تصوف و عرفان
بررسي سير تاريخي تصوف و عرفان در ايران، از آنچه در اين باره در قلمرو فرهنگ و تمدن اسلامي به نحو كلي ميتوان گفت، جدا نيست. اين مباحث با عنوان «عرفان و تصوف» در مقاله اسلام آمده است. در اينجا تصويري كلي از سير تصوف و عرفان در ايران به دست داده ميشود و براي تفضيل هر يك از موضوعات و عناوين فرعي كه ممكن است در چنين مقالهاي طرح گردد، ميتوان به مقاله عرفان و تصوف در اسلام رجوع كرد. تصوف و عرفان از درخشانترين وجوه فرهنگي تمدن ايران و اسلام به شمار ميرود. اما آوردن تعريف دقيق و جامع و مانعي از آن سخت دشوار، و بيان ماهيت آن تقريبا نامكن است. اشتقاق نام صوفيه نيز محل اختلاف است (نولدكه، 45TT: همايي، 63-82) و به نظر ميرسد كه وجه اشتقاق درست همان نسبت به لفظ صوف است به مناسبت پشمينه پوشي صوفيه. مراحل نخست تصوف در اسلام با تزهد و تجرد و دوري گزيدن از اغراض و آمال دنيوي و پيروي از راه و روش زندگاني اصحاب پيامبر اكرم (ص) آغاز شد و در سدههاي 3 و 4 ق/ 9 و 10 م با ظهور كساني چون بايزيد بسطامي، ذوالنون مصري، جنيد بغدادي و حسين منصور حلاج به تدريج ابعاد و جنبههاي نظري به خود گرفت. اين ويژگي در سدههاي بعد رو به رشد نهاد و به صورت جريان فكري و فرهنگي دامنهداري درآمد كه به تشكيل مكاتب و سلسلههاي مختلف منجر شد و به سبب غلبه احوال و عوامل ذوقي و عاطفي و تأكيد بر باطن و حقيقت اعمال و آراء اعتقادي و تأسيس روشها و طريقههاي سلوك روحاني، درحيات اخلاقي و ديني و ايماني مردم، و طبعا در حيات اجتماعي طبقات مختلف با گستردگي تمام مؤثر افتاد. از اقوالي كه در تفاوت بين عالم و عارف آوردهاند. برميآيد كه عرفان نه فقط در برابر زهد اهل رسوم، بلكه در مقابل علم اهل رسوم نيز قرار دارد و اين از آن روست كه علم اهل عرفان مبتني بر كشف و وجدان است و بر اساس آن تزكيه و تصفيه نفساني است. در واقع كمال مطلوب اهل عرفان تخلق به اخلاق الله و تجرد از ماسوي الله است؛ از همين جاست كه حكماي اشراقي خود را به تصوف و مباني عرفاني نزديك ميديدهاند و حتي بعضي از عارفان و مشايخ صوفيه مانند بايزيد بسطامي و سهل تستري را در شمار حكماي حقيقي آوردهاند. به هر حال، نزد اهل تحقيق بين تصوف و عرفان رابطه عموم و خصوص وجود دارد و تصوف اعم است. اما در عين تلازم و تقارب، در حقيقت و معناي اين دو لفظ نوعي تمايز هست و ميتوان آنها را دو گونه يا دو جنبه متمايز از يك نوع حيات ديني تلقي كرد كه هر دو متضمن اعراض از متاع دنيا و مبتني بر تزكيه نفس است. اما تصوف روي در عمل دارد و عرفان روي در علم و نظر؛ و اهل خانقاه و اغلب مشايخ بزرگ جامع هر دو جنبه بودهاند. صوفيه در مورد اسناد خرقه و سلوك در مقامات نيز در عين اختلاف در جزئيات، در كليات مباني و نظرگاههاي مشابه اشتراك دارند و غالبا امام علي (ع) را مرشد و پيشواي خود خوانده، و آن حضرت را «آدم اوليا» گفتهاند. از جمله سلسلههايي كه نسبت ارشاد خود را به امام (ع) رساندهاند. ميتوان از كبرويه، همدانيه، نوربخشيه، ذهبيه و