کلام و فرق
بخش اول: دوران نخست تا 206 ق مقدمه علم كلام در شرايطي خاص و به عنوان يك نياز، به طور عام در عالم اسلام و به طور خاص در ايران اسلامي آغاز شد، شكل گرفت و تكامل يافت. در اين مقاله تاريخ علم كلام و فرق در قلمرو فرهنگي ايران مورد بحث قرار ميگيرد. با توجه به استقلال سياسي ايران از 206ق/821م ميتوان مسائل مورد نظر را در دوران مورد بحث قرار داد. دوران نخست (تا206 ق): از فروپاشي دولت ساساني در 21 يا 22 ق تا آغاز استقلال سياسي ايران، يعني 206ق، گرچه ايران داراي حكومت مستقل نبود، اما فرهنگ ايران زنده و پويا بود و تأثير خود را بر حاي مينهاد. بسياري از متكلمان كه آثار خود را تا نيمه دوم سده 4 ق/10م و پس از آن به عربي مينوشتند، در قلمرو امپراطوري قديم ساساني ميزيستند و تحت تاثير سنت عقلي رايج در ايران ساساني قرار داشتند.. اين سنت عقلي‚ همراه با روش تحليل مسائل كلامي را- كه در كلام زردشت رايج بود- ميتوان در آثاري مثل دينكرت، بندهشن و شكندگمانيك ويچار باز جست. تشبيه معتزله به مجوس از بابت اسناد افعال شر به انسان و اسند افعال خير به خدا، از سوي اشعري در الابانه، مؤيد حضور و نفوذ فرهنگ ايراني و تاثير آن بر كلام معتزلي است. ابن حوقل در صوره الارض از بحث و گفت و گوي عوام خوزستان- همانند ساير بلاد از مسائل دانش كلام سخن ميگويد و ابن خلدون در مقدمه زير عنوان «در اينكه بيشتر دانشوران اسلام از ايرانيانند»، از نقش فرهنگ ايران و دانشمندان ايراني در فرهنگ اسلامي سخن ميگويد و تصريح ميكند كه اگر به ندرت دانشمنداني از عرب باشند، از لحاظ زبان و مهد تربيت و استادان عجمي (ايراني) هستند.) لازم است بدين نكته بسيار مهم توجه شود كه تيسفون در عصر ساساني مركز ايران، و عراق استان مركزي اين كشور بود و از آن به «دل ايرانشهر» تعبير ميشد. بغداد و كوفه و بصره نيز از اين استان، و در جايگاه حضور و حاكميت فرهنگ ايران سربرآوردند و مكتب كلامي معتزله و نيز مكتب كلامي اشاعره از بصره برخاست. در اين شهر انديشههاي ايراني و ايرانياني كه به عنوان موالي به اعراب پيوسته بودند و در آنجا ميزيستند، رواج ميدادند. بصره وارث وابستگيهاي قديم اين ناحيه با خراسان و شبه قاره هند بود و مركز اداري حاكمان شرق قلمرو اسلام به شمار ميآمد. شماري از روشنفكران بصره، اعم از متكلمان و زاهدان ريشه در اساوره (اسواران) داشتند. اساوره گروهي از ايرانيان بودند كه از قديم در بصره سكني داشتند. چنانكه گروهي ديگر، يعني احامره (بني الاحمر: ايرانيان) دركوفه اقامت گزيده بودند و بديهي است كه به فارسي سخن ميگفتند. چنين مينمايد كه دانستن زبان فارسي ميان متكلمان بصره رواج داشته است، چنانكه نظام معتزلي معاني اسامي خاص فارسي را ميدانست. نيز موسي بن سيار اسواري، يكي از نخستين متكلمان بصره در مجالس درس خود قران را به دو زبان فارسي و عربي تفسير ميكرد. اين حكايتها از حضور فرهنگ ايران و زبان فارسي در سرزمينهايي سخن ميگويد كه خاستگاه مكاتب كلامي و فرقههاي مهم كلامي بود. چنين مينمايد كه عراق، يعني ساكنان دل ايرانشهر به فارسي سخن ميگفتهاند و زبان عربي، در اين سرزمين آرام آرام جانشين زبان فارسي شده است. چنانكه سپاهيان مختار كه اغلب موالي كوفه، يعني ايرانيان مسلمان ساكن كوفه بودند، به عربي سخن نميگفتند و چون مختار به رغم وعده پيروزي كه داده بود شكست خورد، آنان به زبان فارسي گفتند: «اين بار دروغ گفت»). پيداست كه رواج زبان فارسي در سرزمين عراق – كه خاستگاه دانش كلام بود- حاكي از حضور انديشه ايراني در اين سرزمين و تأثير آن بر انديشههاي كلامي است و اين، همان تاثير سنت عقلي رايج در ايران ساساني است كه پيشتر به استناد قول فان اس از آن سخن رفت. اين دوران، يعني دوران نخست شامل دو عصر است: الف- عصر ايران ستيزي، ب- عصر ايران گرايي. * منبع: دادبه، اصغر. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 613 ـ 612
