اينگونه به ظرفها كه داراي بدنهاي سخت است و به رنگ سبز تيره و روشن ساخته شده از ديدگاه آرايهها متنوع، و داراي نقش قالب زده برجستهاند. طرحهايي چون اژدها، ابر چيني و ماهي از نقشهاي رايج اين دوره به شمار ميآيد. در ساختن سلادن نيز هنرمندان ايراني از مرز تقليد گذشته، خود در شكل و آرايه ظرفها تغييراتي ميدادند. شهرهاي سلطانيه اصفهان و بندر عباس احتمالا از مراكز ساخت سلادنهاي ايراني بودند. در آغاز سده 11ق17م اوج تازهاي در سفالگري ايران آغاز شد؛ اما كار رقابت توليد كنندگان در صادرات و توفيق نخست آنها در معرفي كردن كالاي خود به عنوان ساختههاي چيني و همراه شدن اين كار با سودجويي دلالان خارجي و نزول كيفيت كالا اين اعتبار رونق رابه زودي از ميان برد. هرچند در آغاز تعيين تفاوت بين ساختههاي آبي و سفيد ايراني و چيني ميسر نبود، ساختههاي آبي و سفيد ايراني در اين سده به خاور دور و سرزمينهاي زير نفوذ هلند و حتي ژاپن نيز فرستاده شد. در پايان سده 12ق/18م خط پاياني بر زندگي هنر ديرپا و پربار سفالگري ايران كشيده شد و سيل بنيان كن سفالينههاي خارجي هنر سفالگري و هنرمندان آن را از ميدان به در برد.. * منبع: سمسار، محمد حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 640 ـ 638
كاشي كاري كاربرد كاشي در بناهاي دروه اسلامي ايران به گونه اي كه اكنون نيز رايج است، از نيمه سده 5ق/11م آغاز شد. در مرحلهاي كه آجركاري در بنا به اوج زيبايي و شكوفايي خود رسيده بود. معماران ايراني دست به تجربهاي تازه زدند و با كاربرد رگههايي از آجرلعابدار يكرنگ و غالبا به رنگ فيروزهاي در ميان طرحهاي پيچيده ولي زيباي آجركاري تزيين بنا با كاشي را آغاز كردند. منارهه مسجد جامع دامغان (450ق/1058م) نمونهاي از آن است. در مرحله بعد تلفيق هماهنگ آرايههاي كاشي و آجر در بناهاي برجستهاي چون گنبد سرخ مراغه (452ق) با موقعيتي همراه شد كه به رواج گسترده كاربرد كاشي و كاشي كاري انجاميد. توليد كاشيهاي خشتي ساده با قالب زده و پيشرفت نقوش تخت و برجسته و طرحهاي گوناگون و نير كاربرد كتيبه بر كاشي به ويژه در بناهاي مذهبي از جمله مساجد در سده 6ق/12م همراه با پيشرفت سفالگري. كاشي را به صورت مهمترين وسيله تزيين بنا درآورد. محراب كاشي موزه هنر اسلامي قاهره (583ق/1187م) نمونهاي در خور توجه از آثار اين سده است. شهر ري در اين دوره ازمهمترين مراكز كاشي سازي محسوب ميشود. پيوستگي كار كاشي سازي و سفالگري، روشهاي ساخت مشترك در اين دو شاخه پديد آورد. در سدههاي 6 و 7ق/ 12 و 13 م كاشيهاي زرين فام و گاهي به ندرت مينايي با اشكال ستارهاي و چليپايي و نقشهاي متفاوت در كاشان ساخته شد و امتياز و افتخار ساخت زيباترين اين آثار نصيب خاندان ابو طاهر گرديد. ماندگارترين مجموعه محرابهاي كاشي زرين فام ساخته آنها امروزه در اماكن مقدس ايران بزرگترين موزههاي جهان نگاهداري ميشود. محرابهاي موزه اسلامي قاهره، موزه برلن، موزه آستان قدس رضوي (640ق/ 1242م)، و شمار بسياري مجراب ديگر از اين جملهاند. در پايان سده 6 ق و آغاز سده 7ق روندي كه به پيدايش كاشي كاري معرق شهرت يافت، درخراسان آغاز شد. كاشي كاري مسجد زوزن نمونهاي از آغاز اين شيوه كاشي كاري است؛ اما با هجوم مغول اين روند براي بيش از يك سده متوقف شد. در اين روش كه نقشها يا كتيبهها از كنار هم قرار گرفتن قطعههاي كاشي تراش خورده تشكيل ميشود. هنر كاشي كاري به اوج تازه دست يافت. در آغاز سده 8ق/ 14م پوشش سطحهاي گسترده با كاشي معرق رونق گرفت. در اين سده نقشهاي پيچيده تزئيني شامل گل و برگهاي درهم تنيده با كاربرد رنگهاي بيشتر از سدههاي قبل و كتيبههاي كوفي و ثلث و نسخ به طور روز افزون بر كاشي نقش بست. كاشي كار مجموعه شيخ عبدالصمد در نطنز و آرامگاه اولجايتو (گنبد سلطانيه) در آغاز سده 8ق و سپس بناي بابا قاسم در اصفهان و مسجد جامع كرمان درنيمه آن سده به تكاملي انجاميد كه در سده 9ق/15م به اوج كمال رسيد. توجه روزافزون به ساختن بناهاي سترگ كه پس از فرو نشستن هجوم تيمور به وسيله خود او و فرزندانش كه فرهنگ ايراني آنان را به هنردوستاني بزرگ تبديل كرده بود- آغاز شد و به كاشي سازي و پيشرفت شيوههاي آن رونق و حياتي تازه بخشيد. بناهاي با شكوه در سمرقند، هرات، اصفهان، تبريز و جز آن ساخته شد كه آرايه بيشتر آنها كاشي، به ويژه كاشي معرق بود. هنرمندان نگارگر و خوش نويس در پديدآوردن طرحهاي تازه و كتيبههاي ممتاز شركت داشتند. گور امير تيمور، مساجد گوهر شاد هرات و مشهد در شمار اين بناها هستند. در مسجد كبود تبريز كه در 870ق/1466م به روزگار جهانشاه آققويونلو بر پا شد، اوج توانايي هنرمند كاشي كار و كاشي تراش ايراني را در بكار گيري كاشي معرق ميتوان ديد. درون و بيرون اين مسجد با كاشي معرق آراسته شده است. در ميان بناهاي آراسته با كاشي كاري معرق، تنها ايوان جنوب غربي جامع اصفهان را ميتوان تا حدي با آن مقايسه كرد.اين اثر به فرمان اوزون حسن آققويونلو در 880ق/1475م پديد آمده، و هم عصر با مسجد كبود و تأثير پذيرفته از آن است. سده 10ق/ 176 م ازميراث هنري سده پيش بهره بسياربرد. كاشيهاي به كار رفته در بناي هارون ولايت اصفهان كه در 918ق/ 1512 م در عهد شاه اسماعيل صفوي بنا شده. به ويژه درگاه ورودي آن در خور توجه بسيار است. تبديل اصفهان به پايتخت ايران به روزگار شاه عباس اول سرآغاز فعاليت بزرگي در كار معماري شد. اين فعاليت به ناچار در كار آرايههاي معماري به ويژه كاشي كاري تأثيري به سزا داشت. بناهاي تازه ساخته شده در اصفهان كه شامل گونههاي مختلف از ساختمانهاي دين چون مسجد و مدرسه و كليسا تا كاخ و بازار و حمام و كاروانسرا و جز آن بود، نياز به گسترش كاشي سازي داشت. در كاشي كاري نخستين بناهاي اين دوره چون مسجد شيخ لطف الله از هر دو شيوه كاشي معرق و كاشي خشتي بهره گرفته شد. در طراحي نقشها و زيبايي و چشم نوازي و گونهگوني رنگها موفقيت هنرمندان اين عصر قابل ستايش است. پوشش يكسره درون و بيرون مسجد از چنان تنوع دل نشين و چشم نوازي برخوردار است كه پيشتر همانندي براي آن نميتوان يافت. ويژگي ديگر اين عصر كاربرد بيش از پيش كتيبه با خطوط گوناگون از كوفي و بنايي تاثلث و نستعليق است. تواناترين خوش نويسان عصر در كار كتيبه نويسان عصر در كار كتيبه نويسي بناها هنرنمايي كردهاند. همين روند را در جامع عباسي ساخته شده در دوره شاه عباس و ديگر مسجدها و مدرسههاي عصر صفوي تا حكومت واپسين پادشاه اين خاندان، يعني شاه سلطان حسين در مدرسه مادر شاه يا چهار باغ ميتوان ديد. كيفيتي چنين بالا در كاشيهاي كاخهاي عالي قاپو و هشت بهشت و كليساهاي مشهور جلفاي اصفهان با طرحهاي حيواني و انساني و فرشتگان و دو بناهايي در ديگر شهرهاي ايران در خور بررسي است. برافتادن دولت صفوي همراه با فرو افتادن كمي و كيفي كار كاشي كاري و كاشي سازي بود. انتقال پايتخت از اصفهان به شيراز به روزگار كريم خان زند شيوه جديدي در كاشي سازي به ويژه دركاربرد رنگها به همراه داشت. كاربرد رنگهاي سفيد، صورتي، زرد، سبز و دگرگوني طرحها از جمله كاربرد نقشهاي درشت، مانند جنگ رستم با ديو سفيد در ارگ كريم خاني شيراز در مقايسه با ظرافت طراحي كاشيهاي مكتب اصفهان تفاوت سليقه دو دوره را آشكار ميسازد. در سده 13ق/19م اگرچه كوشش تازهاي در ساختن بناهاي گوناگوني چون مسجد و بازار و كاخهاي سلطنتي و جز آن به عمل آمده، اما با دستآوردهاي سدههاي پيشين از جمله در كاشي كاري مقامي براي رقابت نيافت. در نيمه اول سده 13ق مساجد سلطاني قزوين، تهران، سمنان ساخته شد. كاشي كاري آنها بيشتر از نوع 7 رنگ يا كاشي خشتي بود كه با نقش مايههاي گياهي آراسته بودند و شيوه معرق پيچيده و پكار صفوي كاربرد محدودي يافت. كاشي معرق اين دوره بيشتر به صورت قطعههاي بزرگي كه اشكال هندسي به ويژه شطرنجي را پديد آورد، ظاهر شد. براي نقشهاي اسليمي و ياتصويري تنها از كاشي خشتي استفاده ميكردند. نيمه دوم اين سده با پيشرفتي محسوستر از نيمه نخست همراه شد. در كاشي كاري مسجد و مدرسه سپهسالار از هر دو نوع كاشي يا مهارتي بيشتر بهره گرفته شده است. تحول تازه و در كاشي كاري بناهاي غير مذهبي پديدار شدن نگارههاي تازه و گوناگون از گلها و ميوهها و چهرههاي انساني و حيواني (كاشي- تابلو) بود كه ريشه پيدايش آنها را بايد در تأثير ورود دست ساختههاي اروپاي و نگارگري غربي در كار هنرمندان ايراني دانست. بهترين نمونههاي اين كاشيها را ميتوان در ساختههاي عصر ناصرالدين شاه در بناهاي داخل كاخ گلستان و سلطنتآباد و نيز شمس العماره و... ديد. اين روند تا آغاز سده 14ق/20 م ادامه يافت. * منبع: سمسار، محمد حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 642 ـ 640
نگارگري تداوم هنر نگارگري ايران را در نخستين سدههاي هجري به صورت نقوش بر جاي مانده بر ظرفهاي فلزي، نقش پارچه و از همه مهمتر به صورت ديوارنگارههاي به دست آمده، به ويژه در ناحيه خراسان از جمله در پنج كنت و افراسياب و نيشابور ميتوان ديد و تأثير آنرا در ديوار نگارههاي كاخهاي اموي چون قصر عمره ساخته وليد اول(ح 94ق/713م) و كاخهاي عصر عباسي به خوبي ميتوان بررسي كرد. از نگاشتههاي بر كاغذ و نسخههاي خطي مسور نخستين سدههاي اسلامي متأسفانه به سبب ناپايداري آنها و آسيبهايي كه در حوادث طبيعي و بر اثر هجومي بيگانگان بر كتابخانهها وارد شده است، اثري در دست نيست، هر چند گزارشهاي تاريخي بسياري از وجود كتابخانههاي بزرگ و وجود كتابهاي مصور در آنها كه نشان از نگارگري بر كاغذ دارد در دست است. يافتههاي باستان شناسي، گزارش نويسندگاني چون حمزه اصفهاني درباره مشاهده كتابهاي مصور ساساني را كه در آنها از گونههاي مختلف رنگها از جمله آب زر و سيم بهره گرفته بودند، تاييد ميكنند. همين سنت مصور كردن كتاب در عصر ساساني را مانويان رانده شده از ايران تا مرزهاي چين بردند و در كاوشهاي باستان شناسي تورفان بازماندههاي از ارژنگ ماني به دست آمده است كه به سدههاي و 3ق/8و9م تعلق دارد. گفته شده است كه چون انبوهي از كتابها را در 311ق/923م به دستور خليفه عباسي در بغداد سوزاندند، جويهاي طلا و نقره از ميان خاكستر آنها جاري شد. همين سنت كتاب آرايي بود كه از خراسان به بغداد انتقال يافت و نگارگري كتاب را در دربار خلفاي عباسي در بين النهرين رواج داد و پايه نگارگري در بسياري از سرزمينهاي اسلامي شد. نقشهاي موجود در سفالينههاي مينايي و زرين فام ايراني در سدههاي نخستين و پيوستگي موضوعهاي نگاشته بر آنها با متنهاي تاريخ چون شاهنامه فردوسي و خمسه نظامي، نشانه آشكاري است بر رواج نگارگري به شيوه يكسان بين ديوار نگارهها، نقش ظرفهاي سفالي و فلزي و مصور ساختن كتابها همانندي 3 مجلس نگاشته شده بر يك ظرف سفالي موجود در فرير گالري شامل 3 مجلس از داستان بيژن و منيژه فردوسي آشكارا اين امر ار نشان ميدهد. يورش مغولان در آغاز سده 7ق/13م به ايران كه با كشتار انسانها و ويرانگري مكانها و نابودي و محو آثار فرهنگي به شيوههاي بي سابقه در جهان صورت گرفت، چنان به نابودي و محو آثار فرهنگي در شهرهاي بزرگ و كوچك به ويژه كتابخانهها و مدارس و جز آن انجاميد كه امروزه نسخهها مصوري كه بتوان از آنها به عنوان نمونهاي باز نگارگري ايران پيش از مغول بر كاغذ ياد كرد، بسيار نادرند. استقرار حكومت ايلخانان حركتي تازه در نگارگري ايران پديد آورد. از دوره نخستين ايلخانان كه با فرهنگ ايراني بيگانه بودند، بيشتر كتابهاي طبي و جانورشناسي و نجوم كه پيشتر مصور ساختن آنها در ايران متداول بود، برجاي مانده است. در نگارگري اين عصر تأثير روابط دو سويه ايران-چين چه در نقش مايهها، و چه در شيوه نگارگري- كم و بيش به تناسب كاربرد قابل بررسي است. عواملي چون وجود نگارگراني كه از چين به دربار ايلخانان آمده بودند و پيروي نگارگران ايراني از همتايان چيني خود و نيز تقليد نگارگران از نقشهايي كه بر ظرفها و اشياء و پارچههاي چيني مشاهده ميكردند، در نگارگري اين دوره مؤثر واقع شد. افزايش اقتدار سياسي وزراي ايراني به تدريج در همه امور از جمله در هنر تأثيري ژرف در ايلخانان گذاشت. پيدايش مراكز بزرگ فرهنگي در مراغه و تبريز و تأسيس كتابخانههاي بزرگ در اين دو شهر به پيدايش مكتبهاي نگارگري تازه انجاميد, هر چند امروزه از انبوه درخور توجه كتابهايي كه در اين دو مركز تهيه شده، جز شمار اندكي چون نسخههايي از جامع التواريخ رشيدي انجمن سلطنتي آسيايي و دانشگاه ادنبورگ، يا آثار الباقيه بيروني همان دانشگاه اثر زيادي در دست نيست، اما همين اندك بازماندهها احياي دوباره هنر نگارگري را به ويژه در كتاب سازي نشان ميدهد. قطع بزرگ كتابها در اين دوره به نگارگر امكان اختصاص دادن سطح بيشتري از صفحه را به تصوير داده وكه تا آغاز اين دوره سابقه نداشته است. تحول ديگر بازگشت به مصور ساختن كتابهاي تاريخي و متون ادبي است. ايلخانان مغول از اين پس از مشوقان پديد آوردن شاهنامههاي مصور شدند. نمونه بازمانده آن شاهنامه مشهور به «دموت» با 120 تصوير است كه در نيمه اول سده 14 مصور شده است. نوآوريهاي تازه در شيوه نگارگري شاهنامه آغاز راهي بود كه به بازگشت به شيوهاي كاملا ايراني انجاميد. پيدايش نگارگري بزرگ توانا چون احمد موسي كه به گزارش دوست محمد نويسنده مقدمه مرقع بهران ميرزا صفوي در 951ق/1544م نقطه عطفي در كار نگارگري ايران به شمار ميآيد. او كه هم زمان با ابوسعيد ايلخاني ميزيست، كوشيد تا هنر نگارگري ايران را از عوامل چيني كه حاصل تسلط مغولان بر ايران بود، بپيرايد و در ايمن امر توفيق كامل به دست آورد. مكتبي كه او پديد آورد، نه تنها – چنانكه دوست محمد مينويسد- پايه نگارگر روزگار اوست. كه تاثيري پايدار در هنر ايران برجا نهاد. از آثار او چون ابوسعيد نامه، كليله و دمنه و معراج نامه اكنون تنها تصاويري در آلبومهاي كتابخانه توپكايي سرايي استانبول برجاست. در سدههاي 8 و 9 ق/14و15 م بغداد پايتخت سلطان حمد جلايري شاهد ظهور نگارگري توانا به نام جنيد بود. اثر جاويدان او، يعني هماي و همايون سروده خواجوي كرماني و مصور شده وي در 799ق/1419 م سرآغاز مكتبي نو در هنر نگارگري ايران شد. اين نسخه خطي نفيس در موزه بريتانيا نگاهداري ميشود. نسخه خسرو و شيرين نظامي (فرير گالري) كه در حدود سال 822ق/1419م مصور شده، نيز احتمالا از كارهاي اوست. آثار «جنيد نقش سلطاني» چون نگاشتههاي اجمد موسي اوجي تازه در نگارگري ايراني است كه اثر آن براي چند سده مشهود است. نفوذ قوانين مناظر و مرايا (پرسپكتيو) در نگارگري ايران از اين دوره كم و بيش آشكارميشود. آثاري ماندگار در عصر جلايريان به ويژه به روزگار سلطان اويس و سلطان احمد كه اولي خود نقاش توانا، و دومي از مشوقان هنر بود. به دست هنرمندان پرآوازههاي چون عبدالحي، شمس الدين و جنيد در بغداد و تبريز- پايتختهاي آن دو- پديد آمد و اين دو شهر مركز مهم نگارگري ايران، و ميان باروري مكتب مشهور هرات عصر تيموري شد. در فاصله اين دو مكتب مركزهايي چون شيراز و اصفهان با پيشينه كهن خود ويژگيهاي مكتبهاي خود را حفظ كردند. هجوم تيمور به ايران سبب گرد آمدن شمار بسياري از هنرمندان از جمله نگارگران از گوشه و كنار ايران در سمرقند شد. شواهد موجود نشان از