جغرافیا
بخش اول: موقعيت جغرافيايی كشور ايران سرزميني است نسبتاً مرتفع كه بخش عمدهاي از فلات ايران را در بر گرفته است. اين كشور ميان 25 تا 45 درجه عرض شمالي و 40 تا 63 درجه طول شرقي قرار گرفته است. اختلاف ساعت ميان شرقي ترين و غربي ترين نقاط ايران يك ساعت و 18 دقيقه است. ايران كنوني داراي شكلي شبيه به لوزي است كه قطر بزرگ آن 2.250 کیلومتر از دامنهي آرارات در شمال غربي تا بندر گواتر در جنوب شرقي، و قطر كوچك آن 1.400 کیلومتر از سرخس در شمال شرقي تا دهانه اروند رود در جنوب غربي است. اين لوزي را در جهت شمالي- جنوبي خطي به طول 1.225 کیلومتر در امتداد نصف النهار 54 درجه شرقي به دو نيمهي شرقي و غربي، و خط ديگري به طول مشابهي روي مدار 32 درجه شمالي به دو نيمه شمالي و جنوبي تقسيم مي كند. مساحت ايران حدود 27/1وسعت قارهي آسيا و 90/1 وسعت خشكيهاي جهان است. ايران محدود است از شمال به جمهوريهاي ارمنستان و آذربايجان، درياي خزر و جمهوري تركمنستان، از مشرق به افغانستان و پاكستان، از جنوب به درياي عمان و خليج فارس و از مغرب به جمهوريهاي عراق و تركيه. كشور ايران 657 کیلومتر مرز آبي در جنوب درياي خزر، 784 کیلومتر در درياي عمان و 1.259 کیلومتر درخليج فارس، يعني جمعاً 2.700 کیلومتر مرز دريايي دارد كه با 6.031 کیلومتر ارائه شده در جدول 1، پيرامون كشور را به 8.731 ك مـ ميرساند. * منبع: گنجي، محمدحسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 499 بخش دوم: زمين شناسي ايران در سطح كره زمين چند كمربند چين خورده مهم مشخص شده كه يكي از آن ها كمربند مديترانه- هيماليا- اندونزي است. در اين كمربند چندين رشته كوه عظيم، و در ميان آنها چندين فلات مرتفع وجود دارد كه يكي از آنها فلات ايران است. آنچه سيماي امروزي ايران زمين را به وجود آورده، فعل و انفعالات فراواني است كه در يك ميليون سال اخير يا در دوران چهارم زمين شناسي (كواترنر) در اين سرزمين به وقوع پيوسته است. حدود نيمي از سطح ايران امروز را نهشته هاي دوران چهارم تشكيل مي دهد كه نظر به اهميتي كه در زندگي گذشته و امروز مردم اين سرزمين داشته و دارند.
1- آبرفته اين نوع خاكها داراي بافتي سستند و سنگهاي آنها به آساني فرسوده، و از هم پاشيده ميشوند. آبرفتها زمينهاي كم شيبي را تشكيل ميدهند كه به نامهاي گوناگون مانند جلگه، دشت، هامون، كوير، كفه، دق و جز آنها ناميده ميشوند و در ارتفاعات مختلف از 200 تا 650 متر در كوير و تا 1.500 متري در جلگه هاي ميان كوهي ديده ميشوند.
2- رسوبات تبخيري منظور از رسوبات تبخيري تشكيلات نمكي و گچي همراه با مارن و رس شور است كه در حوضه هاي بسته مانند كوير نمك، كوير بجستان، كوير ابرقو و امثال آن به وجود آمدهاند. سطح اين رسوبات را معمولاً لايهاي از نمك به قطر يك تا چند سانتيمتر ميپوشاند.
3- بادرفته باد پديدهايي مانند ماسه پهنه اي، ماسه بادكوب، تل ماسه، ماسه پشته اي و امثال آن را به وجود آورده است. وسيع ترين ماسه هاي بادي ايران در شرق دشت لوت ميان كرمان و زاهدان قرار دارد كه وسعت آن به 15 هزار کیلومتر 2 ميرسد.
4- خاكها و سنگهاي آتش فشاني اين نوع خاكها نواحي وسيعي پيرامون آتش فشانهاي دماوند,سهند، سبلان, تفتان، بزمان، و جز آنها را پوشاندهاند و تحت تاثير چشمههاي آب گرم اطراف آن كوهها قرار دارند.