عصر ايران ستيزي عصر امويان (40-132ق/660-750م) عصر ايران ستيزي است. در اين عصر نسبت به ايرانيان انواع تضييق و تحقير اعمال ميگردد و در كار ستيز با فرهنگ و زبان ايراني تلاش ميشود (همو، 446-449) و ايرانيان به جنبشهاي ضد اموي ميپيوندند. از جهت كلامي 3 مساله مهم كه از عهد صحابه مطرح شده بود، مورد بحث قرار ميگيرد و اهميتي خاص مييابد: ايمان و مسأله پايگاه مرتكب گناه كبيره؛ صفات و ذات خدا؛ و جبر و اختيار. در بحث اخير آنچه مهم است، اين است كه اولا جرياني قدرت ستيز بر ضد سلطه اموي با عنوان «قدريه» به رهبري معبد جهني پديد آمد. وي نظريه خود را از يك ايراني به نام سنبويه فرا گرفته بود واز آزادي اراده و قدرت و اختيار انسان سخن ميگفت. اين راي كه البته موافق سلطه جويي جبرگرايانه امويان نبود، موجب كشته شدن معبد گرديد (80ق/699م). غيلان دمشقي و جعدبن درهم- كه هر دو كشته شدند- و نيز يونس اسواري اين نظريه را دنبال كردند. اصحاب حديث و در واقع متكلمان و محدثان طرفدار قدرت اموي از قدريه تبري جستند و فتوا دادند كه بر قدريه سلام نبايد كرد، بر جنازههاي آنان نبايد نماز گزارد و به عيادت بيمارانشان نبايد رفت. اين نظريه مبناي انديشه معتزله در زمينه تفويض قرار گرفت. ثانيا جرياني قدرت گرا با عنوان «جبريه» ظهور كرد كه چون حركت و تلاش را از مردم باز ميگرفت، به گونهاي مؤيد قدرت مطلقه اموي بود. ثالثاچون بر طبق حديثي، قدريه «مجوس امت اسلامي» به شمار آمدهاند، قدر، معاني متضاد يافت: جبر و تفويض. طرفداران هر يك از دو نظر با تفسيري مناسب هدف، ديگري را به قدر منسوب ميكرد تا خود مجوس امت اسلام به شمار نيايد. اين معاني، جمله حاكي از حضور و نفوذ فرهنگ ايران در عصر ايران ستيزي اموي است. * منبع: دادبه، اصغر. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 613
عصر ايران گرايي عصر عباسيان (132-656ق/ 750-1258م) عصر ايران گرايي است. عباسيان با تكيه بر مردم ايران بر تخت قدرت نشستند و از آن پس زمينه حضور سياسي و فرهنگي ايرانيان فراهم آمد. در اين عصر، جنبش ايرانيان در دو هيأت –موافق و مخالف- شكل گرفت: تلاشهاي فرهنگي خاندانهاي ايراني مثل خاندان برمك و سهل و نوبخت و نقش فرهنگي و سازنده دانشمنداني مثل اين مقفع كه به اتهام مانوي گري كشته ميشدند، بسيار مهم است. فهارسي از نام آنان با عنوان زنادقه را در پارهاي از منابع ميتوان باز يافت. نقش خاندان نوبختي كه در اين عصر در راه گسترش علم كلام شيعه خدمات ارزندهاي كردند، بسيار در خور توجه است. نوبخت، جد اين خاندان، زردشتي. و آگاه از دانش نجوم بود و در عهد منصور، خليفه عباسي ميزيست. منصور به سبب علاقه به ستاره شناسي او را نزد خود خواند و بعدها شماري از فرزندان او از بزرگان علماي اماميه گرديدند. كهنترين كتاب كلامي بازمانده از شيعه اماميه كتاب الياقوت نوشته ابواسحاق ابراهيم ابن نوبخت است. گذشته از جنبشهاي نظامي، جنبش فرهنگي – ملي شعوييه كه از قبل آغاز شده بود، در اين عصر در جريانهاي مختلف و با اهداف گوناگون فرهنگي – ملي به جد دنبال شد. غير از حركتهاي ضد اسلامي اين جنبش كه محكوم به شكست بود، دو حركت عرب ستيز، اما در پناه اسلام و با قبول مسلماني، از سوي طرفداران اين جنبش صورت گرفت كه قرين توفيق بود؛ يكي، تلاش براي نفوذ در حكومت با هدف دستيابي به استقلال ايران؛ دوم، جست و جوگري و حقيقت پژوهي ديني كه در هيات فرقههاي مذهبي جلوهگر شد و ملل و نحل نويسان آن را با حديث تفرقه توجيه كردند؛ حركتي كه از ديدگاه فكري- فلسفي، فرهنگي محسوب ميشد كه رهبري آن را –غالبا- فرهيختگان مسلمان ايراني به عهده داشتند. حاصل اين جنبش قطع نظر از ظهور فرقههاي گوناگون، شكل گيري فرقههاي مهم كلامي است كه از اين مقاله مورد بحث و گفتگوست. اين فرقهها عبارتند ازمعتزله، اشاعره، ماتريديه و شيعه (زيديه، اسماعيليه و اماميه يا اثناعشريه). * منبع: دادبه، اصغر. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 614 ـ 613 بخش دوم: دوران دوم از 206 ق به بعد مقدمه دوران دوم (از206 ق به بعد): سال 206 ق سال استقلال ايران است. اين سالها و سالهاي پس از آن اوج شكوفايي فرهنگي و دوران حكومت خردگرايي معتزله در بغداد است. اين دوران تا آخر خلافت معتصم (218- 227ق/842م) ادامه يافت و از آن پس دوران خردگرايي و خردستيزي و بازگشت به قهقرا و رجعت به ظاهرگرايي آغاز شدو زمينه را براي توبه اشعري از عقل و عقلگرايي در 300ق/913م فراهم آورد، اما در ايران، حكايت به گونهاي ديگر بود. به دنبال دو قرن به ظاهر خاموشي سياسي و به واقع پويايي و تحرك و شكوفايي فرهنگي، ايران مستقل چهره مينمود و عصر زرين فرهنگ را براي رشد زبان و ادب و فرهنگ ايران اسلامي فراهم ميساخت. نقش سياسي، فرهنگي و مذهبي آل بويه(ه م) نيز نقشي مهم و سازنده است كه نبايد از آن غفلت كرد. فرهنگ و تمدن ايران اسلامي پس از استقلال، عصر نوزايي و دوران طلايي را پشت سر گذاشت (سدههاي 3 و 4ق/ 9و10م) و به اوج كمال رسيد (سدههاي 5و 6ق/11و 12م) و آنگاه در اوج بالندگي، زمينههاي فترت وارد شد. بنابراين، ميتوان سير انديشههاي كلامي در ايران را به دو دوره تقسيم كرد و هر دوره را در بخشي جداگانه مورد بحث قرار داد. * منبع: دادبه، اصغر. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 614