تهيه پردههاي بزرگ نگارگري شده، ديوارنگارهها و سرانجام، كتابهاي مصور دارد. از ميان مكتبهاي هنري، مكتب شيراز در آغاز عصر تيموريان همچنان فعال بود، اما رونق كار تهيه كتابهاي مصور در روزگار جانشينان او چون شاهرخ و نوادگانش- از جمله بايسنقر ميرزا- در سراسر ايران، به ويژه خراسان گسترشي شگفت انگيز يافت. مصور ساختن كتابهاي گوناگون از نجوم گرفته تا شاهنامه و ديوانهاي اشعار، از ديدگاه كمي و كيفي افزايش يافت. پديد آوردن كتابهاي عظيم از نظر اندازه ويژگيهاي اين عصر است. كيفيت خوب و بسياري كاغذ و مواد نگارگري چون گونههاي رنگ و طلاي ناب در پديد آمدن نسخههاي ومصور به ياري هنرمندان آمد. كتابخانههاي پركار، هنرمندان بسيار و ثروت گرد آمده در هرات اين شهر را به كانوني براي گردآوري نسخههاي مصور عصر تيموري تبديل كرد؛ تا جايي كه نوشتهاند: تنها شماري خوشنويسان كتابخانه بايسنقر 40 تن بود. هر چندپذيرفتنيتر است كه شمار هنرمندان اين كتابخانه از نگارگر و خوش نويس و مذهب و جلدساز و جز آن را 40 تن به شمار آوريم. نسخههاي مصور بي شماري كه در اين كتابخانهها پديد آمد، هر يك شاهكاري درهنر كتابآرايي، از جمله نگارگري است. شمار از مشهورترين نسخههاي اين مكتب را ميتوان چنين برشمرد: نسخه خمسه نظامي مجموعه لوئي كارتيه با مهر كتابخانه شاهرخ در پاريس، نسخهاي از گلستان سعدي در كتابخانه چستربيت، معراج نامه كتابخانه ملي پاريس، شاهنامه مشهور بايسنقري در كتابخانه كاخ گلستان تهران، گلستان سعدي و كليله و دمنه توپكاپي سراي و شمار بسياري نسخههاي مصور خطي ديگر. در همين دوره شيراز به صورت مركز پركار ديگري در هنر كتاب آرايي با فعاليتي گسترده باقي ماند. از آثار مهم اين دوره شيراز ظفرنامه شرف الدين علي يزدي است كه نگارههاي آن در فرير گالري موزه مونترال نگاهدادري ميشود. دو گلچين شعر در مجموعه گلبنگيان در ليسبون و شاهنامه ابراهيم سلطان و شماري ديگر از نسخههاي خطي مصور از اين دستهاند. در نيمه دوم سده 9ق/15م زمان سلطان حسين بايقرا واپسين پادشاه تيموري ايران (873-912ق/1468-1506م) و وزارت امير عليشير نوايي جنبشي تازه در تاريخ نگارگري ايران، به ويژه در هرات پديد آمد. نسخههايي از تارخ طبري و شاهنامه فردوسي و بوستان سعدي از آثار نخستين دهه حكومت اوست. عامل تازه در نگارگري اين دوره ذكر نام و گاهي مقام هنري نگارگران در متون تاريخي و به آثار آنهاست. استاداني چون شاه مظفر پسر منصور، ميرك، حاجي محمد و قاسم علي شهرهاند. از همه نامورتر كمال الدين بهزاد است كه آثار و مكتب او سرآغاز دگرگوني تازهاي در نگارگري به شمار ميآيد. درآثار وي استحكام طراحي، كاربرد دقيق و فني رنگ، دو عامل مهم در نگارگري از اين مهمتر تا حدي زياد رعايت قوانين مناظر و مرايا به ويژه در ترسيم ساختمانها و طبيعت گرايي ديده ميشود. توجه به نمايش زندگي روزمره از ويژگيهاي نگاشتههاي اوست. آثار بسياري را به او نسبت ميدهند كه از ميان اينها را ميتوان ياد كرد: 1. تصاوير يك نسخه خطي خمسه نظامي (موزه بريتانيا) كتابت شده در 846ق/1442م كه مجالس آن نيم سده بعد به دست بهزاد كشيده شده است و يكي از آنها تاريخ 898ق/1493م دارد. 2. يك نسخه از بوستان سعدي كتابت و مصور شده بين سالهاي 893-894ق/1488-1489م متعلق به كتابخانه قاهره. 3. نسخهاي از خمسه نظامي مصور شده در 931ق/1525م در موزه متروپولتين.نقش پردازي استادانه صحنهها از ويژگيهاي برجسته كار او به شمار ميآيند. نوآوريهاي بهزاد براي مدت يك سده در هنر نگارگري ايران تأثيري سرنوشت ساز برجا نهاد. ظهور شاه اسماعيل و تشكيل دولت صفويان و انتقال پايتخت به تبريز اين شهر را بار ديگر به كانوني هنري تبديل كرده. شاه اسماعيل جنگاور كه به تشويق هنر و هنرمندان نيز توجه داشت، بهزاد را به تبريز منتقل كرد و به سرپرستي كتابخانه سلطنتي گماشت. او تازنده بود، در اين سمت بر جاي ماند. بهزاد در 942ق/1535م در تبريز درگذشت. هنرمندان نگارگر در كتابخانه شاه اسماعيل و پسرش شاه طهماسب- كه خود به نگارگري علاقه داشت و در اين هنر شاگرد سلطان محمد استاد نامدار بود- گرد آمدند. شاگردان بهزاد به همراهي هنرمنداني چون شيخ زاده، قاسم علي، دوست محمد، سلطان محمد، مير مصور، مير سيد علي و ديگران مكتب نگارگري دوم تبريز را به روزگار صفويان پديد آوردند. در زمان پادشاهي طهماسب آثار كم مانندي از جمله دو خمسه نظامي كار شيخ زاده در متروپوليتن و موزه بريتانيا با تاريخهاي 931ق/1525م و 946-949ق/1539-1543م و شاهنامه بزرگ شاهي كه در 944ق به پايان رسيده، وبا 250 تصوير آراسته شده است و شماري از هنرمندان نيمه نخست سده 10ق /16م در پديدآوردن آن شركت داشتهاند، پديد آمد. هرچند شاه طهماسب در نيمه دوم اين سده از حمايت هنرمندان دست كشيد و حتي كتابخانه خود را بست، اما حمايت شاهزادگان صفوي چون بهرام ميرزا و ابراهيم ميرزا وفعاليت كتابخانههاي آنان سبب پديد آمدن نسخههاي كم مانندي چون هفت اورنگ جامي شد. تحول ديگر نگارگري ايران در اين دوره مهاجرت شماري از هنرمندان نامدار ايراني چون مير سيد علي و خواجه عبدالصمد شيرازي به هند و گرد آمدن آنها در دربار گوركانيان هند و پديد آمدن مكتب نگارگي ايراني- هندي بود. از نيمه سده 10 ق آقا رضا پسر علي اصغر كاشاني با طبيعت گرايي در آثار خود، از خشكي حالت چهرهها كاست و در شيوه تصويرگري دو نمايش چهره انسانها و نماياندن جزئيات و ظرافت پوشاك و حالات چهرهها در نگارگري زمان خودحركت و جنبشي تازه پديد آورد. از مهمترين نمونهها كار او بايد از تصويرهاي نسخه قصص الانبياء كتابخانه ملي پاريس ياد كرد. در دوره شاه عباس بزرگ مصور ساختن نسخههاي خطي با كيفيتي نازلتر از گذشته و حتي گاهي به صورت تقليدي بسيار آشكار از آثار دوره قبل است. شاهنامه كتابخانه عمومي نيويورك مصور شده در 1023ق/1614م نمونه بارزي از اين تنزل در كار نگارگري نسخههاي مصور را نشان ميدهد. اما رضا عباسي چهره درخشان اين دوره از ناموران هنر نگارگري ايران است كه آثار بسياري را به او نسبت ميدهند،؛ هر چند به درستي تمامي آنها رانميتوان تكيه كرد، زيرا او پايه شيوهاي تازه را در نگارگري ايران گذاشت كه تأثير آن را هنوز كم و بيش ميتوان ديد. در آثار تو قدرت طراحي، رواني قلم، نازكي و ظرافت خطوط طرح، ملايمت رنگ، و طرح جزئيات پوشاك به چشم ميخورد. افزون بر طرحها از يك يا چند چهره يا پيكر تمام قد شكل ميگيرد كه حالت كرك در آنها محسوس است. نيمه دوم سده 11 ق/ 17م نگارگري ايران زير نفوذ هنر رضا عباسي قرار گرفت. شاگردان هنرمندي چون معين مصور، يوسف و محمد قاسم از شيوه او پيروي كردند، اما هرگز به پايه او نرسيدند. واپسين چهره درخشان عصر صفوي نگارگر توانايي است كه چهره او هنوز در هالهاي از ابهام قرار دارد. او محمد زمان پسر محمد يوسف حسيني است. محمد زمان به دستور شاه عباس دوم براي آموزش هنر نگارگري اروپايي به رم فرستاده شد. تأثير نگارگري اروپايي در كارها بازمانده از او به خوبي قابل بررسي است. هنر نگارگري ايران با بر افتادن صفويان دچار واپس ماندگي شد و پس از آن نتوانست به رونق پيشين خود بازگردد. از هم گسيختگي اجتماعي پس از عصر صفوي و كوششهاي نادر شاه براي بازسازي نظام از هم گسيخته ايران پس از آشوب افغانها فرصتي بريا پرداختن به هنر نگارگري بر جا ننهاد. اما دوران آرامش حكومت كريم خان چهره درخشاني چون صادق را پروراند كه بيشتر كارهاي او به صورت ديوار نگاره تابلوهاي رنگ روغني تو نقاشي بر روي قلمدان و قاب آينه و جز آن سرآغاز مكتب عصر بعد از او شد. در سده 13ق/ 19م شيوه تازهاي در نگارگري ايران پديد آمد. شمار بسياري از نگارگران نامدار در اين دوره پرورش يافتند كه كم و بيش شيوهاي متأثر از نگارگري اروپايي داشتند. چهره پردازاني چون مهر علي، عبدالله خان و ميرزا بابا و سيد ميرزا كه پرترههاي فتحعلي شده قاجار و خاندانش را با جلال و شكوهي شاهانه و لباسهاي فاخر و چهره زيبا بر بوم كشيدهاند، از آن جملهاند. در اين دوره از سويي اندك رونقي در ساختن نسخههاي خطي مصور پديد آمده و از سوي ديگر ساختن و پرداختن قطعههاي تنهاي مينياتور و گل و مرغ و مناظر مختلف و ترتيب مرقعهاي نقاشي به سبب ورود خريداران خارجي رونق بسيار يافت. در نيمه دوم اين سده نگارگران پر آوازهاي چون آقا بزرگ، لطفعلي شيرازي، ابوالحسن غفاري (صنيع الملك)، اسماعيل جلاير، محمد اسماعيل نقاشباشي و صدها هنرمند ديگر كه بر بوم و كاغذ و قلمدان و جلد و جعبه و پشت شيشه و جز آن هنرنمايي كردهاند، تربيت شدند. واپسين و مشهورترين آنها، يعني محمد غفاري (كمال الملك) تا پس از زمان قاجار به خلق آثار هنري ادامه ميداد. * منبع: سمسار، محمد حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 646 ـ 642
قالي بافي از پيشينه بافت قالي گره و پرزدار ايران در فصل هنر عصر هخامنشي ياد شد. بديهي است كه پيدايش و رواج قالي، سدهها پيش از آن آغاز شده بوده است. اين امر را يافتههاي باستان شناسي از جمله ابزارهاي فلزي بر اين در كاوشهاي «شهر سوخته» سيستان در1340ش/1961م دو پاره فرش گره و پرزدار كشف شد كه به هزاره 2ق م تعلق داشت. گزارشهاي مورخان يوناني و رومي از صدور قالي و قاليچههاي بافت ايران در دوره حكومت دراز مدت اشكاني به ديگر كشورها، به ويژه روم و چين خبر ميدهد. در عصر ساسانيان اين هنر گستردگي بسيار يافت. افزون بر گزارشهاي تاريخي درباره فرش ابريشمين گوهرنشان مشهور «بهارستان» يا «بهار كسري» كه در گشايش تيسفون به دست اعراب پاره پاره شد و فرشهاي بزرگ و كوچك روزگار ساسانيان موجود در خزانههاي خلفاي عباسي و اموي، كاوشهاي باستان شناسي در ايران و مصر نمونههايي از قاليهاي اين دوره به دست داده است. از بافتههاي چند سده نخست هجري آثار بسيار كمي باقي مانده است، همانند قالي كشف شده در فسطاط كه به احتمال زياد در شمال شرقي ايران بافته شده است و آزمايش كربن 14 تعلق آن را به سده 2 يا 3 ق/8يا 9 م ثابت ميكند و نقش شير روي آن با دست بافتههاي همزمان آن در پارچههاي بافت شرق ايران همساني دارد. افزون بر نمونههاي متعددي كه در موزهها و مجموعههاي خصوصي جهان از قطعه فرشهاي قرون نخستين ميشناسيم، گزارشهايي بسياري در متون فارسي و عربي از قرنهاي ياد شده از گونههاي مختلف فرش در دست است. پاره فرشهاي به دست آمده در نواحي شرقي ايران از جمله شماري پاره فرش كه از معابد تبت به آمريكا و اروپا برده شده است، فاصله زماني پاره فرش فسطاطا را- كه هم اكنون در موزه هنرهاي زيباي سان فرانسيسكو نگاهداري ميشود- پر ميكند. پاره فرشهاي تبت را بين سدههاي 5 تا 8ق/11تا 14م تاريخ گذاري كردهاند. محل بافت شماري از آنها را آذربايجان غربي و برخي راآسياي صغير ميدانند. كه در دورههاي ياد شده از ديدگاه جغرافياي سياسي و مكتبهاي هنري پيرو سيكهاي جاري ايران عصر سلجوقيان تا ايلخانان و جانشينان آنان بوده است. عصر صفويه دوران شكوفايي هنر قالي بافي ايران به شمار ميآيد. دگرگوني مهم در اين دوره تكامل چشمگير طراحي در قاليهاي ايراني است. تبديل طرحهاي شكسته هندسي به طرحهاي تكامل يافته اسليمي، گل وگياه، درخت، پرندگان، انسان، جانوران و جز آن نيز تحولي مهم به شمار ميآيد. راه يافتن قاليهاي ايراني به ويژه قاليهاي بافته شده در كارگاههاي سلطنتي به دربارهاي اروپايي نيز سبب شهرت جهاني قالي ايراني شد. از فرشهاي ايراني اين عصر چند صد قطعه قالي و قاليچه در قطعههاي كوچك و بزرگ در سراسر جهان در موزهها و مجموعههاي خصوصي اماكن مقدس خارج از ايران موجود است. مشهورترين و زيباترين آنها قالي مشهور به «قالي اردبيل» است كه گفته ميشود به بقعه شيخ صفي الدين اردبيلي تعلق داشته، و در 946ق/1539م به دست مقصود كاشاني در اندازه 534×1150 سانتي متر(مساحت 41/61م2) با 32 ميليون گره در تبريز بافته شده است. اين قالي هم اكنون در موزه ويكتوريا و آلبرت لندن نگاهداري ميشود. قالي ديگري از همين دوره در موزه پلدي پتسولي ميلان در ايتاليا نگاهداري ميشود كه به سبب طرح بسيار زيباي شكارگاهي كه برآن نقش بسته، به «قالي شكارگاه» مشهور شده است. اندازه اين قالي حدود24م2 است و در سال 929يا 949 ق/1523يا 1542 م به دست غياث الدين جامي بافته شده است. در اين دوره شهرهاي هرات. تبريز، همدان و قزوين و كاشان مراكز مهم قالي بافي ايران بودند. در اين شهرها و همچنين در همدان و در گزين خراسان قاليهاي زربفت ابريشمين كه اندازههاي آنها قبلا به خواسته شاه طهماسب به وسيله سلطان سليمان تعيين شده بود، براي مسجد جامع استانبول بافته شد. قاليهاي كاشان به دربارهاي پتركبير، امپراطور اتريش و پادشاه لهستان راه يافت. فرشهاي اخير كه به سفارش زيگموند سوم بافته، و به ورشو فرستاده شد، بعدها به خطا «لهستاني» نام گرفتند. پس از انتقال پايتخت صفويان به اصفهان اين شهر در شمار مراكز بافندگي فرش درآمد. افزون بر آن در مشهد و استرآباد و شيروان و قره باغ نيز بافت قاليهاي پشمي و ابريشمي و زربفت رونق بيشتري يافت. شماري از قاليهاي همين دوره است كه با كتيبه «كلب آستان علي عباس» هنوز درمخازن نجف اشرف برجاست و بزرگترين آنها با اندازه 5/9× 14متر (مساحت 133م2) يكي از سالمترين نمونههاي فرشهاي ابريشمين و زربفت عصر شاه عباس بزرگ به شمار ميآيد. بر افتادن صفويان ضربهاي هولناك به قالي بافي ايران- كه در پايان عصر آنان برو به افول داشت- وارد ساخت. كارگاههاي قالي بافي به ويژه كارگاههاي شاهي بسته شد و بافندگان پراكنده و بي پشتيبان شدند. هر چند به روزگار نادر شده و حتي پس از آن هنر قالي بافي شكوفايي گذشته خود را بازنيافت، اما به حيات خود ادامه داد؛ به ويژه كرمان همچنان از مراكز مهم توليد فرش به شمار ميآمد. مفروش كردن اماكن مقدس شيعيان در عراق از جمله نجف اشرف با قاليهاي كرمان در اين دوره نشان از رواج اين هنر دارد (محمد كاظم، 2/454، 3/892). در روزگار حكومت كريم خان زند كه با آرامشي ويژه همراه بود، كار بافت و تجارت قالي رونق داشت. صدرو قالي در دهههاي پاياني سده 12 و آغاز سده 13 ق از راه بوشهر به وسيله كارگزاران كمپاني هند شرقي ادامه يافت و به ويژه در انگلستان فرشهاي بافت خراسان خريد و فروش ميشد. از نمونههاي برجسته اين دوره 4 قالي شناخته شده است كه كهنهترين آنها تاريخ 1179ق/1765م دارد و به دست استاد محمد شريف كرماني بافته شده است و هم اكنون در موزه ملي تهران نگاهداري ميشود.. قالي تاريخ دار ديگري از اين دوره كه بايد از آن ياد كرد، داراي تاريخ 1190ق/1776م است با طرح باغي-سروي كار استاد يوسف كرماني كه در يك مجموعه خصوصي در بلگراد نگاهداري ميشود. شمار ديگري قاليهاي تاريخ دار و بي تاريخ از اين عصر وجود دارد كه در تنوع نقش و ظرافت بافت رواج و رونق قالي بافي در عصر زنديه يعني پايان سده 12ق/ 18م به خوبي آشكار ميسازد. كرمان، فارس و اصفهان نيز در اين دوره از مراكز فعال قالي بافي به شمار ميآيند. در زمان حكومت قاجاريه اگر چه بافت قاليهاي هنري و پركار عصر صفويه از ديدگاه كيفي تكرار نشد، اما گستردگي كارگاههاي شهري و روستايي كاملا محسوس است. كاخهاي تازه ساز قاجارها در تهران به قاليهاي بزرگ نياز داشت. يكي از نفيسترين آنها قالي بزرگ تالار آينه كاخ گلستان تهران است كه تصوير آن در تابلوي نقاشي «تالار آينه» كمال الملك ميتوان ديد. قايل 396 متري «موزه بافتههاي واشنگتن» كه 80 بافنده كرماني به مدت 6 سال در فاصله سالهاي 1265-1270ق/1849-1854م دست اندر كار بافت آن بودهاند و پيش از انتقال به موزه ياد شده زينت بخش تالار كاخ كنگره آمريكا بوده، از دستآوردهاي اين دوره است. در اين دوره بافت قالي تقريبا در سراسر ايران- حتي درشهرهاي چون فراهان، ساروق، اراك، سنندج و... پيشتر دراين كار شهرتي نداشتند- رونق گرفت. در آغاز سده 14ق/20م حتي شهري چون نايين كه پيشينه قالي بافي نداشت، داراي 200/1 دستگاه دار قالي بود و در تهران كه شهري نوپا بود، قاليچههاي كم نظير بافته ميشد. كرمان كه در آغاز سده 13ق/19م بدترين آسيب را از سر سلسله قاجار ديده بود، به چنان شكوفايي دست يافت كه استادان بافنده آن نه تنها به كارگاههاي تبريز رفتند، بلكه به كارگاههاي هركه عثماني برده شدند تا به آموزش بافندگان ترك مشغول شوند. شمار دارهاي قالي اين شهر در آغاز اين سده از 1000 و در نيمه آن از 5000 دستگاه فزونتر شد. برگذاري دو نمايشگاه قالي مشرق زمين در لندن (1267ق/1851م) و وين(1290ق/1873م) در شناساندن قالي ايران و گسترش بازرگاني و كاربرد عمومي آن در ميان مردم مغرب زمين نقشي اساسي داشت و سبب فعاليت گسترده شركتهاي بين المللي در بازرگاني قالي ايران شد. كارگاههاي بزرگ قالي بافي مشهوري در نخستين دهههاي سده 14 ق در ايران شكل گرفت. مشهورترين آنها كارخانه عمو اوغلي مشهد بود كه برخي از بافتههاي پر ارزش آن هم اكنون در كاخ- موزههاي سعد آباد تهران به عنوان آثار ماندني قالي بافي ايران وجود دارند. در سالهاي اخير از نوآوريهاي تازهاي در طرحي و بافندگي قالي ايران به چشم ميخورد كه پيش از آن سابقه نداشته است. از اين ميان، بافت قاليهاي عظيم و در اندازههاي تا 200 1م2 كاري تازه به شمار ميآيد. * منبع: سمسار، محمد حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 647 ـ 646