5- واريزهها و روانه سنگه اين نهشتهها همه جا در دامنهها و بدنههاي عريان كوهها ديده ميشوند و در صورتي كه از رطوبت و باران كافي برخوردار باشند، زمين لغزهها و گلهاي روان فراوان به وجود ميآورند. * منبع: گنجي، محمدحسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 499 بخش سوم: ناهمواری 1- مقدمه در مورد ناهمواريهاي ايران چند نكته جلبنظر ميكند: 1. بيشتر سطح ايران را كوهستان و سرزمينهاي مرتفع در بر گرفته كه وسعت آن را از تا سطح كشور برآورد كردهاند. 2. بيشتر اين كوهستانها در بخشهاي شمالي، غربي و جنوبي كشور قرار دارند. 3. قسمت عمدهاي از نيمه شرقي ايران را سرزمينهاي پست و كوههاي جدا از هم به وجود آوردهاند. 4. حواشي باريكي از زمينهاي پست در شمال و جنوب كشور نواحي كوهستاني را از درياهاي مجاور جدا ميسازند. هرگاه 3 نقطه ايرانشهر، قم و سبزوار را به هم متصل كنيم، مثلثي خواهيم داشت به وسعت بيش از 300 هزار کیلومتر 2 كه با يكي دو استثنا نواحي پست داخلي مخصوصاً دو بيابان عظيم دشت كوير در شمال و كوير لوت در جنوب را در بر خواهد داشت. ناهمواريهاي ايران را به 6 منطقه مشخص ميتوان تقسيم كرد: * منبع: گنجي، محمدحسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 501 ـ 499
2- منطقه كوهستاني البرز اگر البرز را شامل مرتفعات ميان آرارات و سرخس در دو گوشه شمال غربي و شمال شرقي كشور بدانيم، ميتوان آن را در چند بخش وصف كرد: 1. رشتههاي شمالي آذربايجان، كه به موازات رود ارس كشيده شده، و مقسم المياه حوضههاي ارس و اروميه به شمار ميآيند. مهمترين آنها رشته قره داغ است كه دو حوضهي ياد شده را از هم جدا ميسازد. در انتهاي شرقي قره داغ چاله قره سو قرار دارد كه معبر طبيعي ميان داخل فلات آذربايجان و دشت مغان است. در جنوب اين چاله توده عظيم آتشفشاني سبلان با دهها چشمه آب گرم در دامنههاي آن قرار دارد. 2. كوههايطالش، كه باامتدادشمالي- جنوبي، بدنه شرقيفلاتآذربايجان رابهوجود ميآورد. شيب شرقیطالشبسيارتند وپوشيده ازجنگلاست كهارتباطميانسواحلخزروداخلآذربايجانرادشوارميسازد. 3. البرز غربي، كه از اجتماع چندين رشته كوه عظيم و به هم پيوسته به طول تقريبي 600 کیلومتر به موازات ساحل جنوبي درياي خزر كشيده شده است و ميان درههاي سفيد رود در مغرب و حبله رود در مشرق قرار دارد. در اين بخش از البرز بيشتر رشته كوهها داراي ستيغهاي مرتفع با بدنههاي تند و درههاي نسبتاً عميقند كه ارتباط ميان داخل فلات با سواحل خزر را به سه چهار گردنه معروف (كويين، كندوان، امام زاده هاشم و فيروزكوه) محدود ميسازد. 4. البرزشرقي، كهازحبلهرود آغازشده، بهشاه كوهدر200 كيلومتري جنوب شرقي درياي خزر منتهی میگردد.امتداداينرشتهكوهها در اين قسمت اول غربي–شرقي وسپس بهجنوبغربي–شمال شرقي مبدل ميگردد. ارتفاع قلل البرز شرقي از مرتفعات البرز غربي كمتر، و عرض آنها هم باريكتر است. 5. كوههاي شمال خراسان، كه از محل عبور جادهي شاهرود – گرگان شروع شده، به دره هريرود در انتهاي شمال شرقي خراسان ميرسد. درشمال اين بخش رشته كپت داغ – هزار مسجد قرار دارد كه مرز سياسي ميان ايران و تركمنستان از ستيغها و خط الرأسهاي آن ميگذرد و قسمت شرقي