از استقلال حمله مغول 1- عصر نوزايي و عصر طلايي اين عصر- كه در سدههاي 3 و 4 ق/ 9و 10م را در برميگيرد- عصر طلايي و عصر نوزايي (رنسانس) فرهنگ ايران اسلامي است.در اين عصر تلاشها و پويندگيهاي دو قرن نخست به بار مينشيند و «روزگارآماده تجديد حيات ديگري در ايران» ميگردد. ايران به استقلال ميرسد و به طور كلي، تمامي دانشهاي نقلي و عقلي، در پي انتقال فرهنگ و دانش ايراني از عصر ساساني به عصر اسلامي و نيز به دنبال جنبش ترجمه آثار فلسفي يوناني، تشخيص و استقلال مييابند و در اين ميان دانش كلام در قلمرو ايران مستقل راه خود را به سوي گسترش و كمال ميگشايد. از ويژگيهاي مهم اين عصر آزاد فكري و گونهاي تساهل و تسامح است به همين سبب، در اين دوران انديشههاي گوناگون و مكاتب فكري و فرقههاي مختلف به ظهور ميرسد. * منبع: دادبه، اصغر. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 614
2- عصر گسترش و تکمیل الف) مقدمه سدههاي 5 و6 ق/11و 12م عصري بود با دو ويژگي مثبت و منفي: ويژگي مثبت آن بود كه دانشهاي پديد آمده در عصر نوزايي، گسترش يافت و در زمينههاي مختلف تكميل شد و ويژگي منفي آن بود كه آزاد فكري و تساهل و تسامح رفته رفته جاي خود را به تنگنظريها، تعصبها و خودبينيها ميداد. اين بينش، نخست كار را به جدالها و تهمت زدنها و سپس به خونريزيها كشاند و موجب شد تا مثلا سلطان محمود غزنوي، به قول بيهقي انگشت در كنده و قرمطي بجويد و در حمله به ري به كشتار شيعيان و سوزاندن كتابخانهها اقدام كند. سرانجام، حاصل اين گونه نگرش آن بود كه علم و فلسفه خدمتگزار باورهاي خاص گرديد و پيشرفت و رشد طبيعي آن متوقف شد.. * منبع: دادبه، اصغر. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 614 ب) ظهور مكاتب كلامي در قلمرو ايران فرهنگي و سپس ايران مستقل، و در فاصله سدههاي 2 تا 6ق/8تا 12م به طور كلي 4 مكتب برجسته كلامي ظهور كرد و گسترش يافت.
معتزله اين فرقه در قلمرو فرهنگي ايران، يعني بصره ظهور كرد. معتزله را خردگرايان عالم اسلام خواندهاند. انديشههاي خردگرايانه معتزلي تحت تأثير دو عامل است: يكي عقلانيت يوناني، ديگر ميراث خردگرايي ايراني. حسن بصري استاد واصل بن عطا ايراني نژاد بود. وي نخستين متكلمي است كه در كار تبليغ اسلام و در راه شناساندن اصول و مباني كلامي و اصول عقايد اسلامي در اين قلمرو تلاش ورزيد. رهبران معتزله، يعني واصل بن عطا وعمروبن عبيد و ابوالهذيل علاف (ه م) نيز ايراني بودند. معتزله در عصر مامون (حك 198-218ق/814-833)، معتصم (حك 218-227ق) و واثق (حك 227-232ق/842-817) به اوج قدرت رسيدند و انديشههاي آنان، انديشههاي رسمي خلافت بود. پس از اين زمان، افول معتزله آغازميشود و از عصر متوكل (حك 232-247ق/ 874-861م) آنان مورد تعقيب قرار ميگيرند و آثارشان نابود ميشود. بدين سان، زمينه زوال دانش كلام (به شيوه معتزله) فراهم ميآيد، اما جنبش اشعري به ظهور ميرسد و مانع اين زوال ميگردد. از سوي ديگر، آزادي نسبي و تساهل و تسامح ايراني – كه بدان اشارت رفت- موجب ميشود تا معتزله در درون ايران تجديد حيات كنند و بزرگاني از ميان آنان برخيزند. آز جمله آنان قاضي عبدالجبار همداني است كه نخست اشعري بود و سپس به اعتزال گراييد (ابن مرتضي، 112-113) و تحت حمايت صاحب بن عباد (326-385ق/ 938-995م) وزير شيعي و دانش پرور آل بويه قرار گرفت و در 360 ق/ 971م براي تدريس به ري دعوت شد. وي يك استثناي مهم در گرماگرم تاخت و تاز اشاعره در ميدان كلام است. ابومحمد عبدالله عباس رامهرمزي از اصحاب ابوعلي جبايي، ابورشيد نيشابوري (ه م) از اصحاب قاضي عبدالجبار و جانشين وي دركار رهبري معتزله و سرانجام محمود بن عمر خوارزمي زمخشري (د538ق/1143م) و صاحب تفسير معروف كشاف و ابن ملاحمي خوارزمي (د536ق) از بزرگان مذهب معتزلهاند. خوارزم از جمله مراكز مهم معتزله در قلمرو ايران بود كه در مسجدها، مدرسهها و حتي در كوچهها و بازارهاي آن بحثهاي اعتقادي به دور از تنگ نظريها جريان داشت. فخرالدين رازي به قول خودش 3 سال در آنجا گذراند و آزادانه و فعالانه در اين بحثها شركت جست.