بافندگي هنر بسيار پيشرفته بافندگي ساساني و بازرگاني آن هر چند پس از بر افتادن پادشاهي ساسانيان گرفتار ركود شد، اما ديري نپاييد كه اين هنر رونق دوباره خود را بازيافت. گزارشهاي نوشته شده در سدههاي نخستين اسلامي از گستردگي كارگاههاي بافندگي حكايت ميكنند و نام بافتههاي ايران را از سغد تا شوش واز شمال قفقاز تا سواحل خليج فارس در خود دارند. نمونههاي موجود از بافتههاي نخستين سدههاي هجري در بافت و نقش چنان با بافتههاي ساساني همساني دارند كه تا پيش از بررسيهاي آزمايشگاهي اخير آنها را ساساني ميپنداشتند. شهرهاي شوش و شوشتر در غرب، ري و كاشان و يزد درمركز، فسا و كازرون و بيشاپور در جنوب، بخارا و مرو و سمرقند در شرق كارگاههاي پر توليد داشتند. اين توليدات گاهي به صورت بخشي از خراج ساليانه به دربار خلفاو اميران محلي فرستاده ميشد. در خزانه مستنصر (سده 5ق/11م)خليفه فاطمي مصر 20 هزار طاقه بافته ابريشمي «خسرواني» دست نخورده موجود بود كه از دست بافتههاي ايراني بوده است. به كوتاهي تاريخ نگاران و جغرافيانويسان سدههاي نخستين «كسوت كعبه» يا پرده خانه خدا در كارگاههاي ايران بافته ميشد. شمار كارگاههاي بافت «طراز» كه پارچه ويژه پادشاهان و اميران بود و در حاشيه آن نام خليفه يا امير و تاريخ بافت، و در مواردي محل بافت، و گاهي نام بافنده آن، بافته يا دوخته ميشد و در سراسر جهان كهن شهرت داشت، در ايران بيش از هر سرزمين ديگر اسلامي بود. قديمترين نمونه از اين دست پارچهها، پاره بافتههاي است كه براي مروان دوم واپسين خليفه اموي (حك 127-132ق/754-750م) به شيوه بافتههاي ساساني بافته شده است و اكنون درموزه منسوجات واشنگتن نگاهداري ميشود. پاره «طراز» ديگري كه در 266ق/879 م در نيشابور بافته شده، در موزه متروپوليتن موجود است. زيباترين بافتههاي اين دوره پارچههايي ابريشمي هستند كه در منطقه خراسان بزرگ و نواحي شمال ايران و آذربايجان و... توليد ميشد. در اين ميان، خوزستان با كارگاههاي مشهور خود در شهرهاي شوش، شوشتر و اهواز كه شمار آنها از 300 كارگاه ميگذشت، شهرتي بسزا داشت. صدور انواع بافتههاي ايراني شامل بافتههاي گوناگون ابريشمي، كتاني، پنبهاي و پشمي به نقاط دور جهان حتي به مصر و چين كه خود توليدكنندههاي مشهور و معتبر بودند، در سدههاي نخستين هجري رونق داشت. پيدا شدن قطعههاي متعدد پارچههاي ابريشمي ايراني دوره ياد شده در صندوقهاي كليساهاي اروپايي كه از دو راه بازرگاني يا هداياي پادشاهان به اروپا راه يافته، نشان روشني از رونق بازرگاني بافتههاي ابريشمي است كه يادگار بر جا مانده عصر ساساني به شمار ميآيد. شيوه بافت اين پارچهها- چه از ديدگاه طرح و نقش و چه از نظر بافت- تداوم روشهاي ساساني را نشان ميدهد. از نمونههاي مشهور اين دست بافتهها بايد از قطعه پارچه به دست آمده از كليساي وردن يا نقش شيرهاي متقابل درون دايره كه به ناحيه سغد نسبت داده شده، و متعلق به موزه ويكتوريا و آلبرت است، نام برد. نمونه ديگر بخشي از كفن قديس يوستينوس به دست آمده از كليساي «سن ژوس» است با طرحي شامل فيلهاي متقابل و شترهاي پي در پي و كتيبهاي به خط كوفي خراساني با نام «ابو منصور بختكين» كه در نيمه سده4 ق در خراسان بافته شده، و اكنون در اختيار مزوه لوور است. افزون بر اين، ميتوان از بافتههاي كاوشهاي باستان شناسي در مكانهاي باستاني كناره جاده ابريشم به ويژه در غارهاي «هزار بودا» در «تون هوانگ» و نيز بافتههاي كاوشهاي تجارتي گورستان كهن شهر ري در 1300ش/1921م ياد كرد كه قطعه پارچههاي ابريشمي كتيبه و نقشدار بسياري به دست داد كه فاصله سدههاي 406ق/ 10-12م بافته شدهاند. در دوران حكومت عضدالدوله ديلمي سازمان طراز بافي از تصاحب خلفاي عباسي خارج شد و در اختيار اين پادشاه قدرتمند – كه خود را شاهنشاه ميخواند- درآمد. ري و فارس كه از ديرگاه مراكز مهم تهيه و فروش پارچه بودند، كار توليد را افزايش دادند؛ به ويژه ري عصر ديلمي در كار بازرگاني پارچه سخت فعال شد. در طرح پارچهها نقش مايههاي كهن ساساني مانند طاووسها، بزهاي كوهي، عقابها و صحنههاي شكار و جز آن تكرار شد. سنتهاي كهن در بافندگي پس از ديلميان در دوران سلجوقيان نيز تداوم يافت. قطعههايي از بافتههاي اين دوره در موزههاي هنري كليولند، برن، منسوجات واشنگتن، لوس آنجلس و ديگر موزههاي مشهور جهان نگاهداري ميشود. از بافتههاي سدههاي 7و 8 ق/13و 14م كه همزمان با هجوم مغول و دوره ايلخانان است، نمونههاي بسيار اندكي بر جا مانده است. حماسه ويرانگر مغولان و روابط گسترده چين و ايران، و نيز تمايل حكمرانان اين دوره به هنر و كالاي چيني در كار بافندگي ايران تأثير گذاشت. از جمله معدود آثاري كه از سده 8 ق /14م بر جا مانده، مجموعهاي از قطعه پارچههاي ابريشمي است كه جزء كفن رودلف چهارم دوك اتريش بوده، و روي برخي از آنها تصوير پرندگان بزرگي بافته شده و داراي كتيبههايي به قلم نسخ به نام سلطان ابو سعيد ايلخاني است. در دهههاي پاياني سده 8 ق با حمله تيمور و تسلط خاندان او بر ايران، خراسان بزرگ به مهمترين مركز هنري ايران تبديل شد. در اين دوره با رونق و تكامل هنر نگارگري و گرد آمدن شمار زيادي از هنرمندان سرزمينهاي فتح شده توسط تيمور در سمرقند و هرات، از جمله بافندگان چيني و شامي بافتههايي با طرحهاي جديد و رنگهاي بهتر پديد آمد. همين امر مقدمه پيشرفت فوق العاده اين هنر در دوران صفوي شد. رواج پارچههاي زربفت و مخملهاي عالي از ويژگيهاي اين دوره است. حمايت بي دريغ پادشان صفوي و ايجاد كارگاههاي بافندگي شاهي در پايتختهاي صفوي و پديد آوردن مراكز بافندگي تازه و توسعه بازرگاني، به ويژه در زمينه بافتههاي گوناگون- كه ابريشمينههاي زربفت مهمترين و بيشترين آنها را تشكيل ميدادند- هنر بافندگي را در عصر صفويه به اوجي رسانيد كه در دوره اسلامي نه پيشتر از آن پديد آمده بود و نه هرگز پس از آن پديد آمد. بافتههاي عصر شاه عباس بزرگ زيباترين نمونههاي اين دوره به شمار ميآيند. طراحان بزرگي چون غياث نقشبند، مغيث، شفيع، معزالدين بن غياث، عبدالله و... به استادي يك نگارگر طرحهاي پيچيده و نقشهاي انسان و حيوان و گل و گياه و باغ و كوه و دشت را بر پارچه نقش ميزدند. اصفهان، پايتخت شاه عباس- افزون بر شهرهاي كاشان و هرات، رشت و تبريز- با كارگاههاي متعدد شاهي و عادي به صورت پر توليدترين شهر و مركز بازرگاني بافتههاي ايراني دارد. با وجود گوناگوني بافتههاي عصر صفوي زيبايي و ظرافت زربفتها و مخملهاي اين عصر ديگر بافتهها را تحت الشعاع قرار داده است. گاهي طرح اينگونه پارچهها نقش شكارگاه و داستانهاي ادبي مشهور ايران است. امروزه كمتر موزه يا مجموعه مهمي در سراسر جهان ميتوان يافت كه نمونههايي از بافتههاي اين دوره را در ميان بافتههاي خود نداشته باشد. موزههاي متروپوليتن، هنرهاي زيباي بستن، منسوجات واشنگتن، ويكتوريا و آلبرت، موزه سلطنتي انتاريو، ليون، ملي تهران و بسياري ديگر از موزهها و مجموعههاي مشهور جهان نمونههاي بافتههاي اين عصر را در خود نگاهداري ميكنند. بر افتادن دولت صفويان در 135ق/1723م و سقوط اصفهان توليد ابريشم و بافندگي را در ايران رو به نزول برد. توليد ابريشم مازنداران در سده 13ق/19م تا مرز نابودي كشيده شد. با اينهمه، شهرهاي يزد، كاشان، اصفهان و كرمان به كوششهاي خود براي توليد بافتههاي ابريشمي، نخي و پشمي ادامه ميدادند. هر چند شمار كارگاههاي شهري چون كاشان از 8 هزار در سده 11ق به 800 در نيمه سده 13ق رسيد و شالهاي ترمهي كشميري جاي شال كرماني را پر كرد و انبوه بافتههاي نخي اروپايي توان رقابت را از كارگاههاي كوچك دستي ايراني گرفت. با اينهمه، كارگاههاي زري بافي يزد و كاشان و شال بافي كرمان و قلمكاري اصفهان تا نيمه دوم سده 14 ق دوام آوردند و بار ديگر استادكاران اين شهرها براي احياي هنر خود قد برافراشتند. * منبع: سمسار، محمد حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 649 ـ 647
فلز كاري روشهاي سنتي فلز كاري عصر ساساني چون ديگر هنرهاي اين عصر بدون تغيير به دوران بعد انتقال يافت. همانندي دست ساختههاي فلزي سدههاي نخستين اسامي با نمونههاي مشابه ساساني به حدي است كه پژوهشگران و كارشناسان نامدار هنر ايران را درباره زمان ساخت آنها دچار ترديد كرده است. آثار فلزي متعددي در دست است كه پيوستگي ساختههاي اين دوره را چه از ديدگاه شكل و چه از نظر نقش مايهها آشكار ميسازد. از اينگونه آثار سيني برنزي گردي است كه در موزه برلن نگاهداري ميشود. در دايره مياني اين ظرف تصوير كوشك يا آتشكدهاي ترسيم شده كه در ميان 22 طاقنماي آراسته با طرحهاي اسليمي گوناگون محصور است. استرزي گوسكي، زاره و پوپ اين سيني را از دوره ساساني ميشمرند و سوژه آن را از دوره اسلامي ميداند. اين اختلاف نظر در مورد جام موزه بالتيمور نيز كه طرحي از يك شاه و ملكه ساساني دارد، بين پوپ و گيرشمن وجود دارد. شماري از اين گونه ظرفهاي فلزي در موزههاي جهان به ويژه در موزه ارميتاژ سن پترزبورگ نگاهداري ميشود. در اين ميان، از چند ظرف يا كتيبههايي كه خط پهلوي ساساني بايد ياد كرد كه اولي به امر شروين از شاهان سلسله مسمغان دماوند- كه حكومت او تا 141ق/758م ادامه داشته- ساخته شده است و ديگري به يك شاهزاده ساساني به نام دادبرزمهر تعلق داشت كه بين سالهاي 110-121ق/728-738م حاكم طبرستان بوده است و نيز دو ظرف نقره كه نام صاحبان آنها، پيروزان و مهربوجت را بر آن نوشتهاند و نقش شكارگاه بهرام گور بر آنها ديده ميشود. گروهي ديگر از ساختههاي فلزي نخستين سدههاي هجري كه نماينده تداوم مكتب فلزكاري ساساني است. آن دسته از دست ساختههاي هنرمندان ايراني است كه افزون بر دارا بودن تمامي ويژگيهاي عصر ساساني بر آنها كتيبههايي به خط عربي نيز ديده ميشود. اينگونه آثار كه برخلاف آثار ياد شده پيشين به سهولت قابل تاريخ گذاري است و در تعلق آنها به دوره اسلامي جاي ترديد نيست، تا سدههاي 5 و 6 ق/ 11 و 12 م در ايران ساخته شدهاند. نمونه بارز اين گروه جام الب ارسلان سلجوقي است. اين جام كه در موزه هنرهاي زيباي بستن نگاهداري ميشود و تاريخ ساخت آن 459ق/1067م است، نام و القاب الب ارسلان به خط كوفي شيوه ايراني كنده شده است و نقش دو پرنده دريايي و دو بز بالدار به طور متقابل در دو سوي درخت زندگي به شيوه ساساني و پيش از آن ديده ميشود. تنها تفاوت آشكار پديده آمده در آثار فلزي پس از دوره ساساني كاربرد مفرغ به جاي فلز گرانبهاي نقره است. هر چند در سدههاي نخستين گاهي كم و بيش آثار ساخته شده از نقره نيز ديده ميشود. اما فلز به كار رفته در بيشتر آثار اين دوره مفرغ است. روش آراستن اشياء با قطعهها يا نوارهاي نقره يا مس از سده 5 ق/11م رونق گرفت و در سده 6 ق/12م به اوج خود رسيد. يك ظرف مفرغي پايه و دستهدار با تاريخ ساخت 559ق/1163م در هرات كه كتيبهها و نگارههاي آن با ورقههاي نازك نقره و مس پوشانده شده، و پيشتر در مجموعه بوبرينسكي بوده است و اكنون در موزه ارميتاژ نگاهداري ميشود، نمونه برجستهاي از هنر فلز كاري در اين دوره است. تزيين ساختههاي فلزي بدين شيوه از مشرق ايران (خراسان)آغاز شد و تا موصل و ديار بكر گسترش يافت. شهرهاي همدان، اصفهان و شيراز در ساختن اينگونه آثار فلزي شهرت داشتند. اينكه نام برخي از هنرمندان ايراني بر ظرفهاي ساخته شده در موصل ديده ميشود، آشكارا نشان از مهاجرت هنرمندان از شرق تا غرب سرزمينهايي است كه در اين دوره سلجوقيان بر آن حكومت ميكردند. حتي شماري از هنرمندان به شام و مصر نيز رفتهاند. گونه گوني آثار فلزي چون انواع ظرفها، قلمدانها، جعبهها آينهها، پايه شمعدانها و به ويژه بخوردانها و عود سوزيهايي كه به شكل حيوانات ساخته شدهاند و ظرافتي كه در ساخت آنها بكار رفته است. اوجي تازه از هنر فلزكاري رانشان ميدهد. در ساختههاي اين عصر گاهي هنرهاي كنده كاري، طلا و نقره كوبي، ترصيع با فلزات، خوش نويسي و نگارگري به همراه يكديگر هنر فلزكاري را تكامل بخشيده است. كاربرد بسيار كتيبه به ويژه كتيبههاي كه انتهاي كشيدگيهاي عمودي حروف آنها با چهره انسان يا نقش حيوانات تزيين شده است، در اين دوره به خصوص در خراسان متداول بود. هجوم مغول هر چند براي مدتي كوتاه هنر فلزكاري را به ركود كشاند، اما رونق گذشته به زودي بازگشت. ساختههاي فلزي سدههاي 7 و 8ق/ 13و 14م بيشتر از نوع مفرغي قلمزده با ترصيع نقرهاند. قلمدانهاي مشابه سدههاي پيشتر، شمعدانهاي ريخته گري شده بزرگ و كوچك، هاونهاي برنجي، كرههاي ترصيع شده با طلا و نقره و ابريقهاي مفرغي نقره كوب نقش و كتيبه دار كه در شيراز و آذربايجان و عراق و موصل ساخته شدهاند، در شمار اين آثارند. لشكركشي ويرانگر تيمور در دهههاي آخر سده 8 ق بار ديگر ركود تازهاي بر كار هنرمندان فلزكاري حاكم كرد؛ اما بازماندگان آنان از شهرهاي سراسر سرزمينهاي گشوده شده در سمرقند گرد آمدند و تجربيات هنرمندان همه سرزمينهاي زير فرمان تيمور با مكتبهاي هنري متفاوت تكامل و پيشرفتي تازه پديد آورد. نقش طراحان، نگارگران و خوش نويساني را كه در اين دوره اوجي تازه در هنر ايران پديد آوردند، نبايد در آثار فلزي اين عصر ناديده گرفت. در سدههاي 10 و 11ق/16و 17م كه همزمان با حكومت پادشان صفوي است، هنر فلزكاري جايگاهي ويژه يافت. در اين دوره ساخت ظرفهاي مسي اغلب سفيدگري شده با انواع نقوش تزئيني، به ويژه اسليي ميهاي پركار همراه با كتيبههاي بسيار خوش خط و نيز اشياء برنجي از جمله شمعدانهاي بلند- كه گاهي مدور و زماني چند ضلعي و ترك ترك و برخي با نقش مارپيچ بودند- رونقي ويژه گرفت. چيره دستي هنرمندان ايراني در اين دوره در ساختن آثار فولادي در خور تحسين است. اينگونه اشياء كه شامل گونههاي مختلف از دست افزارهاي كوچك چون قيچي قلمدان گرفته تا سپر و كلاهخود و شمشير و لوحههاي تزييني و جز آن است، با مهارتي اعجاب انگيز مشبك و طلاكوبي شدهاند. نقوش طلاكوبي شده بر فولاد در بيشتر موارد در حد تصاوير زيباي نگارگري شده بر كاغذ يا بوم داراي ظرافت و دقتند. شهر اصفهان در اين دوره از بزرگترين مراكز فلزكاري ايران به شمار ميآمد. اسطرلابهاي ساخته شده در اين دوره نيز افزون بر ارزش علمي از امتياز هنري برخوردارند. شيوه فلزكاري عصر صفوي در تمامي سدههاي 12 و 13 ق/18 و19م با كيفيتي فروتر ادامه يافت. * منبع: سمسار، محمد حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 650 ـ 649