آن بر دره وسيع كشف رود و جلگه حاصل خيز مشهد مشرف است. دراين قسمت ارتفاع كوهها با ديگر قسمتهاي البرز قابل مقايسه نيست و از 1.880 متر در قلهي بلخان تجاوز نميكند. در ميان اين دو رشته، درههاي پر نعمت اترك و كشف رود قرار دارد كه اولي به سوي مغرب و درياي خزر، و دومي به سمت مشرق كشيده شده، و يكي از معتبرترين نواحي جغرافيايي را از لحاظ امكانات معيشتي انسان به وجود آورده است. * منبع: گنجي، محمدحسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 501
3- منطقهي كوهستاني زاگرس زاگرس نامي است كه در زمانهاي قديم به وسيله يونانيها بر كوههاي غربي ايران نهاده شد و بعدها جغرافيدانان خارجي آن را بر تمام مرتفعات مغرب و جنوب ايران اطلاق كردند. آنچه به معناي وسيع كلمه، زاگرس خوانده ميشود، منطقهي كوهستاني عظيمي است كه از صدها رشته موازي، پيوسته، مجزا و احياناً در هم پيچيده و گره خورده تشكيل شده، و مانند ديواري ستبر و عريض از گوشه شمال غربي به موازات مرزهاي سياسي تا گوشهي جنوب شرقي به مثابه بدنهاي از فلات ايران كشيده شده است. برخي از جغرافيدانان ايران، كوههاي آذربايجان و بلوچستان را جزو زاگرس نميدانند و به زعم آنان، زاگرس واقعي از مريوان شروع شده، به تنگه هرمز منتهي ميگردد. به همين سبب،بايد در اينجا كوههاي آذربايجان و بلوچستان را پيش و پس از بحث زاگرس بررسي كرد. زاگرس واقعي شامل تمامي كوهستانهايي است كه مغرب و جنوب ايران را فرا گرفتهاند. حد شمالي آن را ميتوان خطي فرض كرد كه از مريوان به بيجار و از آنجا به قيدار و جنوب زنجان كشيده ميشود و حد جنوبي آن را ميتوان بستر رود شور دانست كه در مغرب بندرعباس به خليج فارس ميريزد. در چنين محدودهاي زاگرس با 500 هزار کیلومتر 2 وسعت يا كمي كمتر از وسعت ايران، استانهاي همدان، كردستان، كرمانشاه،چهار محال بختياري، لرستان، ايلام، كهگيلويه و بوير احمد، فارس و بخشي از استان مركزي و نواحي غربي استان اصفهان و كوهستانهاي شرقي خوزستان و قسمتهايي از استانهاي بوشهر و هرمزگان را در بر ميگيرد. زاگرس واقعي را به 3 قسمت مشخص ميتوان تقسيم كرد: 1. زاگرس شمالي، به منطقهاي اطلاق ميشود كه ميان خط مرز شمالي زاگرس و بستر رود دز، در جايي كه راه آهن سرتاسري ايران از دو رود تا انديمشك از آن عبور ميكند، قرار دارد و شامل استانهاي كردستان، همدان، كرمانشاه، لرستان و بخشي از استان مركزي است. 2. زاگرس مركزي، كه حد شمالي آن بستر رود دز، و حد جنوبي آن بستر رودخانه فصلي زهره (در سر شاخههاي هنديجان) و نيز بستر سرشاخههاي رود كر است كه به درياچه بختگان ميريزد. زاگرس مركزي نيمهي جنوبي لرستان، بخش شرقي خوزستان، استانهاي چهارمحال بختياري و كهگيلويه و بوير احمد و قسمتي از شهرستان سميرم و فريدن از استان اصفهان و بخش كوچكي از استان فارس را در بر ميگيرد. 3. زاگرس جنوبي، شامل باقي مانده منطقه كوهستاني است كه استانهاي فارس و بوشهر و بخش غربي هرمزگان را تشكيل ميدهد. در اين بخش پهناي زاگرس از همه جا بيشتر است؛ چنانكه فاصله مستقيم ميان بندر بوشهر تا آباده يا بندر لنگه تا سيرجان از 300 کیلومتر تجاوز ميكند. گفتني است آنچه در بلوچستان ايران قرار گرفته، از 3 بخش مشخص تشكيل يافته است: 1. يك توده آتشفشاني با قله معروف تفتان (3.941 متر) در شمال؛ 2. حفرهاي وسيع به نام جزموريان در وسط؛ 3. سلسله كوههاي چين خوردهاي به نام كوههاي بشاگرد (2.160 متر) كه سراسر جنوب جزموريان را از دره ميناب تا مركز پاكستان اشغال كرده است. * منبع: گنجي، محمدحسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 503 ـ 501