اشاعره اين مكتب در آغاز سده 4 ق/10م، از سوي ابوالحسن اشعري (د324ق/936م) در برابر مكتب معتزله پايهگذاري شد. وي در 300ق/913م، آغاز عصر طلايي فرهنگ ايران در مسجد بصره به دنبال مجادلهاي با استاد خود جبايي به منبر رفت، از اعتزال توبه كرد و بيانيه خود را كه همانا تاييد باورهاي اهل سنت بود، اعلام نمود و بدين سان، حركتي كه از عصر واثق آغاز شده بود، در هيأت مكتبي اعتقادي ظاهر شد. نامبردارترين شاگردان (و در واقع پيروان) اشعري- كه در سير و تكامل و اشاعه مكتب وي نقش تعيين كننده داشتند- عبارتند از قاضي ابوبكر باقلاني (د403ق/1012م)، عبدالقادر بغدادي (429ق/1038م)، ابوالمظفر اسفرايني (د471ق/1078م)، امام الحرمين جويني (د478ق/1085م)، امام محمد غزالي (د505ق/1111م)، و سرانجام فخرالدين رازي (د606ق/1209م). منطق گريزي و منطق گرايي: از ظهور اشعري تا روزگار فخرالدين رازي دو جريان در مكتب اشعري قابل تشخيص است: جريان منطق گريز خردستيز، و جريان منطقگرايي خردگزين. جريان نخستين با ظهور اشعري آغاز شد. به وسيله باقلاني انتظام يافت و با جويني به اوج رسيد. اين جريان، پالودن اسلام از عناصر غير اسلامي را كه حاصل خردگرايي معتزله بود، هدف خود قرار داد. طرفداران اين جريان با منطق نيز چونان فلسفه برخورد ميكردند و تكيه بر نقل (سنت) را يگانه شيوه حقيقتيابي و رستگاري ميشمردند. جريان دوم به رهبري غزالي شكل گرفت. با شهرستاني دنبال شد و به وسيله فخرالدين رازي به اوج رسيد. در اين جريان، منطق به خدمت دين درآمد و از استدلاهاي منطقي- عقلي در جهت توجيه مسائل كلامي- ديني و نيز در جهت نقد و رد مسائل فلسفي استفاده شد.ابنخلدون از جريان نخست به طريقه متقدمان، واز جريان دوم به طريقه متأخران تعبير كرده است.
ماتريديه اين مكتب در پي جنبش سنتگرايانه ابومنصور ماتريدي (د333ق/935م) در ماوراءالنهر پديد آمد. اين سرزمين با شهرهاي بزرگي چون بخارا و سمرقند- و به مركزيت بخارا- جزئي از خراسان بزرگ، و مركز حكومت سامانيان و جايگاه رشد فارسي دري و محل تجديد حيات فرهنگي ايران بود. بخارا را قبه الاسلام ميخواندند و از جهت فرهنگي نه فقط با بغداد پهلو ميزد، كه در پي افول خردگرايي در بغداد، مركز فكر و انديشه و خردگرايي در ايران و به طور كلي در عالم اسلاام به شمار ميرفت. ماتريدي در فقه و كلام پيرو ابوحنيفه بود و درست مقارن روزگاراني كه كه اشعري در عراق به دفاع از سنت برخاست. او نيز در مركز ايران، در خراسان بزرگ به دفاع از سنت قيام كرد. حاصل حار ماتريدي، با نتايج كار اشعري تفاوت بنيادي ندارد: زيرا هر دو در برابرخردگرايي معتزله، خردگريزانه به دفاع از سنت برخاستند. برخي از محققان ضمن پذيرش اين معني از 11 اختلاف لفظي و 12 اختلاف معنوي بين دو مكتب سخن گفتهاند. مكتب ماتريدي را شاگردان و پيروان وي استمرار بخشيدند. برجستهترين آنان عبارتند از محمد بن محمد بزدوي (د478ق/1085م)، ابوحفض عمر بن محمد نسفي (د 537ق/ 1142م)، و مهمتر از همه سعدالدين تفتازاني (د792ق/1390م).
شيعه اين اصطلاح به طور عام بر مسلماناني اطلاق ميشود كه پس از رحلت پيامبر (ص)امامت را حق حضرت علي(ع)مي دانند.گر چه يكي شمردن(وحدت)ايران و تشيع از سده 10 ق/16م و در پي استقرار صفويه و سياست ملي ضد عثماني شاه اسماعيل(سال905-930ق/1500-1524م)معناي جدي يافت، اما در زمان امويان ايرانيان بسياري در ميان شيعيان بودند(وات،380-39:اقبال،تاريخ،84-85)، يعني پيوند نا گسستني ميان ايران و تشيع از زمان آغاز اسلام تا كنون امري انكارناپذير بوده است.قطع نظر از شمار بسيار فرق شيعه كه در كتبي مثل فرق الشيعه نو بختي مطرح شده،و مورد بحث قرار گرفته است،بر جسته ترين فرق شيعه،دست كم در ارتباط با تاريخ ايران عبارتند از زيديه،اسماعيليه و اثنا عشريه. 1.زيديه: اينان پيروان امامت زيد پسر امام زين العابدين(ع)هستند،زيد شاگرد واصل بن عطا بود و به همين سبب،زيديه در اصول معتزلمند. از جهت سياسي دو تن از امامان زيدي داراي اهميتند: يكي،حسن بن زيد علوي،داعي كبير(د270ق/883م)كه پس از جنگيدن با طاهريان و شكست دادن آنان،آمل و ساري و گرگان را تصرف كرد و دولت علويان طبرستان را در حدود سال 250ق/864مبنياد نهاد كه تا 316ق/928مدوام داشت: دوم،قاسم رسي(د246ق/860م)كه وي و جانشينانش اصول عقايد زيديه را تدوين كردند(نك:زركلي، 5/171). 2.اسماعيليه،يا باطنيه،يا اهل الدعوه: اينان معتقدند كه پس از امام صادق(ع)(د148ق/765م)هفتمين امام،فرزند بزرگ آن حضرت، اسماعيل است. اسماعيليه در طول تاريخ دو مركز قدرت يا دعوت پديد آوردند: يكي در مصر موسوم به دعوت قديم؛ديگري در ايران موسوم به دعوت جديد و قيامت در الموت.