كتاب آرايي از كتابهاي نخستين سدههاي اسلامي نمونهاي پابرجا نمانده است تا پايه داوري ما درباره اين هنر باشد. بيترديد آسيب پذيري نسخههاي خطي ميتواند يكي از عوامل آن به شمار آيد؛ اما از آنجا كه ديگر هنرهاي عصر ساساني به زندگي خود در دوران اسلامي ادامه دادند، اين شاخه از هنر را نميتوان از هنرهاي به فراموشي سپرده دانست. به ويژه اگر گزارش مورخاني چون مسعودي و حمزه اصفهاني و ديگران را درباره مشاهده كتابهايي آراسته به تصوير پادشاهان ساساني در استخر فارس، و ديگر شهرهاي ايران در نظر بگيريم. اين افزون بر يافتههاي باستان شناسي تورفان شامل بخشهايي از ارژنگ ماني است كه در سدههاي نخستين هجري نوشته، و نقاشي شده است و ميدانيم كه پديدآورندگان آنها در دوره ساسانيان به آن ناحيه از آسياي مركزي مهاجرت كرده بودهاند. درباره هنرهاي وابسته به كتاب آرايي بايد گفت كه عوامل هنري متعددي در كار تهيه نسخههاي آراسته خطي به كار گرفته ميشد، تا سرانجام آنچه نه تنها در هنر شرقي، بلكه در غرب به عنوان «نسخههاي خطي مصور ايراني» از دير باز شهرت داشته است، شكل بگيرد. خوش نويسي، نگارگري، تذهيب، گونههاي مختلف جلد، صحافي، رنگ آميزي و تزيين كاعذ و ديگر آرايهها در كتاب سازي ايراني كاربرد داشت. بدين سان، شمار هنرمنداني كه در كار پديد آوردن يك نسخه خطي مصور و مطين شركت داشتند، چندين برابر پديدآورندگان هر اثر هنري ديگر بود؛ زيرا هر شاخه از هنرهاي ياد شده در مرحلهاي جداگانه به ترتيب به دست هنرمندي به انجام ميرسيد. كاغذگري خود فن- هنري بود كه از راه ايران شرقي، يعني از سمرقند نخست به بغداد مركز خلافت عباسيان، و از آنجا به سراسر سرزمينهاي اسلامي و سرانجام به اروپا منتقل شد. ايرانيان در ساختن گونههاي بسيار مرغوب كاغذ و رنگ آميزي آنها و نيز ساختن و پرداختن زرافشان چيره دستي بي همتايي داشتهاند. كاغذ در مرحله تكميلي ساخت، آهار زده ميشد و مهره ميخورد و براي نگارگري و كتابت آمادگي مييافت. از آن پس كار نوشتن متن نسخه به خوش نويسان سپرده ميشد. به تناسب مقام سفارش دهنده كتاب، خوش نويسان نامدارتر برگزيده ميشدند. به هنگام نوشتن نسخه، كاتب صفحهها يا بخشهايي از برخي از صفحهها را نانوشته ميگذاشت تا نگارگر با مجالسي مرتبط با متن آنها را مصور سازد. در مرحله بعد هنرمند مذهب كار آراستن نسخه را با سرلوحها و سرفصلها، شمسهها و ترنجها و ديگر ارايههاي متداول هر عصر و مكتب ميآراست. هنر تذهيب در كار كتاب آرايي ايراني در همه نسخههاي خطي چون قرآنها، شاهنامهها، ديوانها، تاريخها و كتابهاي علمي جايگاهي ويژه داشته است و ايرانيان آن را هنري والا شمردهاند. اين هنر را كه در آغاز تنها با آب طلا و با طرحهاي گياهي ساده برگ نخلي در نسخههاي قديمي قرآن مييابيم، به تدريج با كار برد رنگهاي گوناگون و طرحهاي پيچيده و بسيار ظريف به صورت هنر درآمده است كه در جهان همانند آن را نميتوان يافت. پس از طي اين مرحله اين مرحله تكميل كار نسخه خطي را صحاف و جلد ساز به عهده ميگرفت. كهنترين نمونه شناخته شده از جلدهاي دوره اسلامي در ايران جلد چرمي قرآني است با تاريخ كتابت 292ق/905م. تزئينات اين جلد شامل شمسهاي در ميان هر لت جلد و حاشيهاي با نقشهاي نقر شده با قلم فولادي است. اين جلد در كتابخانه چستربيتي نگاهداري ميشود. نمونههاي بيشتري با نگارههاي ظريفتر مربوط به سدههاي 4 تا 6ق/10 تا12م كه بخشهايي از آنها با همين شيوه آراسته شده، و بعضي نيز داراي نقش ضربي است، در موزهها و كتابخانهاي جهان وجود دارد. از آن جمله است جلد چند نسخه از كتاب مشهور منافع الحيوان كه در دهه واپسين سده 7ق در مراغه نوشته شده است. نخستين جلد سازي كه نامش را بر دست ساخته خود رقم زده، «عبدالرحمان» است. رقم او بر جلد جزوي از قران كريم به خط احمد سهروردي كتابت شده در 704ق/1304م ديده ميشود. اين جلد از آثار موجود در موزه ملي ايران است. رواج هنر كتاب سازي در تبريز سده 8ق/14م در ساخت جلدهاي نفيس تأثيري بسزا برجا نهاد؛ اما سده 9ق/15م نقطه آغاز عصر تكامل و اوج زيباي در كار جلد سازي ايران به شمار ميآيد. خراسان به ويژه شهر هرات نه تنها بزرگترين كانون هنري ايران، كه به مركز هنري شهر جهان اسلام تبديل شد. هنر كتاب آرايي هرات از جمله جلد سازي آن نه تنها سرآغاز مكتبهاي بعدي تبريز و اصفهان شد، بلكه سرزمينهاي زير فرمان امپراطوري گوركانان هند و عثماني در قسطنطنيه را دربر گرفت. تأثير هنر جلد سازي ايراني را تا سرزمين ايتاليا به ويژه در هنر و نيز ميتوان مشاهده كرد. هنر طلاكوبي و تزيين جلدهاي اروپايي به شيوه شرق اسلامي از همين دوره سرچشمه گرفته است. از سده 9ق/15م افزون بر تكامل چشمگير در جلدهاي چرمي ضربي طلاكوب، گونهاي جلد تازه با طرحهاي بسيار ظريف و پركار كه به «سوخت» معروف شد و با منبت چرم آراسته ميشد، رواج يافت. نقش مايههاي اينگونه جلدها، نگارگران نقش اساسي را برعهده داشته و نگارههاي جلد را از بريدههاي بسيار نازك چرم با طرحهاي پيچيده پديد ميآوردند كه بر زمينهاي از پارچههاي رنگين ابريشمي ياچرم رنگ آميزي شده چسبانده ميشد. اينگونه آرايه بيشتر براي اندرون جلدها به كار ميرفت، زيرا به سبب ظرافت كار آسيب پذير بود. نقش مايهها در جلدهاي ضربي و معرق گياهي، هندسي و حيواني بود و به ندرت در ميان آنها نقشهاي انساني نيز ديده ميشد. در جلد قرآنها تنها نقوش گياهي به كار ميرفت. جلدهاي روغني واپسين جلوه در هنر جلدسازي ايراني است. اينگونه جلد كه بيشتر بوم مقوايي شكل گرفته از لايههاي چسب خورده كاغذ داشت. از اواخر سده 9 تا سده 13 ق به صورت گستردهاي متداول شد. در پديد آوردن اينگونه جلد بيشتر همان نقش مايههاي نگارگري بود. نگارگر بر بوم آماده شده بر مقوا نقش جلد را با آبرنگ ترسيم ميكرد و سپس با ماليدن لايههاي مكرري از روغن كمان (آميزهاي از سندروس و روغن بزرك) بر سطح آن پوششي شفاف پديد ميآورد. اين لايه شفاف جلد را در برابر تماس دست، گرد و خاك و عوامل ديگر محافظت ميكرد. * منبع: سمسار، محمد حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 652 ـ 650
خوش نويسي خوش نويسي به عنوان يك هنر مشترك همواره مورد توجه ملل مسلمان بوده است. مسلمانان به مناسبت حرمتي كه قرآن كريم براي خط و كتابت قائل شده است. اين هنر را به ديده احترام نگريستهاند و هنرمندان خوش نويس برخلاف بسياري به هنر خود مباهي بودهاند. به همين سبب، نام خوش نويسان برخلاف بسياري از هنرمندان ديگر شاخههاي هنر يا در متون گذشته و يا در آثارشان بر جا ماند، و جاودان شده است. اين جاودانگي را آنان بيشتر مديون كتابت قرآن كريمند كه نسخههاي قديمي آن در شمار كهنترين آثار مكتوب بازمانده تمدن اسلامي و ميراث گرانقدر مشترك همه ملتهاي مسلمان به شمار ميآيد. ايرانيان بيش و پيش از ديگر ملتهاي مسلمان به امر خوش نويسي علاقمند بوده، و در گسترش و رواج آن كوشيدهاند. آنان در مسير تحول و تكامل خطوط اسلامي و تدوين قواعد و قوانين خوش نويسي و تبديل «كتابت» به هنر «خوش نويسي» نه تنها پيشگام، مؤسس و پديد آورنده، بلكه نخستين واضعان قوانين و قواعد خوش نويسي بودهاند. اعراب ساكن حجاز كه خط عربي را به عنوان خط رسمي مسلمانان به سرزمينهاي گشوده شده بردند، تا پيش از ظهور اسلام و به روزگار جاهليت مردمي بدوي و چادرنشين و دور از تمدن و شهرنشيني به شمار ميآمدند. خطي كه نزديك به يك سده پيش از اسلام در حجاز و در ميان انگشت شمار مردمي كه به سبب روابط بازرگاني، به سرزمينهاي مجاور حجاز سفر ميكردند، آموخته، و به كار گرفته ميشد. برگرفته از خط نبطي بود. واپسين نمونه بازمانده و شناخته شدهي خط اخير كه تكامل يافتهترين نمونه نيز به شمار ميآيد، سنگ نبشتهي حران نوشته شده در 568-569م است. اين سنگ نبشته نه تنها از جنبههاي خوش نويسي، كه از قواعد ثابت نوشتاري بهره ندارد. بديهي است كه خط برگرفته از آن، يعني عربي حجازي به هنگام ظهور اسلام چنانكه ابن نديم و ابن خلدون با صراحت نوشتهاند- خطي ابتدايي و فاقد رسم الخط و قواعد كتابت بود. ايرانيان معتقدند كه نخستين بار شيوهي خوش نويسي را حضرت علي(ع) در كتابت خط كوفي به روش خود ابداع كرد؛ از اين رو، شجرهي خوش نويسان را به آن حضرت ميرسانند. در نيمه اول سده 2ق ظهور خوش نويس نامداري كه در كار كتابت قرآن شهره بود، يعني مالك بن دينار بن دادبهار بن جشنش بن دادبه نشان ميدهد كه ايرانيان چگونه به پيشگامان و پايه گذاران هنر خوش نويسي بدل شدهاند. برافتادن حكومت نبي اميه در 132ق/750م به دست ابومسلم خراساني و روي كار آمدن نبي عباس به دست ايرانيان سرآغاز تحولي بزرگ در فرهنگ و هنر سرزمينهاي اسلامي با حمايت وزراي فرهيخته ايراني از جمله برمكيان بود. در خوش نويسي چهره نامداري چون «خشنام» ظهور كرد كه شهرت دست نوشتههايش تا سدههاي بعد بر جاي ماند. پس از او دو چهره درخشان ديگر، يعني ابراهيم سگزي (د 200ق/816م) و يوسف سگزي(د 210ق/825م) كه هر دو از بركشيدگان وزير نامدار عباسي فضل بن سهل ذولرياستين (مق: 202ق/817م) بودند، خوش نويسي را به اوجي تازه رساندند. دانشمندان و اديبان ايراني نخستين كساني بودند كه به تدوين كتابها و رسالاتي درباره خط و خوش نويسي دست زدند. از جمله آنان بايد از ابن درستويه فسايي (258-347ق/872-958م) و پس از او ابوحيان توحيدي شيرازي (ح 310-ح414ق/922-1023م) نام برد. سده 4 ق/10م شاهد ظهور درخشانترين چهره هنر خوش نويسي جهان اسلام، يعني ابن مقلهي فارسي بود. پدران او از مردم شهر بيضاي فارس بودند و او در 272ق/886م در بغداد زاده شد. هر چند او از رجال نامدار سياسي روزگار خود شد و 3 بار به روزگار خلفاي عباسي به وزارت رسيد و در فقه و تفسير و ترسل و ادب از سرآمدان روزگار خود به شمار ميآمد، اما شهرت اصلي او در هنر خوش نويسي است. وي را بايد پايه گذار هنر خوش نويسي و واضع قوانين و قواعد اين هنر كه يكي از مظاهر فرهنگ اسلامي است، دانست. ابن مقله معيار نگارش حروف را از شيوه ريبايي شناسي و اعمال سليقه فردي به صورت نگارش بر پايه اصول ثابت و مدون هندسي درآورد. معيار ابن مقله در كتابت رعايت معيارهاي هندسي براي داشتن هر حرف بر پايه دور و سطح بود. مثلا افراشتگي الف قطر دايرهاي را تشكيل ميداد و اندازه دور و سطح در هر حرف يا هر بخش از حرف بر پايه نقطه تعيين ميشد. ابن مقله را «واضع اقلام سته» ، يعني محقق، ريحان، ثلث، نسخ، توقيع و رقاع دانستهاند. سرنوشت دردناك او كه به فرمان خلفاي عباسي دست و زبان او را بريدند و چشم او را ميل كشيدند و سرانجام در 328ق/940م به قتل رسيد، از عبرت آموزترين رويدادهاي تاريخ حكومت عباسيان و ديگر خلفاي عرب است، پدر، برادران و فرزندان او نيز خوش نويس بودند. در بررسي مسير تحول خطوط اسلامي و شيوههاي خوش نويسي نقش ايرانيان به گونهاي چشمگير آشكار است. ابن نديم به هنگام نام بردن از قلمهايي كه به روزگار او با آنها به كتابت قرآن ميپرداختند، قلمهايي چون اصفهاني و فيرآموز (پيرآموز) را نام ميبرد كه ويژه ايرانيان بوده است و از آنها قلمهاي ديگري ويژه خود آنان در كتابت قران استخراج كرده بودند. مكتب خوش نويسي ابن مقله و اقلامي كه او وضع كرده بود، در سراسر جهان اسلام رواج يافت و خوش نويسان نامدار تا چند سدهي بعد، از شيوهي كتابت او پيروي ميكردند. خوش نويس نامداري چون ابن ابواب (د 413ق/1022م) شاگرد غير مستقيم و پيرو مكتب او به شمار ميآيد. در فاصله مرگ ابن مقله تا پايان دولت عباسيان شمار بسياري هنرمند خوش نويس در ايران ظهور كردند كه درميان آنان پادشاهان، وزيران و دانشمندان ديده ميشوند. پيدايش هنرمند نامداري كه شهرت او در خوش نويسي جاودان شد، يعني ياقوت مستعصمي به روزگار واپسين خليفه عباسي هنر خوش نويسي را به اوجي تازه رساند. هز چند ياقوت را رومي نژاد دانستهاند، اما او در هنر خوش نويسي شاگرد موسيقي دان نامدار و خوش نويس بزرگ ايراني صفي الدين ارموي بود. همين امر به خوبي نقش برگ و پيشگامي ايرانيان را در هنر خوش نويسي مسلم ميسازد؛ به ويژه كه بررسي نامه شاگردان مستقيم و پيروان مكتب وي در نزديك تمامي تذكرههاي خط و خوش نويسي نشان ميدهد كه بيشترين استادان بزرگ پس از او ايراني بودهاند. در طول سده 8ق/14م استادان بزرگي چون احمد سهروردي، ارغون كاملي، يوسف مشهدي، مباركشاه قطب تبريزي، عبدالله صيرفي، پير يحيي جمالي صوفي و... در عرصه هنر خوش نويسي ايران درخشيدند و آثاري بي همتا از خود بر جاي نهادند. ايرانيان پس از آنكه خط عربي را جانشين خط پهلوي كردند، به تدريج در آن دگرگونيهايي پديد آوردند. پژوهشگران برآنند كه تأثير شيوه نوشتاري خطهاي پيش از اسلام ايران در خط عربي سبب پديد آمدن اقلامي چون قلم نسخ به صورت قلم تعليق در سده 5ق/11م شد. همين قلم با تحولات بعدي و درآميختن با قلم نستعليق رواج يافت. واضع نستعليق رامير علي تبريزي دانستهاند كه در پايان سده 9 ميزيسته است. اما درستتر آن است كه او را واضع قوانين خوش نويسي اين قلم بدانيم، زيرا آثاري در دست است كه پيش از او به شيوه نستعليق كتابت شده است. نستعليق نزد ايرانيان كه مبتكر و مبدع آن هستند و به سبب رعايت اصول و قواعد و دارا بودن تناسب از زيبايي ويژهاي برخوردار است، به «عروس خطوط اسلامي» مشهور شده است و شمار بسياري خوش نويس از آغاز پيدايش آن تاكنون به كتابت اين قلم پرداختهاند. در ميان مردم متقدمان ميتوان از سلطان علي مشهدي، شاه محمود نيشابوري، مير علي هروي، بابا شاه اصفهاني و صدها خوش نويس اين قلم نام برد، اما نامورترين آنها ميرعماد سيفي حسني قزويني (مق، 1024ق/1615م) است كه جايگاه بلند او در نستعليق دست نيافتني به شمار ميآيد. در ميان جهان هيچ ملتي به قدر ايرانيان از هنر خوش نويسي به عنوان يك عامل تزييني در آراستن بنا و اشياء و آثار بهره نگرفته است. * منبع: سمسار، محمد حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 654 ـ 652