نعمه اللهيه و بعضي از مشايخ مولويه ياد كرد. حتي كساني مانند علاءالدوله سمناني معتقدند كه هر يك از اوليا و مشايخ كه نسبت طريقه خود را به حضرت علي (ع) نرسانند، شايسته پيروي نيستند. البته روايات مروي از امامان (ع) مؤيد اين ارتباط نيست، ولي اهميتي كه بعضي از اصحاب و نزديكان امام علي (ع) چون كميل، سلمان و اويس قرني در معارف صوفيه دارند و شهرت انتساب بايزيد بسطامي به امام صادق (ع)، شقيق بلخي به امام كاظم(ع)، معروف كرخي به امام رضا (ع)، موجب نزديك شدن تدريجي تصوف به تشيع شده است. محققان علماي شيعه هرگونه ارتباط مشايخ صوفيه را با امامان انكار كردهاند. ولي به هر حال تأثير، تشيع را بر تصوف نميتوان انكار كرد و در اين باب شواهد و قراين بسيار در دست است. تاريخ تصوف و عرفان در مسير تحول خويش از چند مرحله گذشته است. اين حركت فكري و ديني در آغاز سعي داشت كه با تكيه بر باطن و حقيقت امور و اعمال ديني به درون جامعه راه يابد و در ميان مذاهب اسلامي جايي براي خود باز كند. در مرحله ديگر، در مقابله و مواجهه با مخالفتهاي اهل ظاهر، ناچار بود كه براي ادامه موجوديت خود به نوعي ميان طريقت و شريعت توافق و سازگاري ايجاد كند و خود را از سوءطن و اتهام كساني كه آن را جرياني مخالف شرع وانمود ميكردند، برهاند. آخرين مرحله اين سير ايجاد سلسلهها و تأسيس خانقاهها و پديد آوردن آثار تعليمي و تمثيلي بديع بود كه ميراث فرهنگي و معنوي بزرگ و ارجمندي براي جامعه اسلامي برجاي گذارد. تصوف در ميان مسلمانان از دوره صحابه و سپس تابعين آغاز گرديد و آنچه موجب رواج آن شد، روي گرداني از تنعم و تجملي بود كه در پي فتوحات اسلامي پديد آمده بود. اما اينكه احوال زهاد مسيحي و صديقان مانوي و مرتاضان هندي را در نشر و تئسعه زهد در ميان مسلمانان مؤثر دانستهاند. جز بر حدس و گمان مبتني نيست و موارد شباهت و قرابت چيزي جز تشابه و توارد به نظر نميآيد. صوفيه خود، تمامي حالات و مقامات خويش را بر آيات و احاديث مستند ميدارند. پيروي از روش رسول خدا (ص) والتزام به سيرت او در اجتناب از حطام دنيوي، احتراز از تجرد و رهبانيت كه صوفيه آن را «فقر محمدي»، در مقابل فقر عيسوي خواندهاند. و حتي سابقه پشمينه پوشي در ميان صحابه و تابعين همگي نكات و حقايقي است كه بر آراء برخي از محققان امروزي كه تصوف اسلامي را تقليدي از زهد و رهبانيت مسيحي، يا واكنش روح آريايي در مقابل روح سامي و يا عوامل ديگري از اين نوع دانستهاند، مهر بياعتباري ميزند. در چند قرن نخست، مشايخ صوفيه، چون ابوالحسن خرقاني و ابوسعيد در مجالس و حلقههاي محدود، و از طريق وعظ و نقل به تعليم و ارشاد ميپرداختند و گاه نيز در فضاي روحاني و شوق انگيز ذكر و سماع به تبليغ و تلقين احوال عرفاني مشغول ميشدند. بعدها كه شمار فرقهها و مسلكهاي صوفيه ببيشتر شد، سلسلهها و طريقههاي مختلف در خانقاهها و درجات و مراتب خانقاهي به وجود آمد و سلسله مشايخ به صورت توالي طبقات دنبال گرديد. گذشته از اينكه صوفيه بزرگ طبقات ششگانه چون حارث