دعوت قديم با تشكيل سلسله فاطميان پديد آمد.تاثير آنان بر برخي از امراي ساماني و گرايش شاعر بزرگ ايران رودكي و-حتي چنانكه بعضي گفته اند-گرايش حكيم فردوسي به آنان در خور توجه است. و از حضور و نفوذ معنوي اسماعيليه در ايران حكايت مي كند.فرهاد دفتري گزارشي از اين حضور و نفوذ در ري،گرگان،اصفهان،طبرستان،نيز در خراسان و ماوراءالنهر و به ويژه در قلب حكومت سامانيان به دست داده است. سعيد نفيسي در كتاب رودكي از نفوذ باطنيان در دوره سامانيان، از اسماعيلي بودن نصر بن احمد ساماني و برخي از بزرگان دولت وي مثل مصعبي و بلعمي و بزرگترين شاعر دربار ساماني،رودكي و سرانجام،بر كناري نصر بن احمد در 329ق/941م به همين سبب و كور شدن رودكي و كشته شدن احتمالي وي و نيز كشته شدن مصعبي و بلعمي و ديگر بزرگان متمايل به اسماعيليان در پي بر كناري نصر بن احمد سخن مي گويد. اين حضور و اين نفوذ با اين بر كناريها و كشتارها از ميان نرفت،چنانكه فعاليتهاي ناصر خسرو(د481ق/1088م)در مقام حجت خراسان گواه اين مدعاست. در ادامه و استمرار همين حضور و نفوذ بود كه حسن صباح(د528ق/1134م)،به رغم استمرار دعوت قديم در مصر، با جانبداري از نزار،فرزند كوچك مستنصر، موفق شد در 483ق با درايت خاص خود در قلعه الموت مستقر شود و دعوت تازه اي را موسوم به دعوت جديد بنياد نهاد. اين دعوت با حكومت 7 تن خداوند الموت تا 654 يا 655ق/1257م ادامه يافت و سر انجام به دست هلا كو خان مغول بر افتاد. از جهت فرهنگي،اسماعيليان قلعه نشين اولا زبان فارسي را زبان رسمي و فرهنگي خود قرار دادند و آثار خود را به زبان فارسي نوشتند، ثانيا دانشمندان را در مراكز خود مورد توجه و عنايت قرار دادند و زمينه را براي بحث و فحص و تاليف و تحقيق(غالبا به زبان فارسي)فراهم آوردند. اين امر، چنانكه خواهد آمد، در جريان حمله مغول و در سالهاي نخستين پس از آن جدي تر و موثرتر شد و قلاع اسماعيلي،چونان هند و روم و فارس مأمن و پناهگاه دانشمندان و متفكراني گرديد كه در پي حمله مغولان به شهرهاي خراسان بزرگ و ويراني اين شهرها و كشتار مردم آن ديار پناهگاهي مي جستند و مامني طلب مي كردند. 3. اثناعشريه:اثنا عشريه قائلان به امامت حضرت علي(ع)و 11 فرزند آن حضرت هستند. با توجه به گرايش ايرانيان به خاندان پيامبر(ص)از يك سو،و با عنايت به قلمرو فرهنگي ايران از سوي ديگر مي توان چنين نتيجه گرفت كه سير كلام شيعه همانا سير بخشي از باورهاي كلامي در ايران فرهنگي و سپس در ايران مستقل نيز هست. در اينجا دو عصر قابل تشخيص است كه مي توان عصر نخست را عصر كلام نقلي،و عصر دوم را عصر كلام عقلي ناميد: 1. عصر كلام نقلي:اينگونه كلام در عصر امامان(ع)شكل گرفت،جلوه گاه كلامي كه در اين عصر پديد آمد و از آن به كلام نقلي تعبير شد،آثار ابن بابويه قمي است. بديهي است كه آثار ابن بابويه آيينه تلاشهاي كلامي نزديك به 4 سده متكلمان اماميه محسوب مي شود از متكلمان بر جسته اماميه در اين عصر مي توان اينان را نام برد:در سده 2ق/8م:عيسي بن روضه از موالي،نويسنده نخستين كتاب در كلام به ويژه در بحث امامت، زراه بن اعين، هشام بن حكم، مؤمن الطاق؛ در سده 3ق/9م: فضل بن شاذان نيشابوري، يونس بن عبدالرحمان قمي، ابوعيسي وراق (ه م)؛ و در سده 4ق/10م: ابن قبه رازي. 3. عصر كلام عقلي: متكلمان اماميه هم از آن رو كه خردگرايي را از استدلالهاي حضرت علي (ع) آموخته بودند و هم از آن رو كه با معتزله در ارتباط بودند، نظامي عقلي در علم كلام خود پديد آوردند. برجستهترين نمايندگان اين عصر عبارتند از ابواسحاق ابراهيم بن نوبخت (سده 4ق)، شيخ مفيد؛ سيد مرتضي(436ق/1033 م)، كه در قلمرو ايران متولد شد و همانجا درگذشت، شيخ طوسي (د460ق/1068م) و سرانجام بزرگترين متكلم تمام فرق شيعه خواجه نصيرالدين طوسي (د672ق/1079م). * منبع: دادبه، اصغر. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 616 ـ 614