نسخه های خطی 1- مقدمه يكي از هنرهاي تمدن درخشان ايراني كه جلوههاي بسيار ظريف آن، نشان دهنده رواج علم و دانش و كمالِ ذوق و قريحه مردم اين سرزمين است، هنر «كتاب سازي» و «كتاب آرايي» است. آثار هنري مربوط به «كتاب آرايي» در نسخ خطي ايراني، از «نقاشي» ، «نقش ونگار» ، «تذهيب» ، «جلدسازي» گرفته تا زيباييهاي هنر «كتابسازي» و صدها ريزهكاري و ظرافت و حسن تركيب در رنگها و اشكال هندسي و آرايش صفحات كتاب به سبكهاي گوناگون هنري و در نهايت آراستن آن با هنر «خوشنويسي ايراني» همگي گواه تمدن پيشرفته ايران زمين است. در تاريخ تمدن ايران، سابقه نسخه نويسي كتاب خطي پردامنه است. از روزگاري كه كتاب نويسي در ايران رايج شد تا روزگار ما، هزاران كتاب به دست ايرانيان نوشته شده كه بر صفحهها و جلدها، زيباترين نقشها و رنگها را ترسيم كرده و انديشه را تجسم بخشيدهاند. در جلدهاي سوخت و معرق و روغني، سرپنجههاي هنرمندان بينام و نشان، نازك ترين قلمها و روشنترين طرحها را بر پوست خشك و مقواي شكننده جاودان ساخته و خويش و بيگانه را از اعجاز و شگفتي كار به تحسين و شگفتي واداشته است. نگاهي به نسخههاي خطي متون قديم، عربي يا فارسي، و بررسي تاريخ تحرير آنها، به سادگي ميتوان دريافت كه كتابت نسخ علمي تا قرن نهم قمري رايج و مرسوم بود و در قرن نهم، يعني عصر تيموريان كه در دربار «هرات» هنر خوشنويسي و نقاشي اوج بيشتري گرفت، كتابت نسخههاي مرغوب و زيبا و مزين از كتابهاي ادبي، كه بيشتر مطلوب شاهزادگان و اعيان بود و در ايران و مناطق مجاور خواستار بسيار داشت، رونق و رواجي خاص يافت. اشارههاي كوتاه و گذرا در اين گفتار، به «تاريخ كتابت» و «كتاب سازي» و «كتاب آرايي» ، براي نمايش گوشهاي از تمدن درخشان ايران است؛ به ويژه كه آثار هنري ايران، در حوزههاي «نسخ خطي» ، جايگاهي جهاني كسب كرده است. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 194
2- تاریخچه کتابسازی الف) مقدمه سنت كتابسازي در ايران، از سابقه ديريني برخوردار است: بنابر كهنترين روايت در اينباره، كتاب اوستا بر پوست گاو آراسته به آب زر نوشته شده بود كه در آثاري چون نامه تنسر و مروج الذهب مسعودي و تاريخ طبري، نيز اين گزارش نقل شده، كه نسخهاي اوستا با خط زرين بر دوازده هزار پوست گاو نگارش يافته بود. به نوشته ثعالبي مرغني (حدود 410ق.): «كه زرتشت كتابي در بلخ به گشتاسپ شاه آورد، كه آن را بر پوست دوازده هزار گاو نوشتند، و هر كلمه را در پوست كنده, قشري را از طلا در آن قرار دادند» آثار ايرانيان پيش از اسلام، بيشتر بر الواح گلي و سنگي و پوستهاي دباغي شده گاو و گوسفند و گاه بر «توز» - پوست «خدنگ» - و كاغذ حصيري قديم (پاپيروس) و مانند آنها نقش ميبسته است و معمولاً قلمهاي آهني يا چوبي و ني به كار ميبردهاند. به نوشته حمزه اصفهاني (350ق./960م.): «در ايام ملوك اشكاني بعد از اسكندر 70 كتاب اين سرزمين را در علوم نجوم و طب و فلسفه و كشاورزي، به يوناني و قبطي ترجمه كرده بودند» . و در سنه 350ق. پنجاه عدل از اينگونه كتابهاي نوشته بر پوستها را از بناي قديم جي-سارويه در اصفهان يافتند. در قرن بيستم، در كاوشهاي باستان شناسي آسياي ميانه در نسا، و كشف قبالههاي اورامان،و برخي اسناد تحريري بر چرم گاو و الواح به زبان پارتي همگي گواه استواري است بر سابقه كتاب نويسي و كتاب سازي ايرانيان در دورههاي پيش از اسلام. بيگمان در ايران پيش از اسلام بجز آثار ديني، كتابهاي ديگري هم وجود داشته است؛ به ويژه در عهد ساساني، كتابهايي به زبان پهلوي در دست بوده كه بعدها به دست مسلمانان به عربي ترجمه شد. كتابهايي همچون خداينامه، كليله و دمنه و هزار افسانه، سند بادنامه، ويس و رامين و جز اينها، همگي از آثار پيش از اسلام به زبان عربي و پارسي برگردانده شدند. با اينهمه، سنت كتاب نويسي و رواج كتاب، در ايران قدم، با دوره پس از اسلام قابل مقايسه نيست. كهنترين نسخه خطي از آثار ايراني كه به زبان فارسي دري نگارش يافته، يكي كتاب الأبنيه عن حقايق الأدويه تأليف ابومنصور هروي، به خط شاعر معروف اسدي طوسي سراينده گرشاسب نامه است با تاريخ كتابت در سال 448ق. كه اينك در كتابخانه ملي وين نگهداري ميشود و ديگري شرح تعريف كلابازي، مكتوب به سال 473ق. كه در موزه كراچي محفوظ است، نسخه ديگر هدايه المتعلمين تأليف اخويني، مكتوب به سال 478ق. كه در بادليان آكسفورد نگهداري ميشود و ديگري كتاب ترجمان البلاغه محمدبن عمر رادوياني، مورخ 507ق. كه در تركيه به دست آمده است. البته از دو اثر ديگر نيز نام بردهاند: يكي كتابي به خط و تأليف بيهقي كه در نيشابور پيدا شده و تاريخ كتابت آن نزديك به سال 430ق. است. و ديگري پيمان نامه بيع متعلق به سال 401ق. كه مارگليوث براي نخستين بار در سال 1910م. آن را منتشر كرد. توجه به كتاب و تأسيس كتابخانهها پس از حمله مغول در عهد حكومت و وزرايي مانند خواجه رشيدالدين فضل الله همداني و خواجه نصيرالدين طوسي و دو برادر دانشمند عطامك و شمس الدين صاحب ديوان جويني، و نشر كتاب و تزيين آن موجب شد كه هنر كتاب سازي رونق و شكوه گذشته را بازيابد و از آن دوران يادگارهاي پرارزش از هنر كتاب سازي به جاي ماند. بهترين نمونه از آثار آن عهد را ميتوان نسخهاي از جامع التواريخ خواجه رشيدالدين فضلالله وزير دانست كه مجالس نقاشي آن را هنرمند شهير دوران مغول احمد موسي طي هفت سال (707-714 ه.ق) ترسيم كرده است و اينك در كتابخانه پادشاهي آسيايي لندن نگهداري ميشود. نمونه ديگر، نسخه اي از كتاب منافع الحيوان تأليف بُختيشوع كه 94 تصوير دارد و آن را به دستور غازان خان تهيه و ترسيم كردهاند و در موزه متروپوليتين محفوظ است. تزيين قرآن مجيد نيز در اين دوران، زيباتر و كمال يافتهتر از تزيين كتابهاي ديگر بوده است. از سال 750 ق. هنرتذهيب و مجلس آرايي در كتاب سازي رو به ترقي و كمال نهاد و در دوره تيموريان دامنه كتاب سازي و كتاب آرايي بسيار وسيع شد. در تبريز و شيراز و به ويژه هرات، اين هنر به مدارج عالي خود رسيد. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 196 ـ 194
ب) كاغذ سازي ايرانيان از واپسين دهههاي نيمه نخستِ سده دوم هجري، با كاغذ آشنا شدند و اين بنابر روايتهاي تاريخي، به سبب حضور تعدادي از اسير چيني در شهر مرو، به سال 134ق. بوده است. و گفتهاند يكي از اسيران طرز كاغذ ساختن را در چين فراگرفته بود، به سمرقنديان آموخت. ديري نپاييد كه در شهرهاي بزرگ خراسان، كارخانههاي كاغذسازي به راه افتاد و كاغذهاي خراساني به ديگر شهرهاي اسلامي رسيد. در ديگر سرزمينهاي اسلامي به تبع خراسانيان كاغذسازي رونق گرفت و از انواع كاغذ خراساني، نوع سمرقندي آن مقبولتر و ارزندهتر تلقي ميشد. به نوشته جهشياري (قرن چهارم هجري) ايرانيها عموماً جز آنچه در ايران به دست ميآمد، بر چيز ديگري كتابت نميكردند. بعدها كاغذ از راه ايران به سوي مغرب رفت و مسلمانان سوداگران كاغذهاي ساخت چين بودهاند. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 196
ج) جلدسازي هنر جلدسازي از هنرهايي است كه در ايران پيشينهاي ديرينه دارد. در ايران باستان براي حفظ اوراق پوستي و يا توز و يا ديبه از محفظههايي استفاده ميشده است. اين محفظهها از آهن و يا مفرغ بود و بعدها آن را از زر وسيم هم ساختهاند و روي اين محفظهها، بنا به اهميت كتاب، با گوهر آراسته ميشد. بعدها با پيشرفت كار دباغي پوست، توانستند پارشمن (= منسوب به پرگامون در آسياي صغير) بسازند. در دباغي پوست تا بدانجا پيشرفت حاصل شد كه از پوست بز و بز كوهي كاغذهايي به مراتب لطيفتر از كاغذهاي امروزي، تهيه ميكردند؛ سپس اوراق را شيرازه ميبستند. پس از رواج شيرازه و «تدوين» اوراق، كتاب به صورت كنوني در ميآمد و در اين زمان است كه براي حفاظت اوراق مدون، به هر يك از كتابها محفظههايي از چرم و چوب و فلز اختصاص يافت و چون محفظههاي چوبي و فلزي در معرض تباهي بودند، محفظههاي چرمين رواج يافت كه هم از نظر وزن سبك و هم مقاومت آن بيشتر است و ساختن آن نيز آسانتر. با سابقهاي كه براي گوهر نشاني محفظهها وجود داشت. در گوهرنشاني و تزيين جلدهاي چرمين نيز ذوق و سليقه به كار ميبردند و كتابهايگوهرنشانايران باستان، درتاريخ يادشده است؛ از آنجمله درباره افشين، سردارمشهور عهد عباسي، گفتهاندكه در خانهاش كتابهاي آراسته به گوهرها و سنگهاي زينتي يافته ميشده است. در زمان ساسانيان، گذشته از جلدهاي پوست چرمين، جلدهاي زري هم متداول بوده است. در دوره اسلامي سادهترين انواع جلد و قديمي ترين آن جلد چرمي بوده كه از پوست حيوانات اهلي مانند گوسفند و اسب و غيره تهيه ميشده است و آن را بر چند لايه كاغذ يا خمير كاغذ – مانند مقواي امروزي – تهيه كرده يا روي يك ورقه چوب نازك كشيده و جلد كتاب ميكردهاند. اين جلدها نخست ساده و حتي الوان آن محدود به رنگ قهوهاي و زرد رنگ و سياه رنگ بود و روي آن هيچگونه نقش و تزييني نداشته است، ولي در قرن چهارم قمري اندك اندك نقوش سادهاي بر جلدها به كار برده شد كه بايد آن را نوعي «نقاري» دانست، زيرا بر روي چرم، با قلم فولادي نقوش ساده و ابتدايي ميانداختند. بعدها به تدريج، اين نقوش دقيقتر و از رسمهاي هندسي استفاده شد. گاهي بخشهاي فرو رفته اين نقوش را با رنگ سفيد و سياه مشخص ميكردند يا فقط روي جلد با نقوش ساده سياه و سفيد تزيين ميشد. نمونههايي از هنر جلدسازي دوره صفوي كه برآنها نقاشي و تصاوير انساني است، در موزه صنايع تزئيني و مجموعه كارتيه پاريس و مجموعه ساره در برلين و انجمن سلطنتي آسيايي لندن محفوظ است. به گفته ارنست كوپل هنرشناس پرآوازه: مكتب قسطنطنيه در هنرهاي صحافي، جلدسازي، صورتگري، زاده مكتب تبريز عهد صفوي است. تأخير هنر ايرانيان تا آن حد است كه جلدسازي ترك و عرب آنچه دارند از ايرانيان دارند. هنرمندان هند هم با مهاجرت عده زيادي از مجلدگران ايراني به هند سبكهاي ايراني را در ساخت جلدهاي چرمي و روغني پيروي كرده و از ايرانيان اين هنرها را آموختند. از معروفترين جلدسازان در روزگار بايسنقر ميرزا و سلطان يعقوب، استاد قوام الدين تبريزي است كه گويند منبّت كاري روي جلد از آفرينشهاي اوست. «عيشي» و «محمود مجلّد» نيز از هنرمندان دوره سلطان يعقوب بودهاند. از جلدسازان كتابخانه شاه تهماسب اول صفوي، «محسن مُجِلّد» است و قاسم بيك تبريزي كه تا سال 1000ق. در قيد حيات بوده است. از جلدسازان معروف ديگر در قرن نهم و دهم قمري، دوست محمد، شيخ عبدالله امامي، سنگي علي بدخشي، ميرسعيد فغاني هروي، مظفر علي و محمد امين بودهاند و استادان جلد روغني ميتوان از بهزاد و رضاي عباسي و ياري مُذَهِبّ هروي ياد كرد. از هنرمندان قرن يازدهم به بعد علي قلي جبه دار هنرمند زمان شاه عباس صفوي و از هنرمندان قرن دوازدهم و سيزدهم، ميرزا بابا اصفهاني و آقا صادق و علي اشراف و آقا باقر و آقا نجف وآقا زمان معروفند. از جلدسازان مكتب هرات و شاخههاي آن، ميتوان به از كساني چون خواجه غياث الدين تبريزي، جعفر بايسنقري، احمد رومي، معروف نقاش، پاينده، درويش محمد هروي، خواجه علي، خواجه عبدالحي، محمودشاه خيام و پسرش محمد خيام، علي يزدي، امير جلال الدين كاسي، موسي مصور، محمد نقاش هروي، سلطان علي مشهدي نام برد. از هنرمندان جلدساز دوره متأخر، لطفعلي خان صورتگر و آقا فتح الله شيرازي و ميرزاعلي درودي و عتيقي مشهورند. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 198 ـ 197
د) صحافي صحافي از هنرهاي فن كتاب سازي است: در هنر، اوراق كتابها را كه دست نويس بود، به صورت مدون در يك مجلد در ميآوردند و در اين كار هنر شيرازهبندي اساس كار بود. نخست اوراق كتاب را به صورت جزوهاي منظم ميكردند و آنگاه آنها را شيرازه ميزدند و با اين عمل اوراق كتاب چنان محكم و يك نواخت كنار يكديگر قرار ميگرفت كه در طي قرنها از هم گسيخته نميشد. البته صحافان در ادوار پيشين، تنها به تجليد كتاب نميپرداخته، بلكه به اين نام و يا به عنوان وراق، به استنساخ، مقابله و تصحيح نسخ نيز اهتمام ميكردهاند؛ گاه وصالي و تعمير كتابهاي مندرس و اوراق نيز انجام ميدادهاند. در دورههاي متأخر، از جمله در عهد تيموريان و صفويان نيز صحاف، علاوه بر تسلط به فن تجليد، از ديگر هنرهاي عصري چونان افشانگري، ابريسازي، نقاشي، مقواسازي، تذهيب، خوشنويسي آگاه بوده و در زمره اهل فضل و دانش بودهاند. صحافان در روزگار تيموريان و صفويان به عنوان يك صنف از پيشهوران بازار شناخته بودهاند و بازاري ويژه آن موسوم به «بازار صحافان» وجود داشته و ظاهراً برخي از آنان بيرون از صنف خود، در كتابخانههاي دولتي نيز به صحافي و جلدسازي مشغول بودهاند. به هر روي، شغل صحافي و سبكهاي آن، در دورهها و در شهرهاي مختلف به شيوههاي گوناگون وجود داشته و امروزه از روي شيوه هر يك ميتوان تعيين كرد كه آن جلد در كدام منطقه و شهر ساخته شده است. در ايران صحافان شهيري ظهور كردند كه از هنرمندان دوره خود به شمار ميآمدند: راوندي مؤلف راحه الصدور از صحافان و مُذَهِبان برجسته قرن هفتم بوده است. از دوره بايسنقر و سلطان حسين ميرزا بايقرا ميتوان از صحافان به نامي چون مولانا ذاتي لاري در تبريز و رمضان نباتي در استرآباد و عشرتي قلندر در تبريز و فتوحي اصفهاني و فكري استرآبادي ياد كرد. از صحافان و قطاعان قرن نهم و دهم، دوست محمد، شيخ عبدالله امامي، سنگي علي بدخشي، ميرسعيد فغاني هروي، مظفر علي، و محمد امين از استادان مشهور و بنام هستند. از دوره صفويه قاسم بيك تبريزي كه مؤلف گلستان هنر از او ياد كرده، معروف است. از صحافان برجسته دوره قاجار، ميرزا احمد تبريزي شايسته ياد است. در دوره قاجار بود كه به جلدسا و صحاف لقب «صحافباشي» داده شد. صحافان ابزار و آلات بسياري داشتهاند: انواع چسبها (سريش، سريشم، كتيرا، نشاسته، سفيده تخم مرغ)؛ سنگ زيردست، قيچي، خط كش، پوست (تيماج، ميش، ساغري)، ضربي، سوزن، درفش، نخ، ستاره، كارد، كارد كج، شفره (يا كاردك)، سوهان و سمباده، مشته، قيد، كاغذ، رنگ، مقوا، طلاي ورق و پودر، پارچه ململ نخي. در دو نقاشي نفيس ابزار و آلات صحافي سنتي ايراني ترسيم شده است كه اصل آنها در مجموعه شمارره 2756 (B 839) كتابخانه فرهنگستان علوم شوروي سابق در لنينگراد (سن پترزبورگ) محفوظ است. اين مجموعه تاريخ تحرير ندارد و ظاهراً همه از آثار قرن دوازدهم قمري در دوره صفوي باشد. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 199 ـ 198
هـ) وراقي «ورّاق» در اصل به معني كسي است كه كاغذ ميساخته، يا كسي كه ورق را به اندازههاي گوناگون ميبريده است، در پارهاي از نقاط كشورهاي اسلامي در گذشته «وراق» به معني كاغذفروش بوده است و گاه معناي كاتب و كراسه نويس و مُجَلِد را نيز ميرسانيده است. البته وراق به معني كاتب و نسخهنويس، پيشينهاي طولاني دارد، چنانكه گفتهاند برخي از دانشمندان گاه چند وراق داشتهاند كه آثارشان را استنساخ و نسخ خطي آنان را منتشر مي كردهاند. در كتابخانههاي رسمي نيز چندين وراق وجود داشته كه كارشان فقط استنساخ و كتابت بوده است. گاه وراقان خود به ترجمه آثار و تأليفات ديگران يا به تأليف و تصنيف اهتمام ميكردهاند، چنانكه ابن نديم مؤلف اثر مهم و شاهكاري چون الفهرست، شغل «وراقي» داشته است؛ مترجم تقويم الصحه اثر ابن بطلان بغدادي نيز وراق بود كه آن كتاب را فارسي كرد. شغل وراقي هنر بسيار ظريفي منسوب ميشد و وراقان ميتوانستند كاغذ را پوست كنند. زيرا كاغذ در ايام قديم هنري دستي بود كه خميرمايه كاغذ را از ميان وردههاي چوبي ميگذرانيدند و آن را تحت فشار به برگها تبديل ميكردند، به همين سبب اوراق كاغذ از نظر ضخامت يكسان نبود. وراقان اوراق كاغذ را پوست ميكردند و همه را از حيث ضخامت به يك ميزان در مي آوردند. وراقان ورقها را به اندازههاي مختلف ميبريدند و كتابها براساس ورقهايي كه وراقان ميساختند قطع و اندازه و شكل ميگرفت. البته چون كاغذ بسيار گران بود، وراقان اوراقي را به نحوي ميبريدند كه كمتر كاغذ مصرف شود. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 199