محاسبي، بايزيد بسطامي، ابوالحسن نوري، سهل بن عبدالله تستري، محمد بن علي ترمذي، ممشاد دينوري، مرتعش نيشابوري، ابوبكر بن يزدانيار، ابويعقوب نهرجوري، ابومنصور معمر اصفهاني، ابوالحسن خرقاني، ابوالحسن خرقاني، ابوسعيد ابوالخير، ابوالقاسم قشيري، خواجه عبدالله انصاري، ابواسحاق كازروني و احمد جام از ايرانيان بودهاند. سلسلههاي بزرگ و معروف چون سهرورديه، كبرويه، قادريه، مولويه، چشتيه، نقشبنديه، نوربخشيه، ذهبيه و نعمتاللهيه نيز غالبا يا در ايران تاسيس شده، و يا مؤسسان و شخصيتهاي برجسته و مؤثر آنها از ايرانيان بودهاند. درمراحل نخستين رشد و گسترش تصوف در اسلام پيش از تشكيل سلسلههاي معروف، لااقل 3 شيخ بزرگ در ايران عهد غزنوي به شهرت بسيار رسيدند: ابوالحسن خرقاني، ابوسعيد ابوالخير و ابواسحاق كازروني. اين هر سه در عصر خود از ائمه صوفيه بودند و پس از اينان با ظهور با ظهور كساني چون خواجه عبدالله انصاري و شيخ احمد غزالي و عين القضات همداني تقرير و بيان لطايف و معاني صوفيانه در قالب نظم و نثر فارسي رونق و رواج گرفت؛ و اين جرياني بود كه با نبوغ فكري و شاعرانه كساني چون سنايي و عطار و مولوي به اوج قوت و اعتلاي خود رسيد و به صورت نهضتي دامنهدار و بنيادي سراسر حيات روحي و فكري و فرهنگي جامعه را در ادوار و سدههاي بعد در برگرفت. در اين ميان سهم ابوحامد محمد غزالي، برادر شيخ احمد غزالي در تلفيق شريعت و طريقت و سعي در نزديك كردن ديدگاهها بسيار مهم و مؤثر بوده است. اما در ميان حكما، برخلاف فقها، تصوف با نوعي تأييد مواجه شد. با آنكه صوفيه عقل را در شناخت حقايق عاجز، موقوف يا مردود ميدانستند، و بعضي نيز به «طور ماوراء عقل» قائل شدند. حكماي اسلامي به ديددگاه آنان در مرد علم كشفي و شهودي با تسامح مينگريستند و حتي فارابي از حيث تفكر به صوفيان عصر خويش بيشتر شباهت داشت و سخنان او درباره اتصال به عقل فعال در واقع بيان نوعي تجربه صوفيانه از مقوله «جذب» است. ابن سينا هم با آنكه حيات ظاهري او با شيوه رايج ميان صوفيه تفاوت بسيار دارد، در اواخر كتاب اشارات عاليترين تقرير از نظريه اهل عرفان را در زبان فلسفي عرضه ميكند. همچنين قصيده عينيه او و مخصوصا رسائل رمزيش به نام حيبنيقظان و رسالهالطير از تاثير تصوف خالي نيست. خواجه نصيرالدين طوسي رسالهاي در بيان اصول تصوف تأليف كرد. عرفان نظري ابن عربي نيز در افكار حكماي مكتب فارس و اصفهان و همچنين در آراء كساني چون صدرالدين شيرازي و پيروان مكتب او شديدا مؤثر افتاد. حكمت اشراقي شيخ شهابالدين سهروردي با اقوال صوفيه همانندي مشهودي دارد و رسائل فارسي او بيشتر داراي رنگ و كيفيت صوفيانه است و حكمت كشفي و ذوقي او و تاكيدش بر انقطاع و انسلاخ از برازخ ظلماني در حقيقت بيان نظرگاه اهل عرفان به شمار ميآيد. رسائل رمزي فارسي او چنان از آراء صوفيه متأثر است كه نوعي ارتباط ميان حكمت اشراقي و تصوف را مسلم ميدارد. * منبع: بخش عرفان واديان. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 606 ـ 604 |
|