از حمله مغول تا روزگار حاضر 1- مقدمه فرهنگ ايران اسلامي كه عوامل دروني فروپاشي آن از سدههاي 5 و6 ق فراهم بود. از سده 7 ق /13م سر در نشيب نهاد و رو به سوي فترت و فروپاشي آورد؛ زيرا آزادانديشي فلسفي جاي خود را به جدلهاي اعتقادي داد و خرد آزاد به بند كشيده شد و در خدمت جدل قرار گرفت و هر دانش در صورتي حق حيات داشت كه به نوعي در خدمت دين بر ساخته خودستيزان درآيد و بدين سان، «تهافتات» كه برآمده از خردستيزيها بود، زمينه ساز حدوث دوره فترت شد.. پس از حمله ويرانگر مغول، خراسان كه مهد فرهنگ ايران بود، جاي خود را به هند و روم (آسياي صغير) داد و اين فرهنگ بدانجا انتقال يافت و در آنجا حفظ شد. همچنين دو پناهگاه هم در درون ايران، حافظ فرهنگ و ادب بودند: يكي فارس، يا به تعبير شمس قيس «مأمن پارس» بود و ديگري «قلاع اسماعيلي»كه به تدبير جلال الدين حسن نومسلمان با قبول ايلي مغولان قريب 40 سال (از 616تا 654ق) شايد يگانه پناهگاه و دست كم نزديكترين پناهگاه دانشمنداني بود كه حمله مغول، آنان را در به در كرده بود. در اين ميان، حضور خواجه نصيرالدين طوسي، در قلاع اسماعيلي و سپس حضور وي در مراغه. مركز قدرت هولاكو خان مغول در موضوع مورد بحث اهميتي ويژه دارد. بنابراين، سير كلام و حكمت را از همين حوزه، يعني از حوزه يا مكتب قلاع اسماعيلي با حضور خواجه نصير دنبال ميكنيم و استمرار آن را در حوزههاي مراغه، شيراز، اصفهان و تهران و قم تا عصر حاضر پي ميگيريم. * منبع: دادبه، اصغر. ” مدخل ايران “. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 617 ـ 616
2- مكتب قلاع اسماعيلي (نيمه اول سده 7 ق) قلاع اسماعيلي به ويژه مركز اسماعيلي قهستان، همواره جايگاه دانشمندان و محل تحقيق و پژوهش و مأمن انديشمنداني چون بابا افضل (ه م) بود و به طور كلي پناهگاه دانشمنداني كه در پي ويراني خراسان پناه ميجستند. متفكري سرشناسي چون خواجه نصيرالدين طوسي 30 سال از بهترين دوران عمر خود- يعني 27 تا 57سالگي (624تا 654ق/ 1227-1256م) – را در قهستان و الموت ميگذراند و اخلاق ناصري و اخلاق محتشمي را به نانم ناصرالدين عبد الرحيم بن ابي منصور، محتشم قهستان مينويسد (ح633ق/1236م) و آنگاه به الموت ميرود و تا هنگام سقوط اين قلعه در آنجا ميماند و آثار حكمي خود را در اين جايگاه به رشته تحرير درميآورد. حكايت فضل و دانش برخي از حاكمان اسماعيلي و تصانيف آنان و غريب نوازي و دانشمند پروريشان، امري است كه دوستانشان و دشمنانشان از آن سخن گفتهاند. * منبع: دادبه، اصغر. ” مدخل ايران “. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 617
3- مكتب مراغه و تبريز (نيمه دوم سده7 و سده 8ق) خواجه نصيرالدين طوسي فيلسوف، متكلم، فقيه، رياضيدان، منجم و صاحب آثار بسيار، و يكي از انتقال دهندگان و نجات دهندگان فرهنگ ايران است. وي با فراهم آوردن زمينههاي تسليم خورشاه به هولاكو و پايان بخشيدن به حكومت خداوندان الموت، نظر هولاكو را به خود جلب كرد و با نزديك شدن به هولاكو و تاثير نهادن براو، مكتب مراغه را بنياد نهاد و زمينه استمرار فرهنگ ايران را به طور عام و ادامه و استمرار كلام و فلسفه را به طور خاص فراهم آورد و به قول جرجي زيدان، او چراغي تابان در شبي تيره بود. شخصيت علمي خواجه داراي ابعاد مختلفي است كه يكي از اين ابعاد، همانا بعد كلامي است. اين بعد در كتاب معروف تجريد الاعتقاد متجلي است. وي در اين كتاب به كلام، رنگ فلسفي ميدهد و براي نخستين بار با اثبات مباني اعتقادي شيعه دوازده امامي با ادله عقلي ميپردازد و زيمنه را براي تثبيت مباني اعتقادي شيعه فراهم ميآورد. متفكراني چون اثيرالدين ابهري (د ح 663ق/1265م)، كاتبي قزويني (د675ق/1276م)، قطب الدين شيرازي (د710ق/1310ك) و قطب الدين رازي (د776ق/1374م) وابسته به مكتب مراغه و تبريز بودند. تاثير خواجه نصير، به ويژه از طريق تجريد الاعتقاد تا بدانجاست كه اگر سدههاي 7 و8 ق و حتي سده 9 ق را، از جهت كلامي عصر خواجه و شاگردانش او، به ويژه علامه حلي به شمار آوريم. سخني به گزاف نگفتهايم. * منبع: دادبه، اصغر. ” مدخل ايران “. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 617
4- مكتب شيراز (سدههاي 8 تا 10 ق/14-16م) اقليم پارس از گزند مغول مصون ماند و در اين ميان گروهي از دانشمندان و شاعران و اديبان هم راهي اين اقليم شدند. گزارش شمس قيس رازي مبني بر روي آوردنش به پارس، نمونهاي است از مهاجرت دانشمندان بدين اقليم. در پي اين مهاجرتها بود كه مكتب حكمي- كلامي فارس، اندكي ديرتر از سده 8ق اعلام وجود كرد. محققان نام 19 تن متكلم و حكيم وابسته به حوزه فارس (شيراز ) را برشمردهاند كه برجستهترين آنها عبارتند از قاضي عضدالدين ايجي (د756ق/1355م)، سعدالدين تفتازاني(792ق/1390م)، مير سيد شريف جرجاني (د816ق/1313م)، جلالالدين دواني (د908ق/1502م)، و خانواده فيلسوفان دشتكي، يعني امير صدرالدين دشتكي (د903ق/1498م)، پسرش غياث الدين منصور دشتكي (د948ق/1541م) و نوه امير صدرالدين، موسوم به مير صدرالدين دوم (د96 1ق/1554م) كه به قول كربن يك سلسله خانوادگي از فيلسوفان به شمار ميآيند (ص473). تامل در آثار متفكران وابسته به مكتب شيراز روشنگر اين حقيقت است كه ماهيت انديشه اين انديشمندان به گواهي