و) وصالي پيشه وصله كردن در كتاب آرايي و نسخهسازي، چه در جلدسازي و چه در ترميم اوراق مندرس نسخهها معمول بوده است. هنر وصالي در صحافي و مرمت، نسخههاي خطي حائز اهميت بوده است زيرا بسياري از كتاب ها در اثر عوامل گوناگون مانند موريانه خوري، سوختگي، موش جويدگي، پارهگي، پوسيدگي، كرم كاغذ، دچار ضايعه ميشد، يا حواشي كتابها در اثر مرور زمان و لمس انگشتان، متورم ميگرديد. وصالان اين عوارض و ضايعات را رفع ميكردند و حواشي را با كاغذ تازه، چنان هنرمندي وصله ميزند كه تميز ورق وصالي شده دشوار بود. گاه وصله زن براي رسيدن به مقصود، كاغذ را پوست ميكرده است. در زمينه جلدهاي مندرس نيز به همين گونه وصله زن از مقوا و اجناس نوع جلدها بهره ميجسته است. اين هنر وصالان ايراني بود كه طي هزار و دويست سال توانستند بسياري از نسخههاي خطي نادر را از نيستي نجات بخشند. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 200 ـ 199
ز) خوشنويسي در كتاب پايگاه ايرانيان درميان ملتهاي اسلامي، در هنر خوشنويسي بسيار بلند بوده است. خط عربي در اواخر قرن سوم و آغاز قرن چهارم با ظهور ابن مُقله (272-328 ه.ق) وزير المقتدر خليفه عباسي، وارد مرحله نويني شد. خط رايج ميان ملل اسلامي تا مدت سه قرن، كوفي و نوعي نسخ بود كه خط كوفي را براي كتابت قرآن و كتيبهها و خط نسخ را براي نوشتن ساير مطالب به كار ميبردند. در اوايل دوره اسلامي، تا مدتها خط و زبان پهلوي همچنان رواج داشت و حتي سكههايي از اسپهبدان طبرستان به خط پهلوي موجود است كه تاريخ 140 هجري بر آنهاست. ابن نديم در الفهرست، از نوعي خط ايراني به نام «قيرآموز» (پيرآموز) ياد كرده كه ايرانيان با اين خط كتابت ميكردهاند. آنچه مسلم است اينكه از صدر اسلام تا مدت پنج قرن، خط كوفي در ايران معمول بوده، ولي بيشتر در كتابت قرآن و تزيينات بناها و غيره به كار ميرفته است. خط معمول ايرانيان در ديگر موارد استفاده، نوعي خط نسخ بود كه با قلم نسخ قديم و نسخ جديد عربي اختلاف دارد و همان قلم اساس خط رسمي معروف ايران، يعني «نستعليق» شده است. كهنترين نمونه اين گونه خط، عقد بيع زميني است كه مارگيوث تاريخ تحرير آن را 401 هجري خوانده است. نظير اين خط را تا قرن پنجم و ششم قمري در ترجمههاي فارسي قرآن نيز ميتوان يافت كه متن را به خطي از نوع ثلث و ريحان نوشته، ولي ترجمه را به اين خط نگاشته اند. پس از دوره ياقوت مستعصمي و آغاز قرن هشتم، باب تازهاي در خوشنويسي باز شد و پيرامون شيوه ياقوت به ويژه استادان ششگانه، كه همگي ايراني بودند، خطوط اصلي را پايه نهادند: احمد سهروردي، يوسف مشهدي، سيد حيدر، نصرالله طبيب، ارغون كابلي و مبارك شاه تبريزي. از آن پس، به مدت دو قرن مهمترين مراكز خوشنويسي اسلامي در كشور ايران و از حوزههاي مهم آن: خراسان و فارس و آذربايجان بود و استاداني مانند پير يحيي جمالي، عبدالله صيرفي و جعفر بايسنقري و شمس بايسنقري و دهها استاد چيره دست ديگر به ظهور رسيدند. قرن هشتم و نهم و دهم قمري از دورههاي درخشان رواج و پيشرفت و تكامل هنر خوشنويسي است و كمال و جمال اين هنر در تمام مجامع فرهنگي موردنظر بود و پادشاهان و بزرگان جلاير و مظفري و تيموري و صفوي به اين هنر توجه خاص مبذول ميداشتند و حتي برخي از آنان خود از خوشنويسان بنام بودند، مانند سلطان ابراهيم ميرزا، بايسنفر ميرزا فرزندان شاهرخ تيموري و سلطان يعقوب آق قويونلو، بهرام ميرزا و ابراهيم ميرزا فرزندان شاه اسماعيل اول صفوي. «خط تعليق» در آغاز، خط تحرير و براي كتابت كتاب و نوشتن نامهها به كار ميرفت، اندك اندك به صورت «شكسته» درآمد و استادان چيرهدستي در اين خطوط، يعني تعليق – تعليق شكسته – به ظهور رسيدند، مانند خواجه تاج سلماني اصفهاني، عبدالحق استرآبادي، درويش عبدالله سلطاني، خواجه شهاب الدين عبدالله مرواريد، بياني كرماني، خواجه اختيار منشي گنابادي و نجم الدين مسعود ساوجي. در حدود نيمه دوم قرن هشتم از همان خط تعليق با تركيب خط نسخ، خط «نستعليق» به وجود آمد كه معروفترين خطوط ايراني و زيباترين خطوط اسلامي است. پس از پيدايش اين خط، تقريباً عموم كتابهاي فارسي با آن خط نوشته شد و تا مدت سه قرن، براي كتابت مطالب غير كتاب، خط شكسته تعليق به كار ميرفت. در حدود نيمه اول قرن يازدهم كه دشواري نوشتن و خواندن خط شكسته تعليق بيشتر احساس شد، همان خط نستعليق را به صورت شكسته به جاي خط شكسته تعليق، براي تندنويسي و نوشتن كتيبهها و مانند آن به كار بردند. خط نستعليق نخست در تبريز و بعد در هرات، «خط فارسي» بود. ميرعلي تبريزي اين قلم را تحت قاعده آورد و از ساير اقلام متمايز كرد و خود آن را خوش نوشت. پس از وي استادان خط نستعليق اينانند: ميرزا جعفر تبريزي ملقب به بايسنقري، اظهر تبريزي، سلطان علي مشهدي، سلطان محمد خندان و سلطان محمد نور، ميرعلي هروي، سيد احمد مشهدي، محمود شهابي، مالك ديلمي، محمد حسين كشميري، شاه محمود نيشابوري و باباشاه اصفهاني. از نمونههاي برجسته هنر خوشنويسي در اين دوره است بايد از: ديوان عليشير نوايي به خط سلطان علي مشهدي (در موزه متروپوليتن) به تاريخ 905ق.، نسخه ديوان جامي به خط عبدالكريم خوارزمي (در موزه متروپوليتن) و يك جلد قرآن به خط ابراهيم سلطان مورخ 827ق. در آستان قدس رضوي مشهد ياد كرد. در زمان صفويه خوشنويس ديگري به ميدان هنرنمايي آمد كه سرآغاز درخشانترين فصل خوشنويسي بود: ميرعماد سيفي قزويني، از هنرمندان دوره شاه عباس صفوي است. شهرت او بدانجا رسيد كه پادشاهان ايران و هندوستان و عثماني به داشتن قطعهاي از خطوط او در كتابخانه خود مباهات ميكردند. در اواخر دوره صفويه، سومين خط ايراني، يعني«شكسته نستعليق» اندك اندك پديدار گشت. معروفترين خوشنويسان قديم شكسته، محمد شفيع حسيني معروف به «شفيعا» ست، پس از وي: ميرزا حسن كرماني، محمد محسن قمي، محمد ابراهيم قمي، محمدافضل گنابادي، محمد علي اصفهاني، زين العابدين كرماني، قرار ميگيرند. بعدها روز به روز به پيچيدگي و درهمي و پيوستگي حروف و كلمات خطّ شكسته افزوده شد تا آنجا كه خواندن آن در دشواري به پايه شكسته تعليق رسيد، به همين سبب، در قرن چهاردهم برخي استادان كوشيدند از دشواري خط بكاهند و شيوههايي مناسب برگزينند؛ بنابراين چند شيوه متمايز در اين خط آشكار شد كه از همه معروفتر شيوه قائم مقام فراهاني و اميرنظام گروسي و نيز شيوه علي خان امين الدوله است كه در عين استحكام و زيبايي، رواج كمتري يافت. از قرن دوازدهم هنر خوشنويسي قوس نزولي ميپيمود تا ابتداي قرن سيزدهم كه در اين مدت، تنها معدودي از خوشنويسان شناخته شدهاند: آقاابراهيم قمي، ميرزا احمد نيريزي، محمد هاشم زرگر. در آغاز قرن 13 بتدريج خوشنويسي اقلام شش گانه به ويژه خط نسخ مورد توجه واقع شده و خوشنويسان گوناگوني ظهور كردند، از جمله محمد محسن اصفهاني، عبدالله عاشور رناني، عبدالعلي خراساني، زين العابدين قزويني، وصال شيرازي، و فرزندان وصال (وقار، حكيم، داوري)، ميرزا احمد شاملو، زين العابدين اشرف الكُتّابِ اصفهاني، علي رضا پرتو اصفهاني، غلامعلي اصفهاني كه به پيروي از شيوه ميرزا احمد نيريزي، مراحل خوشنويسي نسخ را به درجات عالي رسانيدند. اما تاريخ تجديد حيات خط نستعليق را بايد در نيمه دوم قرن سيزدهم جستجو كرد؛ در اين مدت پنجاه سال عدهاي از چيره دستترين خوشنويسان به ظهور رسيدند و آثار فراوان و كم نظير ايشان در خوشنويسي نسخ خطي نماينده يكي از ادوار برجسته خوشنويسي ايران است. از اين گروهاند: ميرزا عباس نوري، ميرزا اسدالله شيرازي، ميرزاعلي اكبر تفرشي، داوري و حكيم فرزندان وصال، ميرزا محمدحسين كاتب السلطان تهراني، حاج ميرزا افضل الله، ميرزا ابوالفضل ساوجي، ميرزا فتحعلي حجاب شيرازي، ميرزا غلامرضا اصفهاني و به ويژه ميرزا محمد كلهر و ميرزا محمد حسين كاتب السلطان شيرازي و ميرزاعلي نقي شيرازي. هنر خوشنويسي در پنجاه سال اخير سده چهاردهم، با اقبال روبه رو نبود؛ چنانكه در مدت 20 سال، خوشنويس مسلم خط نستعليق ميرزا محمد حسين عماد الكتاب و خوشنويس فردي در اقلام شش گانه جز عبدالحميد اميرالكُتّاب ملك الكلامي كردستاني ديگري به شهرت استادان قديم نرسيد. البته در دوره ما با تشكيل انجمنهاي خوشنويسي و تعليم و تعلم انواع خط، اين هنر در حال رشد و بالندگي است. اينك به طور كلي بايد دانست كه نسخههاي خطي ايران با دوازده قلم ذيل و شاخههاي آن تحرير شدهاند: كوفي، نسخ قديم، ريحان، ثلث، نسخ جديد، رقاع، تعليق، شكسته تعليق، نستعليق، شكسته نستعليق، و خطوط ديگري مانند طغرايي و گلزار و كوفي تزييني، براي تفنّن بوده است. ايرانيان در خطوط ثلث و نسخ و نستعليق شيوه خاص خود را داشته و دارند و از شيوه هاي ديگر كشورها همچون هندي، تركي، مصري جداست. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 202 ـ 200
3- آغاز صنعت چاپ الف) مقدمه با ورود صنعت چاپ به ايران، دوره «نسخههاي خطي» به سرآمد: اگرچه نوشتهاند كه در عهد صفويه در جلفاي اصفهان ماشين چاپ وجود داشته و ارامنه برخي كتب خود را با آن طبع كرده بودند، اما صنعت چاپ براي كتب فارسي و عربي در ايران، به عهد ولايتعهدي عباس ميرزا نايب السلطنه در تبريز باز ميگردد. نخستين چاپخانه كه در ايران داير شد و در آن كتاب به چاپ رسيد. در حدود سال 1227ق. به همت منوچهرخان گرجي (معتمدالدوله) بود. رسالهاي به نام «فتح نامه» در باب جنگهاي ايران و روسيه در آن چاپخانه طبع شد. اين چاپخانه تا سال 1245ق. در تبريز داير بوده است و در همين چاپخانه كتاب مآثر سلطانيه اثر عبدالرزاق دُنبُلي و برخي كتابهاي ديگر به چاپ رسيد. پس از آن، نخستين چاپخانه در تهران در 1239ق. داير شد كه در آن براي چاپ كتاب از حروف سربي استفاده ميكردند. پيش از رواج اصطلاحهاي «مطبعه» و «چاپخانه» ، نامهاي «باسمه» و «باسمه چي» مصطلح بوده است. صنعت چاپ در عهد ناصرالدين شاه رواج بيشتري يافت و كتب متعددي به طبع رسيد. اعتمادالسلطنه كه خود در اين كار كوشش بسيار كرد، در كتاب المآثر والآثار شمهاي درباره توسعه مطبوعات آورده است. گرچه ديگر نوشتن نسخه خطي رواجي نداشت، اما نخستين آثار چاپي، به طريقه «سنگي» به طبع ميرسيد كه لازم بود، نسخه نخست را كاتب خوشنويسي و تحرير كند. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 202
ب) كتاب آرايي از كتابهاي نخستين سدههاي اسلامي نمونهاي پابرجا نمانده است تا پايه داوري ما درباره اين هنر باشد. بيترديد آسيب پذيري نسخههاي خطي ميتواند يكي از عوامل آن به شمار آيد؛ اما از آنجا كه ديگر هنرهاي عصر ساساني به زندگي خود در دوران اسلامي ادامه دادند، اين شاخه از هنر را نميتوان از هنرهاي به فراموشي سپرده دانست. به ويژه اگر گزارش مورخاني چون مسعودي و حمزه اصفهاني و ديگران را درباره مشاهده كتابهايي آراسته به تصوير پادشاهان ساساني در استخر فارس، و ديگر شهرهاي ايران در نظر بگيريم. اين افزون بر يافتههاي باستان شناسي تورفان شامل بخشهايي از ارژنگ ماني است كه در سدههاي نخستين هجري نوشته، و نقاشي شده است و ميدانيم كه پديدآورندگان آنها در دوره ساسانيان به آن ناحيه از آسياي مركزي مهاجرت كرده بودهاند. درباره هنرهاي وابسته به كتاب آرايي بايد گفت كه عوامل هنري متعددي در كار تهيه نسخههاي آراسته خطي به كار گرفته ميشد، تا سرانجام آنچه نه تنها در هنر شرقي، بلكه در غرب به عنوان «نسخههاي خطي مصور ايراني» از دير باز شهرت داشته است، شكل بگيرد. خوش نويسي، نگارگري، تذهيب، گونههاي مختلف جلد، صحافي، رنگ آميزي و تزيين كاعذ و ديگر آرايهها در كتاب سازي ايراني كاربرد داشت. بدين سان، شمار هنرمنداني كه در كار پديد آوردن يك نسخه خطي مصور و مطين شركت داشتند، چندين برابر پديدآورندگان هر اثر هنري ديگر بود؛ زيرا هر شاخه از هنرهاي ياد شده در مرحلهاي جداگانه به ترتيب به دست هنرمندي به انجام ميرسيد. كاغذگري خود فن- هنري بود كه از راه ايران شرقي، يعني از سمرقند نخست به بغداد مركز خلافت عباسيان، و از آنجا به سراسر سرزمينهاي اسلامي و سرانجام به اروپا منتقل شد. ايرانيان در ساختن گونههاي بسيار مرغوب كاغذ و رنگ آميزي آنها و نيز ساختن و پرداختن زرافشان چيره دستي بي همتايي داشتهاند. كاغذ در مرحله تكميلي ساخت، آهار زده ميشد و مهره ميخورد و براي نگارگري و كتابت آمادگي مييافت. از آن پس كار نوشتن متن نسخه به خوش نويسان سپرده ميشد. به تناسب مقام سفارش دهنده كتاب، خوش نويسان نامدارتر برگزيده ميشدند. به هنگام نوشتن نسخه، كاتب صفحهها يا بخشهايي از برخي از صفحهها را نانوشته ميگذاشت تا نگارگر با مجالسي مرتبط با متن آنها را مصور سازد. در مرحله بعد هنرمند مذهب كار آراستن نسخه را با سرلوحها و سرفصلها، شمسهها و ترنجها و ديگر ارايههاي متداول هر عصر و مكتب ميآراست. هنر تذهيب در كار كتاب آرايي ايراني در همه نسخههاي خطي چون قرآنها، شاهنامهها، ديوانها، تاريخها و كتابهاي علمي جايگاهي ويژه داشته است و ايرانيان آن را هنري والا شمردهاند. اين هنر را كه در آغاز تنها با آب طلا و با طرحهاي گياهي ساده برگ نخلي در نسخههاي قديمي قرآن مييابيم، به تدريج با كار برد رنگهاي گوناگون و طرحهاي پيچيده و بسيار ظريف به صورت هنر درآمده است كه در جهان همانند آن را نميتوان يافت. پس از طي اين مرحله اين مرحله تكميل كار نسخه خطي را صحاف و جلد ساز به عهده ميگرفت. كهنترين نمونه شناخته شده از جلدهاي دوره اسلامي در ايران جلد چرمي قرآني است با تاريخ كتابت 292ق/905م. تزئينات اين جلد شامل شمسهاي در ميان هر لت جلد و حاشيهاي با نقشهاي نقر شده با قلم فولادي است. اين جلد در كتابخانه چستربيتي نگاهداري ميشود. نمونههاي بيشتري با نگارههاي ظريفتر مربوط به سدههاي 4 تا 6ق/10 تا12م كه بخشهايي از آنها با همين شيوه آراسته شده، و بعضي نيز داراي نقش ضربي است، در موزهها و كتابخانهاي جهان وجود دارد. از آن جمله است جلد چند نسخه از كتاب مشهور منافع الحيوان كه در دهه واپسين سده 7ق در مراغه نوشته شده است. نخستين جلد سازي كه نامش را بر دست ساخته خود رقم زده، «عبدالرحمان» است. رقم او بر جلد جزوي از قران كريم به خط احمد سهروردي كتابت شده در 704ق/1304م ديده ميشود. اين جلد از آثار موجود در موزه ملي ايران است. رواج هنر كتاب سازي در تبريز سده 8ق/14م در ساخت جلدهاي نفيس تأثيري بسزا برجا نهاد؛ اما سده 9ق/15م نقطه آغاز عصر تكامل و اوج زيباي در كار جلد سازي ايران به شمار ميآيد. خراسان به ويژه شهر هرات نه تنها بزرگترين كانون هنري ايران، كه به مركز هنري شهر جهان اسلام تبديل شد. هنر كتاب آرايي هرات از جمله جلد سازي آن نه تنها سرآغاز مكتبهاي بعدي تبريز و اصفهان شد، بلكه سرزمينهاي زير فرمان امپراطوري گوركانان هند و عثماني در قسطنطنيه را دربر گرفت. تأثير هنر جلد سازي ايراني را تا سرزمين ايتاليا به ويژه در هنر و نيز ميتوان مشاهده كرد. هنر طلاكوبي و تزيين جلدهاي اروپايي به شيوه شرق اسلامي از همين دوره سرچشمه گرفته است. از سده 9ق/15م افزون بر تكامل چشمگير در جلدهاي چرمي ضربي طلاكوب، گونهاي جلد تازه با طرحهاي بسيار ظريف و پركار كه به «سوخت» معروف شد و با منبت چرم آراسته ميشد، رواج يافت. نقش مايههاي اينگونه جلدها، نگارگران نقش اساسي را برعهده داشته و نگارههاي جلد را از بريدههاي بسيار نازك چرم با طرحهاي پيچيده پديد ميآوردند كه بر زمينهاي از پارچههاي رنگين ابريشمي ياچرم رنگ آميزي شده چسبانده ميشد. اينگونه آرايه بيشتر براي اندرون جلدها به كار ميرفت، زيرا به سبب ظرافت كار آسيب پذير بود. نقش مايهها در جلدهاي ضربي و معرق گياهي، هندسي و حيواني بود و به ندرت در ميان آنها نقشهاي انساني نيز ديده ميشد. در جلد قرآنها تنها نقوش گياهي به كار ميرفت. جلدهاي روغني واپسين جلوه در هنر جلدسازي ايراني است. اينگونه جلد كه بيشتر بوم مقوايي شكل گرفته از لايههاي چسب خورده كاغذ داشت. از اواخر سده 9 تا سده 13 ق به صورت گستردهاي متداول شد. در پديد آوردن اينگونه جلد بيشتر همان نقش مايههاي نگارگري بود. نگارگر بر بوم آماده شده بر مقوا نقش جلد را با آبرنگ ترسيم ميكرد و سپس با ماليدن لايههاي مكرري از روغن كمان (آميزهاي از سندروس و روغن بزرك) بر سطح آن پوششي شفاف پديد ميآورد. اين لايه شفاف جلد را در برابر تماس دست، گرد و خاك و عوامل ديگر محافظت ميكرد. * منبع: سمسار، محمد حسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 652 ـ 650