آثارشان كلامي يا دست كم بيشتر كلامي است. البته «غلبه عنصر اشراق در تفكر فلسفي شيعي» نيز در اين مكتب شايان توجه است و از نهفته بودن «ريشه بسياري از مباني فلسفه صدرايي در مكتب شيراز » حكايت ميكند. سير انديشههاي كلامي در ايران، نشان ميدهد كه در مكتب شيراز ما نخست انديشههاي كلامي اشعري سربرآورد و سپس انديشههاي كلامي شيعي، با تلاش قاضي عضدالدين ايجي كه كاز سرآمدان تحقيق و ژرف نگري بود، و تاليف كتاب المواقف كه دائره المعارفي كلامي و حتي فلسفي است، كلامي اشعري مورد توجه جدي قرار گرفت. بر اين كتاب حواشي و شروح بسيار نوشتهاند كه مهمتر از همه شرح مير سيد شريف جرجاني است كه مواقف را مفيدتر و خواندنيتر كرده است. ديگر بزرگان مكتب شيراز، مثل علامه دواني و خاندان دشتكي نخست اهل تسنن و مدافع و مروج كلام اشعري بودهاند. كلام شيعي در پي گرايش برخي از بزرگان مكتب شيراز (دواني و دشتكيها از غياث الدين منصور به بعد ) حضور خود را در اين مكتب اعلام كرد و اين سخن راست آمد كه «مكتب شيراز با تفكرات اشعري آغاز ميشود و با تفكر شيعي ادامه و پايان مييابد».( دواني در رساله «نورالهدايه» حكايت تامل در باورهاي سنيانه خويش را به داوري عقل بيان ميكند و سرانجام از گراييدن خود به آيين تشيع ضمن اظهار ارادت به امامان دوازدهگانه (ع) سخن ميگويد. خاندان دشتكي هم از غياثالدين منصور به اين سو، جمله به مذهب تشيع ميگرايند و بدين سان، كلام شيعه كه از مدتها قبل به علل مختلف، از جمه گرايش سلطان محمد خدابنده به تشيع تحت تأثير علامه حلي رواج يافته بود. در مكتب شيراز جايگزين كلام اشعري ميشود. گذشته از اين، شيراز در مقام «برج اوليا» ا ز اين بابت هم وضعي خاص داشت و در اوج سلطه تسنن، در آنجا تشبيع همواره مورد توجه بود. مكتب شيراز در حفظ فرهنگ و ادب و حكمت و كلام و انتقال آن به مكتب اصفهان نقشي ويژه ايفا كرد. چنين مينمايد كه اگر مكتب افول نميكرد و به اصفهان منتقل نميشد و سير طبيعي خود را دنبال ميكرد، نتايج بسيار مطلوب به بار ميآمد. مهمترين حاصل اين مكتب، ظهور صدر المتالهين (د1050ق/1640م) و پديد آمدن حكمتت متعاليه است. در پي بازگشت صدر المتالهين (حدود سالهاي 1020 تا 1022ق/1611تا 1613م) به شيراز دومين مكتب شيراز كه همانا مكتب فلسفه صدرايي است، در اين شهر شكل گرفت. * منبع: دادبه، اصغر. ” مدخل ايران “. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 618 ـ 617
5- مكتب اصفهان ميراث كلامي- فلسفه مكتب شيراز با مركزيت يافتن اصفهان در پي ظهور صفويه و انتقال يافتن پايتخت به اين شهر منتقل شد و مكتب اصفهان پديد آمد. كربن ذيل عنوان«ميرداماد و مكتب اصفهان» نقش عمدهاي به ميرداماد در تشكيل مكتب مستقل ميدهد و پيشنهاد ميكند.«كه شماري از انديشمنداني كه در اين دوره در ايران پا به عرصه وجود نهادند، زير عنوان مكتب اصفهان طبقه بندي شود». ابوالقاسم ميرفندسكي در اين مكتب ظهور كرد. ابراهيمي دنياني از مكتب اصفهان به «حوزه فلسفي» تعبير ميكند و آنرا شامل دو جريان عمده ميداند: جريان حكمت متعاليه و جرياني كه رجب علي تبرييزي در رأس آن بود و به گونهاي متفاوت با نظام حكمت متعاليه ميانديشيد. (1/334). چنين مينمايد كه در اين دوره 4 جريان عمده فلسفي (جريان مشايي ميرداماد، جريان اشراقي ميرفندرسكي، جريان حكمت متعاليه صدرايي و جريان فكري رجب علي تبريزي)، فعاليت داشت و در كنار آن يك جريان كلامي در عين حال قابل توجه، دركار بود؛ جريانيكه ميتواند از آن به «مكتب كلامي اصفهان» تعبير كرد. شخصيت برجسته اين مكتب عبدالرزاق لاهيجاني (د1072ق/1662م)، و سپس پسر او ملا حسن لاهيجاني (1045-1121ق/ 1635-1709م)بود. (معصوم عليشاه، 3/162؛ صدرايي، 11-23؛ ). عبدالرزاق شاگرد و داماد ملا صدرا بود، اما هرگز مانند شاگرد و داماد ديگر او ملا حسين فيض كاشاني 1007-1091ق/1598-1680م)، مجذوب حكمت متعاليه نشد. و حتي به نقد و رد برخي از نظريههاي بنيادي اشراقي- مثلا نظريه عالم برزخ- پرداخت. وي تجريد الاعتقاد، يعني برجستهترين كتاب كلامي خواجه نصير را به نام شوارق الهام شرح و تفسير كرد و آثار كلامي برجستهاي به زبان فارسي نوشت. فرزند او، ملا حسن، گرچه فيلسوف معرفي ميشود، اما تلاشهاي كلامي او همانند پدرش چشمگير است. ملا حسن آثار كلامي خود را به فارسي نوشت. كربن بر تلاش كلامي ملا حسن تاكيد ميكند و مينويسد: وي داراي 12 اثر، به وبيژه در فلسفة امامت شيعي است. از روزگار صفوي با اعلام مذهب شيعه به عنوان مذهب رسمي ايران، كلام شيعي در سير انديشههاي كلامي در ايران نقش عمده به عهده ميگيرد و زبان فارسي به عنوان زبان بخشي از آثار فقهي و كلامي حضوري چشمگير مييابد. آثاري چون سرمايه ايمان و همانندهاي آن، از همين ديدگاه و با همين هدف تاليف شد. گذشته از اين حركت كه حركتي است كلامي، بدام سبب كه دانش كلام، چونان فلسفه مشا، اشراق و عرفان، و دست كم گاه با حال و هوايي خاص در شكل گيري حكمت متعاليه نقشي ويژه داشته،وتحقيقات كلامي ملاصدرا نيز در خور توجه است، سير حكمت متعالي به معني سير ضمني دانش كلام نيز هست. نه فقط در آثارحكماي مكتب شيراز- كه رنگ كلامي دارد- در آثار ملاصدرا و پيروان وي تا حكيم سبزواري و آثاري كه پس از سبزواري تا كنون پديد آمده است، ميتوان مسائل كلامي را در هيأتي فلسفي و با نگاهي فلسفي، آشكارا مشاهده كرد وبدين سان، نه تنها از گونهاي حضور و استمرار كلام، ضمن فلسفه، سخن گفت كه حتي مي توان از گونه اي كلام در هيات فلسفه يا گونه اي كلام فلسفي سخن به ميان آورد. مكتب اصفهان، مكتبي گسترده و پر رونق بود و حتي بدان گاه كه در عصر فتحعلي شاه ( 1212-1250 ق/ 1797- 1834م) زمينه هاي انتقال آن به تهران فراهم مي آمد، بنا به نوشته ملاعلي نوري (د1246ق/ 1830م)،مدرس بزرگ علوم عقلي در اين مكتب، قريب دو هزار دانشجو در علوم عقلي به تحصيل مشغول بودند كه حدود 400 تن از آنان در مراحل عالي به تحصيل اشتغال داشتند. * منبع: دادبه، اصغر. ” مدخل ايران “. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 618
6- مكتب تهران مكتب اصفهان، پس از فروپاشي حكومت صفويه (1135ق/1723م) و در عهد افشاريان و زنديان و تا عصر فتحعلي شاه قاجار، و نيز پس از آن به حيات خود ادامه داد. حتي در اين اواخر برخي از محققان چون جلال الدين همايي (د1359ش) در مكتب اصفهان درس خوانده بودند. تهران از زمان آقا محمد خان قاجار مركزيت سياسي بافت و همين امر موجب شد تا مركزيت علمي نيز بيابد. در پي تاسيس مدرسه مروي به وسيله حاجي محمد حسين خان مروي (د1233ق/1818م)، بنا به درخواست وي ملا علي نوري از سوي فتحعلي شاه، براي تدريس علوم عقلي در آن مدرسه به تهران دعوت شد، اما نوري به دليل حضور دانشجويان فراوان و مشتاق در علوم عقلي در مكتب اصفهان دعوت را نپذيرفت و شاگرد خود ملا عبدالله زنوزي (د1257ق/1814م) را براي تدريس در مدرسه مروي به تهران فرستاد و بدين سان، بنياد مكتب فلسفي تهران از 1237ق/1822م) با حضور ملا عبدالله نهاده شد. ملا عبدلله شاگرداني پرورد كه مكتب تهران را استمرار بخشيدند. از جملة آنان، فرزند وي آقا علي مدرس زنوزي (د 1307ق/1890م) است. غير از ملا عبدالله و فرزندش آقا علي مدرس ميتوان از متفكراني چون محمد رضا قمشهاي (د1306ق)، ميرزا ابوالحسن جلوه (د1314ق/1896م) به عنوان چهرههاي سرشناس مكتب تهران نام برد كه در مدارس تهران تدريس ميكردند. نيز ميتوان از استاداني چون ميرزا طاهر تنكابني، ميرزا مهدي آشتياني، ميرزا محمد علي شاه آبادي، كاظم عصار و ضياءالدين دري به عنوان ادامه دهندگان مكتب تهران ياد كرد؛ دانش كلام در اين دوره و در اين مكتب اولا ضمن حكمت متعاليه و ثانيا به گونهاي مستقل، راه خود را ادامه ميدهد. البته در اين كتاب برجسته خاصي در علم كلام تاليف نميشود، اما مكتب شيخيه در درون كلام شيعي بر اثر تفاسيري ويژه از امامت به ظهور ميرسد. شيخ احمد احساس (د1241ق/1826م) رهبر شيخيه با وفاداري كامل به تعليمات امامان شيعي اثناعشري و با تأملات در اين تعاليم به نتايجي در زمينه امامت رسيد و مكتبي را بنياد نهاد كه از آن به مكتب شيخي، و شيخيه تعبير شد. شيخ احمد احسايي در شرحي كه بر حكمه العرشيه نوشت، سخت به آراء ملا صدرا حمله كرد و به نقد نظريههاي وي پرداخت. شيخ احمد در شرح رساله عرشيه ملاصدرا چنين اظهار نظر ميكند كه سخنان فلاسفه با دين سازگار نيست، اما ادعاي ملاصدرا از تمام فلاسفه قبيحتر است؛ زيرا وي ادعا ميكند كه سخنانش سخنان پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) است. مكتب شيخي در كرمان گسترش يافت وكرمان مركز ديني پيروان اين مكتب گرديد. در جنب مكتب تهران، مكتب سبزوار، يعني مكتب حاج ملا هادي سبزواري، مكتب مشهد و مكتب قم با تلاشهاي محمد حسين طباطبايي و شاگردان وي در خور ذكر است. در تمامي اين مراحل و در همه اين مكاتب كلام سير ضمني خود را در فلسفه متعاليه و سير مستقل خود را جداي از اين فلسفه ادامه داده است، اما كتاب ويژهاي در كلام پديد نيامده، چنانكه كتاب درسي كلامي دانشجويان در اين مكاتب غالبا شرح تجريد علامه حلي است و شرح باب حادي عشر فاضل مقداد است. * منبع: دادبه، اصغر. ” مدخل ايران “. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 620 ـ 618 |