4- نسخه خطی در دوره معاصر الف) مقدمه دوره معاصر را در آنچه به «نسخ خطي» مربوط مي شود، ميتوان دوره «شناسايي» ، «گردآوري» ، «معرفي» ، و «فهرست نگاري» ناميد. در ايران كار «فهرست نگاري» نسخههاي خطي، چه به شيوه سنتي و چه به روش علمي امروزي، همواره مورد توجه كارشناسان نسخ خطي بوده است. براي فهرست كردن نسخههاي خطي، هر فهرست كننده نيازمند آشنايي با سلسلهاي از هنرها و فنون كتاب سازي و كتاب آرايي است و براي تعيين مشخصات دقيق هر اثر علاوه بر منابع تاريخي و تذكرهها و مآخذ تاريخ ادبيات و علوم و فهرست نامههاي مؤلفات و آثار، بايد با فهرست نسخههاي خطي كتابخانههاي بزرگ جهان نيز آشنا باشد. هر نسخه خطي براي خود «شناسنامه» اي دارد و در آن بايد مواردي از اين قبيل توضيح داده شود: نام و عنوان كتاب، معرفي مصنف و مؤلف و مترجم و كاتب، موضوع كتاب، مراجع كتاب، تفسيم بندي كتاب (ابواب، فصول)، آغاز و انجام كتاب، تاريخ كتابت، و مواردي همچون نقصان نسخه يا الحاقات و اضافات يا احياناً ديگر نسخههاي موجود آن و تك نسخه و يا مجموعهاي بودن كتاب. هر نسخه خطي داراي مشخصات و مميزات خود است و در «شناسنامه» ، بايد بدان توجه ويژه داشت. در تعيين اين مشخصات به مواردي چون شماره ترتيب (در يك مجموعه خطي)، شماره كتاب، قطع، اندازه نوشته كتاب، تعداد صفحات، تعداد سطور در هر صفحه، نوع كاغذ، نوع خط و كيفيت آن، تزيينات نسخه، تاريخ تحرير كتاب، نام كاتب، جلد كتاب، پرداخته ميشود. البته در برخي از مراكز فهرست نسخ خطي، فرمهاي ويژهاي براي آن فراهم شده است. يك «فهرست نسخههاي خطي» بايد خود حاوي اين فهرستها باشد: فهرست اسامي اشخاص، قبايل، سلسلهها و مذاهب و اديان، فهرست جايها و شهرها، فهرست اسامي كتابها، فهرست مؤلفان، كاتبان و نقاشان، مترجمان. هر نسخه خطي كه به مراكز نسخ خطي ايران وارد ميشود، بلافاصله براي آن از حيث اموال فرهنگي يك شناسنامه تهيه ميشود. با توجه به فرمهاي شناسنامه اموال فرهنگي ويژه نسخ خطي كه در مراكز نسخ خطي مانند كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، آستان قدس رضوي، مجلس شواري اسلامي، سازمان ميراث فرهنگي كشور (فرم عمومي نسخ خطي)، سازمان اسناد ملي ايران و دانشگاه تهران از آنها استفاده ميشود، مواد ستونهاي فرم بدين قرار است: شماره برچسب اموال، شماره كامپيوتري، محل نگهداري فعلي، محل نگهداري قبلي، شماره دفتر، تعداد، شماره نگاتيو، شماره فيلم، تاريخ ورود به كتابخانه، در خصوص نسخه: نام كتاب، نوع كاغذ، نوع جلد، تاريخ و محل تحرير، مؤلف، نام كاتب، مترجم، نوع خط، تعداد صفحات، تعداد تصوير، قطع، سرلوح، ابعاد به سانتيمتر، وزن، نوع تذهيب، سرلوح، نوع مالكيت (وقفي، نذري، اهدايي، خريداري، انتقالي، امانتي و غيره)، تاريخ وصول، وضعيت فعلي، موضوع كتاب، رده بندي (موزهاي،نمايشگاهي، مجموعهاي، مطالعاتي و غيره)، آغاز نسخه، پايان نسخه، علائم ويژه. در شناسنامههايي كه از سوي مديريت اموال فرهنگي سازمان ميراث فرهنگي كشور تهيه شده فرم ويژه نسخ خطي از اين مشخصات نيز تخصصي تر بوده و به دقايق هر نسخه خطي توجه كامل شده است. از سوي سازمان اسناد ملي و كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي و سازمان ميراث فرهنگي كشور، فرمهايي نيز براي آسيب شناسي، آفت زدايي و مرمت و بازسازي نسخ خطي تهيه و تنظيم شده است. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 207 ـ 206
ب) اندازه و قطع نسخ خطي درگذشته براي اندازههاي گوناگون كتاب، عنوانهايي وضع كرده بودند كه معروفترين آنها عبارتند از: 1. بازوبندي (اندازه تقريبي: 20×30 ميليمتر)؛ 2. بغلي (اندازه تقريبي 40×60 به بالا)؛ 3. جانمازي (70×120 به بالا)؛ 4. حمايلي (به همان اندازه جانمازي ولي با قطر بيشتر كه آن را در زير لباس رو و به طور حمايل آويزان ميكردند)؛ 5. نيم ربعي (100×180)؛ 6.وزيري كوچك (140× 220)؛ 7. وزيري (160×240)؛ 8. وزيري بزرگ (200×300)؛ 9.سلطاني (300×400)؛ 10. رحلي كوچك(250×400)؛ 11.رحلي (300×500)؛ 12. رحلي بزرگ (350×600 به بالا)؛ البته ممكن است در هر يك از قطعهاي مذكور، گاه كتابي به شكل «بياض» صحافي و تجليد شده باشد و آن صورتي است كه طول و عرض كتاب برخلاف معمول است؛ يعني كتاب از طرف طول باز ميشود و از عرض ته بندي شده است، يا كتاب به شكل «خشتي» است كه طول و عرض كتاب تقريباً به يك اندازه است يا «طومار» است كه اوراق كتاب را از دو طرف چسبانده و درهم پيچيده و لوله كرده باشند يا «مرقّع» است كه ته صفحات كتاب را به يكديگر از دو طرف چسباندهاند. معمولاً قطعات خوش خط و تصاوير و نقاشي را به صورت مرقّع صحافي ميكردند. * منبع: دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 8، ص 396ـ395
ج) مركز عمده نسخ خطي ايران تهران: 1- انجمن آثار ملي (اكنون: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي)؛ 2- دانشگاه تهران: شامل كتابخانه مركزي و مركز اسناد دانشگاه تهران؛ كتابخانه دانشكده ادبيات و علومانساني؛ دانشكده الهيات ومعارفاسلامي؛ دانشكده الهيات ومعارفاسلامي؛ دانشكده پزشكي؛ دنشكده حقوق و علوم سياسي و اقتصادي؛ دانشكده هنرهاي زيبا؛ سازمان لغت نامه دهخدا. 3- كتابخانه سلطنتي (سابق) ]كاخ موزه گلستان[. 4- كتابخانه مجلس شوراي اسلامي، شماره 1؛ 5- كتابخانه مجلس سنا (سابق) [كتابخانه مجلس شوراي اسلامي] ، شماره 2. 6- كتابخانه ملي ايران؛ 7- كتابخانه و موزه ملي ملك؛ 8- كتابخانه موزه ايران باستان؛ 9- كتابخانه نوربخش (خانقاه نعمت اللهي تهران)؛ 10- مدرسه عالي سپهسلار (شهيد مطهري)؛ 11- وزارت آموزش و پرورش؛ 12- وزارت امورخارجه؛ 13- وزارت دارايي. تبريز: 1- اداره اوقاف تبريز؛ 2- دانشگاه تبريز (دانشكده ادبيات و علوم انساني)؛ 3- كتابخانه دولتي تربيت؛ 4- كتابخانه ملي تبريز. قزوين: كتابخانه خاندان آقامير حسينيان قزويني. مشهد: 1- كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي؛ 2- دانشگاه فردوسي (كتابخانه دانشكده ادبيات و علوم انساني، دانشكده الهيات و معارف اسلامي)؛ 3- مدرسه حاجي حسن؛ 4- مدرسه عباس قلي خان؛ 5- كتابخانه عمومي فرهنگ و هنر؛ 6- مدرسه فاضليه؛ 7- مدرسه سليمان خان؛ 8- مدرسه ميرزاجعفر؛ 9- فرهنگ مشهد؛ 10-جامع گوهرشاد؛ 11-مدرسه نواب؛ 12-مدرسه خيرات خان. شيراز: 1- اداره اوقاف؛ 2- دانشگاه شيراز(پلهوي سابق)؛ (دانشكده ادبيات و علوم انساني)؛ 3- خانقاه احمديه؛ 4- خداي خانه مسجد جامع عتيق؛ 5- ملي فارس؛ 6- موزه معارف؛ 7- موزه پارس. قم: 1- آستانه حضرت معصومه؛ 2- مدرسه در راه حق؛ 3- كتابخانه عمومي آيت الله مرعشي نجفي؛ 4- مسجد اعظم؛ 5- مدرسه فيضيه؛ 6- كتابخانهآيت الله گلپايگاني؛ 7- مدرسه رضويه. كاشان: 1- اميركبير؛ 2- سيد ابوالرضا؛ 3- مدرسه سلطاني؛ 4- آيت الله رضوي. اصفهان: 1- دانشگاه اصفهان (دانشكده ادبيات و علوم انساني)؛ 2- رضويه مدرسه صدر؛ 3- شهرداري اصفهان؛ 4- كتابخانه عمومي اصفهان؛ 5- موزه كليساي ارمنيان در جلفا؛ 6- كتابخانه فرهنگ. همدان: 1- كتابخانه عمومي مدرسه غرب همدان؛ 2- دبيرستان اميركبير؛ 3- آرامگاه بوعلي سينا؛ 4- مدرسه زنگنه. گرگان: كتابخانه عمومي استان گرگان. لاريجان: آستانه درويش تاج الدين حسنولي. رشت: 1- مدرسه مهدويه؛ 2- كتابخانه ملي رشت؛ 3- كتابخانه عمومي رشت. زاهدان: كتابخانه امير توكل كامبوزيا كُرد زعفرانلو. ري: آستانه امامزاده عبدالعظيم حسني. يزد: 1- كتابخانه وزيري؛ 2- اداره اوقاف؛ 3- كتابخانه سريزدي. خوي: مدرسه نمازي (حوزه علميه نمازي) بابل: مدرسه خاتم الانبياء (صدر) بجز كتابخانههاي عمومي، برخي علاقهمندان از ميان عالمان و استادان، مجموعههايي از نسخههاي خطي دارند كه ذكر نام همه آنها در اين مقاله مختصر نميگنجد. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 208 ـ 207
5- فعالیتهای علمی و فرهنگی در باب نسخه های خطی الف) مقدمه فهرست نگاري نسخههاي خطي در ايران سابقهاي بس طولاني دارد و فهرستهايي كه در آغاز قرن سوم و چهارم قمري در زمينههاي علوم گوناگون تهيه شده، آغاز دانش فهرست نگاري است. بيگمان اين فهرستها، بر همه فهرستهاي علمي معاصر حق تقدم دارند. البته در تاريخ، گزارشهاي دقيقي از فهرست كتابخانهها نيز آمده، براي نمونه، فهرست 10 جلدي كتابخانه ري كه ياقوت از آن ياد كرده است. به هر روي، در همه دوران اسلامي، فهرست نگاري كتب خطي از سنتهاي داير ايرانيان به ويژه در كتابخانهها بوده است. در كتابخانه ري كه ياقوت از آن ياد كرده است. به هرروي، در همه دوران اسلامي، فهرست نگاري كتب خطي از سنتهاي داير ايرانيان به ويژه در كتابخانهها بوده است. در كتابخانه آستان قدس رضوي نيز فهرستي از مصاحف شريفه و ديگر كتابهاي كتابخانه، متعلق به سالهاي 1009- 1010ق. موجود است و بعدها فهرستي موضوعي در سال 1282ق. در زمان ميرزا محمد حسين عضدالملك قزويني تهيه شده است. سپس فهرستهاي ديگري در سال 1296ق.، 1301ق. براي كتابخانه تهيه شد. به سال 1345ق. برابر سال 1305ش. نخستين فهرست نسخههاي خطي به چاپ رسيد. در دوره معاصر دايره المعارف بزرگ الذريعه الي تصانيف الشيعه اثر شيخ آقا بزرگ طهراني، از منابع عمده براي شناسايي نسخههاي خطي ايران، به ويژه در زمينه آثار شيعي است. اين كتاب شناسي عظيم به ترتيب الفبايي نام كتاب در ذكر تصانيف مؤلفان شيعه (اعم از فارسي و عربي) است. از ويژگيهاي برجسته اين كتاب، معرفي نسخههاي موجود در آثارخطي چاپ نشده در كتابخانههاي مختلف عمومي و خصوصي در جاهاي گوناگون است. تلاشهايي كه پيش از انقلاب در ايران و پس از آن در خصوص نسخههاي خطي انجام گرفت، در چهار بخش عمده طبقهبندي ميشود: 1- گردآوري نسخ خطي: از مجموعههاي خصوصي، مساجد، بقاع و مزارات، امكنه مذهبي. 2- فهرستنويسي نسخههاي خطي: براي كتابخانههاي مهمي چون آستان قدس رضوي، ملي، دانشگاه تهران، مجلس شوراي ملي، ملك، ملي تبريز، وزيري و غيره فهرستهايي تهيه شد. 3- عكس برداري و تهيه ميكروفيلم از نسخههاي خطي به ويژه منحصر بفرد. 4- تدوين فهرست مشترك، خاورشناس نامدار انگليسي، استوري نخستين كسي بود كه كار تدوين فهرست مشترك نسخ خطي را آغاز كرد. فهرست مشترك او تحت عنوان «ادبيات فارسي» كه جزوه يكم آن در موضوع علوم قرآني است به سال 1927م. به چاپ رسيد و پس از آن بخشهايي ديگر از آن چاپ و منتشر شد. سپس دنباله كار او در سنپطرزبورگ گرفته شد و اثر وي به همت برگل به روسي ترجمه و تكميل شد و با اصلاحات ارزشمند و افزودگيهاي بسيار به سال 1972م. در مسكو در سه مجلد به چاپ رسيد. در ايران، بنياد فرهنگ ايران كار فهرستنويسي مشترك را آغاز كرد و پيش از انقلاب اسلامي نيز كتابخانه پهلوي بخشي از برنامه كار خود را به آن اختصاص داد. كار فهرست نگاري مشترك نسخ خطي همچنان ادامه يافت و مركز تحقيقات فارسي ايران و پاكستان (اسلام آباد) با همكاري احمد منزوي كار نگارش «فهرست مشترك نسخههاي خطي فارسي پاكستان» را آغاز كردند كه جامع نسخههاي نگهداري شده در كتابخانههاي دولتي، خانقاهي و شخصي پاكستان است و پس از انقلاب اسلامي اولين جلد آن به سال 1362 در لاهور به چاپ رسيد. سپس جلدهاي بعدي آن تا جلد سيزدهم در سال 1370 ادامه و انتشار يافت. از مهمترين نشريات ادواري ويژه معرفي نسخههاي خطي پيش از انقلاب، نشريه كتابخانه مركزي دانشگاه تهران درباره نسخههاي خطي است كه زير نظر محمدتقي دانش پژوه و ايرج افشار منتشر ميشد. اين نشريه كه سالي يكبار انتشار مييابد، محتوي مقالاتي درباره نسخههاي خطي است؛ نخستين جلد اين مجموعه، در سال 1340ش. به چاپ رسيد. پس از آن بايد از نشريه تراثنا نام برد كه در قم زير نظر عبدالعزيز طباطبايي با همت مؤسسه آل البيت (ع) آغاز به كار كرد و انتشار آن تا كنون ادامه داشته است. در خصوص كتابشناسي فهرست نسخ خطي ميتوان از كتابشناسي فهرستهاي نسخههاي خطي فارسي در كتابخانههاي دنيا اثر ايرج افشار (چاپ دانشگاه تهران: 1337ش., 88ص) ياد كرد. در اين كتابشناسي نام و نشان 222 فهرست كه از براي نسخ خطي فارسي نوشته شده، خواه به صورت كتاب مستقل و خواه به صورت مقاله به ترتيب تقسيم بندي ممالك گردآوري شده است و داراي دو فهرست اسماء اشخاص و كتابخانههاست. در مرداد ماه 1346ش. سمينار بينالمللي آثار خطي از سوي يونسكو به منظور بحث و مذاكره و اتخاذ تصميم درباره تصحيح و تنقيح و چاپ كتب خطي و فراهم آوردن تسهيلات مبادله نسخ عكسي آنها، در شهر كابل تشكيل شد و نمايندگان كشورهاي آلمان، آمريكا، افغانستان، انگلستان، ايران، پاكستان، تركيه، چكوسلواكي، روسيه، فرانسه، هندوستان، يوگسلاوي در آن شركت داشتند. از كارهاي مهم پس از انقلاب اسلامي، فراهم آمدن فهرستي مشترك با عنوان فهرستواره كتابهاي فارسي از همه نگاشتهها و نسخههاي فارسي و چاپي بود كه به همت كتابشناس و نسخهشناس شهير استاد احمد منزوي تأليف شده و در دست انتشار است. فهرستواره كتابهاي فارسي در اصل چكيده و تكميل شده فهرستها و فهرستوارههاي پيشين بود. اين فهرستواره كتابنامهاي است از نگاشتههاي فارسي بر حسب موضوع و هر موضوعه به ترتيب تاريخي، در بردارنده آگاهيهاي كتابشناسي و نسخه شناسي؛ فهرستواره شامل 36 بخش است. از 36 بخش فهرستواره تا كنون تا بخش نهم (زندگي نامه سرايندگان) در 3 مجلد (جلد سوم: 1376ش.) به چاپ رسيده است. از فعاليتهاي پس از انقلاب اسلامي، تشكيل «سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي» (سال1361ش.) و انتشار فهرست موضوعي نسخههاي خطي- عربي كتابخانههاي جمهوري اسلامي ايران بود كه به همت اين سازمان در چند جلد منتشر شد. كتابخانه عمومي حضرت آيت الله مرعشي نجفي(قم) نيز از چندي پيش كار تدوين «دائره المعارف كتابخانههاي جهان حاوي نسخههاي خطي» را زير نظر سيدمحمود مرعشي آغاز كرد و شامل چند جلد خواهد بود و به سه زبان فارسي، عربي و انگليسي منتشر ميشود. از فعاليت هاي انتشاراتي كتابخانه مركزي و مركز اسناد دانشگاه تهران نيز علاوه بر ادامه چاپ دفترهاي نسخههاي خطي تا جلد 12، با انتشار مجله كتابداري (با مقالاتي درباره نسخههاي خطي) و فهرست ميكروفيلمهاي اين كتابخانه، ادامه يافت. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 210 ـ 208
ب) فهرست نسخ خطي پس از انقلاب اسلامي پس از انقلاب اسلامي ايران انتشار و چاپ فهرست نسخههاي خطي نسبت به سالهاي طولاني دوره پهلوي در طي هيجده سال سرعت فزايندهاي داشته است، بنابراين بيشتر فهرستهاي ناقص و ناتمام پيش از انقلاب در دوره پس از انقلاب تكميل شد و انتشار يافت و براي مراكزي كه هنوز فهرست نسخ خطي نداشته، فهرست نسخ فراهم شد. برخي از فهرستها همچون فهرست كتابخانه عمومي آيت الله مرعشي نجفي (بالغ بر بيست جلد) و فهرست كتابخانه ملي ملك (از جلد 3-12) و فهرست كتابخانه آستان قدس رضوي (از ج9 به بعد) جزو فهرستهاي انتشار يافته پس از انقلاب محسوب ميشوند فهرستهاي منتشر شده پس از انقلاب را ميتوان در سه بخش فهرست نسخ خطي مراكز علمي و كتابخانهها، فهرست نسخ خطي كشورهاي ديگر منتشر شده در ايران و فهرستهاي مشترك نسخ خطي تقسيمبندي كرد. براي فهرستهاي منتشر شده پيش از انقلاب به كتابشناسي فهرستهاي نسخههاي خطي فارسي در كتابخانههاي دنيا از ايرج افشار (تهران: دانشگاه تهران، 1337)، و فهرستهاي منتشر شده رجوع شود. 1) كتابخانه عمومي آيت الله مرعشي نجفي (قم): فهرست نسخههاي خطي كتابخانه عمومي حضرت آيت الله العظمي مرعشي نجفي، زيرنظر سيد محمود مرعشي، نگارش سيداحمد حسيني اشكوري. - جلد نهم، همان، قم، 1360 ش.، 395 ص و عكسها. - جلد دهم، همان، قم، 1362 ش.، 390 ص و عكسها. - جلد يازدهم، همان، قم، 1364 ش.، 420ص و عكسها. - جلد دوازدهم، همان، قم، 1365ش.، 379 ص و عكسها. - جلد سيزدهم، همان، قم، 1365 ش.، 424 ص و عكسها. - جلد چهاردهم، همان، قم، 1366 ش.، 384 ص و عكسها. - جلد پانزدهم، همان، قم، 1367 ش.، 387 ص و عكسها. - جلد شانزدهم، همان، قم، 1367 ش.،370 ص و عكسها. - جلد هفدهم، همان، قم، 1368 ش.، 352 ص+ 117ص و عكسها. - جلد هجدهم، همان، قم، 1368 ش.، 353ص + 59ص و عكسها. - جلد نوزدهم، همان، قم، 1369 ش.، 432ص + عكسها. - جلد بيستم، همان، قم، 1370 خ.، 324ص + عكسها. - جلد بيست و يكم، همان، قم، 1372 خ.، 386ص + عكسها. - جلد بيست و دوم، همان، قم، 1372 خ.، + عكسها. - نسخههاي عكسي، محمدعلي حائري، قم، 1369ش. ص 457 + 497 (2جلد) - راهنماي جلد اول تا بيستم (ج1)، همان، قم، 1371ش. - راهماي جلد اول تا بيستم (ج2)، همان، قم، 1371ش. 2) فهرست كتابهاي خطي كتابخانه آستان قدس رضوي (مشهد) - جلد نهم، فهرست كتابخانه آستانه قدس رضوي، از نجيب مايل هروي و سيدعلي اردلان رضوي، مشهد 1361ش.، 419ص و عكسها. - جلد دهم، فهرست كتابخانه مركزي آستان قدس، از غلامعلي عرفانيان، مشهد، 1362ش.، 315 ص و عكسها. - جلد يازدهم، همان، از مهدي ولايي، مشهد، 1364ش.، 794ص، برپايه صفحه. - جلد دوازدهم، همان، از غلامعلي عرفانيان، مشهد، 1370ش.، 576ص + عكسها. - فهرست كتب حطي كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي، جلد يكم، چاپ دوم، سيدعلي اردلان جوان، 1365ش.، كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي، 747ص با عكسها. - فهرست الفبايي كتب خطي كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي، تأليف محمد آصف فكرت، استدراك و پيوست محمد وفادار مرداي؛ انتشارات كتابخانه مركزي آستان قدس، 1369ش. - فهرست ميكروفيلمهاي كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي. - فهرست نسخ خطي قرآنهاي مترجم، (ج1)، محمد آصف فكرت، كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي، شماره 10، 1363ش. 3) فهرست نسخههاي خطي كتابخانه ملي ملك (وابسته به آستان قدس رضوي) زير نظر ايرج افشار و محمدتقي دانش پژو، با همكاري محمدباقر حجتي و احمد منزوي. - جلد سوم، 1361ش.، از ص 401- 656. - جلد چهارم: نسخههاي فارسي از كليات شوقي تا يوسف و زليخا، تابستان 1364ش.، از ص 657-868. - جلد پنجم، 1363خ.، 490ص. - جلد ششم، مجموعه ها و جُنگها، نشر هنر، تهران، 1366ش.، 496ص. - جلد هفتم، فهرست مجموعهها و جنگها، از 925 تا 1169، تهران 1369خ.، 487ص. - جلد هشتم، دنباله مجموعهها و جنگها، از 1170 تا 1445، تهران، 1370ش.، 493ص. - جلد نهم، مجموعهها و جنگها از 1446 تا 1675، تهران، بهار 1371ش.، 434ص. - جلد دهم، با همكاري پيشنماززاده، تهران، 1372ش.، 258 ص. - جلد يازدهم، فهرست الفبايي مؤلفان، مصنفان و گردآورندگان، زيرنظر ايرج افشار، محمدتقي دانش پژو، استخراج و تنظيم قدرت الله پيشنماززاده، تهران، پاييز 1375ش.، 309 ص. - جلد دوازدهم، فهرست الفبايي عنوان كتابهاي عربي- فارسي- تركي و ديگر زبانها در نسخههاي خطي، زيرنظر ايرج افشار، محمدتقي دانش پژوه، استخراج و تنظيم قدرت الله پيشنماززاده، تهران، پاييز 1376ش.، 396ص. 4) فهرست نسخ خطي كتابخانه ملي ايران (از سال 1369: كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران) - ج 10، عبدالله انوار، 1358ش.، تهران، 736 ص. - ج 11، علي نقي منزوي، 1375ش.، تهران (ش: 1976-2300). - ج 12، حبيب الله عظيمي، 1375ش.، تهران (ش: 2301-2600). - ج 13، حبيب الله عظيمي، 1375ش.، تهران (عربي: 2601-2900). 5) فهرست نسخههاي خطي كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، محمدتقي دانش پژوه - ج 17، تهران، 1364ش.، 540 ص. - ج 18، تهران، 1364س.، (فهرست نامها و عكسها مجله 16 و 17) - فهرست ميكروفيلمهاي كتابخانه مركزي و اسناد دانشگاه تهران، محمدتقي دانش پژوه، (جلد 3)، تهران، 1363ش.، 371ص. 6) فهرست نسخ خطي كتابخانه مجلس شوراي اسلامي (شماره 2) - جلد دوم (ش2)، از محمدتقي دانش پژوه، بهاء الدين علي انواري، تهران، 1359ش.، 520 ص. 7) كتابشناسي نسخ خطي پزشكي ايران - اكرم ارجح، فريده هاديان، صديقه سلطاني فر، زهرا چهرهخند. - كتابخانه ملي جمهوري اسلامي ايران، 1371ش.، تهران، 325ص. 8) فهرست موجودي كتب غيرامانتي و كمياب و عناوين نسخ خطي كتابخانه مركزي دانشگاه تبريز - تنظيم از شفيقه ضرابيان، زيرنظر غلامحسين تسبيحي، انتشارات كتابخانه مركزي دانشگاه تبريز،1366ش. 9) فهرست نسخههاي خطي كتابخانه مسجد اعظم قم رضا استادي - كتابخانه مسجد اعظم قم، 1365ش.، 728 ص. 10) فهرست نسخههاي خطي كتابخانه عمومي آيت الله آقاي گلپايگاني - ج2، رضا استادي، قم، بي تاريخ، 303ص. (بعد از سال 1358ش.). - ج3، رضا استادي، قم، بي تا، 286ص. (بعد از سال 1358ش.). 11) فهرست نسخههاي خطي كتابخانه دانشكده الهيات و معارف اسلامي مشهد - جلد دوم، محمود فاضل، تهران، 1361خ.، 720ص. - جلد سوم، همان، تهران، 1361خ.، 721 تا 1387. 12) فهرست نسخههاي خطي كتابخانه جامع گوهرشاد مشهد - ج1، محمود فاضل، مشهد، 1363ش.، 496ص. - ج2، محمود فاضل، مشهد، 1365ش.، 990ص. 13) فهرست نسخههاي خطي گنجينه قرآن به كوشش علي اكبرخان محمدي، مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگي، با همكاري سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، چاپ اول، تابستان 1370ش.، 216ص و عكسها. 14) نشريه كتابخانه مركزي دانشگاه تهران (درباره نسخههاي خطي) - ج 8، زير نظر محمدتقي دانش پژوه، ايرج افشار، نسخههاي خطي در كتابخانههاي اتحاد جماهير شوروي (سابق)، كتابخانه مركزي و مركز اسناد، تهران، 1358ش.، 310 ص. - ج 9، همان، تهران، 1358ش.، 450 + 78 ص. - ج 10، همان، نسخههاي خطي در كتابخانههاي اتحاد جماهير شوروي (سابق) و اروپا و امريكا، تهران، 1358ش.، 407+83ص.، و عكسها. - ج 11و 12، نسخههاي خطي نشريه كتابخانه مركزي و مركز اسناد دانشگاه تهران، زيرنظر محمدتقي دانش پژوه و اسماعيل حاكمي، تهران، 1363ش.، 1025 + 412 ص، و عكسها. 15) فهرست نسخههاي خطي كتابخانه وزيري يزد (وابسته به كتابخانه آستان قدس رضوي) - ج 5، محمد شيرواني، 1358ش.، ص 1051- 2010. 16) فهرست نسخههاي خطي مدرسه خاتم الانبياء (صدر) بابل به كوشش علي صدرائي خوئي، محمود طيار مراغي، ابوالفضل حافظيان بابلي، تهران، آيينه ميراث، دفتر نشر ميراث مكتوب، 1376ش. (چاپ اول)، 280 ص. 17) فهرست نسخههاي خطي مدرسه نمازي خوي - تهيه و تنظيم علي صدرايي خوئي، تهران، دفتر نشر ميراث مكتوب (وابسته به انجمن آثار و مفاخر فرهنگي)، 1376ش.، (چاپ اول)، 539 ص. فهرستهاي مشترك نسخههاي خطي: 1. فهرستواره كتابهاي فارسي، به كوشش احمد منزوي - جلد اول، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1374ش.، ص 1-794. - جلد دوم، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1375ش.، ص 803-1517. - جلد سوم، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1376ش.، ص 1518-2570. 2. فهرست مشترك نسخههاي خطي فارسي پاكستان، احمد منزوي (13جلد) - پاكستان، لاهور، مركز تحقيقات فارسي ايران و پاكستان. (ج1: 1362خ.، ج2: 1363خ.، ج3: 1363خ.، ج4:1364خ.، ج5: 1365خ.، ج6: 1365خ.، ج7: 1365خ.، ج8: 1366خ.، ج9: 1366خ.، ج10: 1367خ., ج11: 1369خ.، ج12: 1370خ.، ج13: 1370خ.,3031ص.). 3. ادبيات فارسي (برمبناي تأليف استوري) ترجمه روسي يو.ا.برگل، مترجمان فارسي: يحيي آرين پور، سيروس ايزدي، كريم كشاورز، تحرير احمد منزوي. ج1: بخش يكم (نگاشتههاي قرآني)، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1362ش. (چاپ اول).، ص 1-423. ج2: بخش دوم (نگاشتههاي تاريخي)، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1362ش.، (چاپ اول). * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 213 ـ 210
ج) فهرست نسخ خطي عكسي در ايران تهيه عكس از نسخههاي خطي براي نخستين بار به همت علامه محمد قزويني (1294-1368ق. / 1866-1948م.) انجام گرفتت. مقامات وزارت معارف وقت، پيشنهاد علامه قزويني را پذيرفتند و براي عكسبرداري از نسخههاي خطي مهم فارسي و عربي موجود در كتابخانههاي مهم اروپا، به انتخاب مرحوم قزويني، بودجهاي اختصاص دادند. اكنون تعدادي از همان نسخههاي خطي عكسي (در حدود 80-83) در اختيار كتابخانه ملي است. و همچنين از بسياري از نسخههاي خطي فارسي مهم در كشورهاي انگلستان و تركيه به همت استاد مجتبي مينوي عكسبرداي شده اتس. از مراكز نسخ خطي كه عكس كتب خطي براي آن تهيه شده است، ميتوان از: كتابخانه ملي ايران، و كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي (قم) و كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي ياد كرد. مخزن كتب عكسي كتابخانه آيت الله مرعشي شامل 3000 جلد كتاب است كه فهرست آن به همت محمد علي حائري (زير نظر سيد محمود مرعشي) فراهم شده و به سال 1369ش. در قم به چاپ رسيده است. براي نسخههاي عكسي كتابخانه ملي نيز به كوشش عبدالله انوار فهرستي فراهم و به سال 1341- 1342ش. در نشريه نسخههاي خطي (دفتر 2-3) منتشر شد. مخزن كتب عكسي كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي نيز داراي 724 نسخه عكسي است (تا سال 1367ش.) * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 214
د) تهيه ميكروفيلم از نسخههاي خطي از فعاليتهاي جنبي مراكز نسخ خطي، تهيه ميكروفيلم از نسخههاي خطي در داخل و خارج كشور است. در سال 1335ش. براي كتابخانه مركزي و مركز اسناد دانشگاه تهران از ممالك انگلستان، اتحاد جماهير شوروي (سابق)، ايالات متحده امريكا، تركيه، هند و پاكستان ميكروفيلم هايي تهيه شد. اولين فهرست ميكروفيلمهاي كتابخانه مركزي و مركز اسناد دانشگاه تهران در سال 1348ش. انتشار يافت و شامل حدود 2000 ميكروفيلم است. در كتابخانه عمومي آيت الله مرعشي نجفي نيز مخزن ميكروفيلم كتابخانه داراي 9000 ميكروفيلم از همين تعداد نسخه خطي فراهم و نگهداري ميشود. در كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي نيز از ميركوفيلمهاي موجود در آن فهرستي به كوشش احمد علي منتظري زير نظر غلامعلي عرفانيان تهيه و منتشر شده است. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 214
هـ) برنامهها و فعاليتهاي مراكز نسخههاي خطي ايران از پديدههايي كه پس از انقلاب اسلامي در مراكز نسخ خطي به كار گرفته شد، «كامپيوتر» بود. نظام كامپيوتري كردن نسخههاي خطي در تسريع اطلاع رساني نسخهها نقش عمدهاي داشته است و به منظور تكثير برگههاي كتابخانه، بجاي استفاده از دستگاه قديم تكثير موسوم به «وبر» اين پديده وارد مراكز نسخ خطي شده است. در اين مراكز، كامپيوتر علاوه بر فهرست نويسي، سفارش، منابع، بازيابي اطلاعات، در عرضه سرويسدهي نيز بسيار مفيد و كارآمد بوده است. در ايران پس از انقلاب، بيشتر مراكز نسخ خطي همچون آستان قدس رضوي، كتابخانه ملي، دانشگاه تهران، آيت الله مرعشي نجفي، كتابخانه و موزه ملك مجهز به دستگاههاي تهيه ميكروفيلم، دستگاه كپي برداري، دستگاه دوبليكت ميكروفيلم، دوبلكيت اسلايد، دستگاههاي فيلم خوان، دستگاه تهيه ميكروفيلم پرتابل (كيفي) نيز شدهاند. از ضرورتهاي مراكز نسخ خطي، وجود بخش آسيب شناسي و آفتزدايي و مرمت نسخ خطي است كه در برخي از عمدهترين مراكز ايران به ويژه پس از انقلاب هر كتابخانه بخشي را به آسيب شناسي و آفت زاديي و مرمت نسخ خطي اختصاص دادهاند و براي بهره گيري بيشتر از روشهاي مناسب علمي، از مركز اسناد ملي ايران نيز كمك گرفته شده است. در ايران صحافي سنتي تا پس از انقلاب اسلامي نيز همچنان تنها روش مرسوم و مراكز نسخ خطي بود، ولي در سال 1365 با تشكيل سميناري در كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي، ادامه روش صحافي سنتي، با استفاده از تكنيك علمي جديد تأييد و توصيه شد. بنابراين، كارگاههاي صحافي پس از پيروزي انقلاب بيشتر اسباب و آلات سنتي خود را به ابزار و وسايل و ماشينهاي جديد تبديل كردند تا با بهرهگيري از وسايلي همچون ماشين پرس، ماشين مقوابُري و دوربُري بتوانند بهتر و سريعتر كتابها را تعمير و تجليد و مرمت كنند. از كارهاي عمده پس از انقلاب، در مراكز نسخ خطي، ارتباط و مكاتبه با كتابخانهها و مراكز خطي معتبر اروپا و آسيا و افريقا بوده است. همچنين درخواست فهارست و ميكروفيلم از آن مراكز و نيز اعزام كتاب شناس و كارشناس و ارسال بروشور به سه زبان فارسي و عربي و انگليسي و اهداي فهرست كتب خطي و انتشارات كتابخانهها. مبادله كتاب و ميكروفيلم نيز از كارهاي مفيد اين نوع مراكز بوده است. از مهمترين مراكز نسخ خطي كه به ارتباطات جهاني و خارج از كشور اهميت ويژهاي دادهاند كتابخانه عمومي آيت الله مرعشي نجفي در قم و كتابخانه مركزي آستان قدس رضوي بوده است. * منبع: نامجو، عباس. سيماي فرهنگي ايران. تهران: عيلام، 1378. ص 216 ـ 214 |