4- منطقهي كوههاي مركزي كوهپايهها و دامنههاي شرقي آخرين رديف از رشتههاي زاگرس به نواري از چالههاي داخلي ايران منتهي ميگردد كه مهمترين آنها در چاله يا حفره اصفهان – سيرجان مشاهده ميشود. اين چاله از حدود دليجان شروع ميشود و به طول 500 کیلومتر و عرض متوسط 75 کیلومتر (در حدود ابركوه) از شمال غربي به جنوب شرقي امتداد مييابد و هر قدر از مبدا دليجان دور شويم، بر عرض آن افزوده ميشود و بخش بزرگي از استانهاي يزد، اصفهان و كرمان را در بر ميگيرد. طرف ديگر، يعني شرق اين نوار چالهاي را سلسله كوههاي پراكندهاي تشكيل ميدهد كه به نام عمومي كوههاي مركزي خوانده ميشود و بيشتر آنها بر اثر آتش فشانيها به وجود آمدهاند. منطقه كوههاي مركزي را نيز به 3 بخش شمالي، مركزي و جنوبي تقسيم ميكنند: 1. بخش شمالي، كه مهمترين آن رشته كوه كركس به طول تقريبي 250 کیلومتر است كه ميان دليجان و جنوب نائين از شمال غربي به جنوب شرقي كشيده شده است. بلندترين قله آن در جنوب نطنز 3.895 متر ارتفاع دارد. 2. بخش مركزي، از شماري رشته كوههاي مجزا تشكيل شده كه از مغرب به مشرق ميان دو مدار و عرض شمالي قرار دارند: شيركوه (4.075 متر) در جنوب غربي يزد، محمد آباد و بابك در مشرق شهر بابك، بافق (2.879 متر) كه در وراي آن چاله كويري بافق و شهر بافق واقع است. 3. بخش جنوبي، شامل كوههاي ميان دو مدار و شمالي كه مرتفعترين قلل ايران مركزي در آنجاست وبيشتر آنها ريشهي آتشفشاني دارند؛مانند چهل تن (3.658 متر) در مغرب، لالهزار (4.372 متر) و هزار (4.419 متر) در مشرق، و پس از آن شهسواران و سرانجام قله آتشفشاني بزمان (3.280 متر) كه آخرين قله معتبر منطقه كوهستاني مركز ايران به شمار ميآيد. * منبع: گنجي، محمدحسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 503
5- منطقهي كوهستاني شرقي آخرين منطقه كوهستاني ايران از يك سلسه بريدگيهاي منفرد و مجزا تشكيل شده كه به موازات مرزسياسي ميانايران و افغانستان و پاكستان از شمال خراسان تا جنوب بلوچستان در مسافتي بيش از1000 کیلومتر كشيده شده است و نيمهي شرقي استان بزرگ خراسان و استان سيستان و بلوچستان را در بر ميگيرد. مرتفعات اين منطقه را نيز به 3 بخش شمالي، مركزي و جنوبي تقسيم ميكنند: 1. بخش شمالي يا كوههاي باخرز – كوه سرخ، كه در جنوب رشته كوه بينالود و پس از دره نسبتاً پهني كه جاده مشهد – فريمان از يك طرف، و مشهد – نيشابور از طرف ديگر آن ميگذرد، قرار دارد. 2. بخش مركزي، كه تمامي توده كوهستاني معروف به قهستان يا قاينات را شامل ميشود. اين توده از جنوب زبانهاي از كوير به عرض حدود 100 کیلومتر كه كوير مركزي ايران را به دشت نوميد افغانستان متصل ميسازد، آغاز شده، تا نهبندان در جنوب شرق به طول 250 و عرض 100 کیلومتر گسترش دارد. 3. بخش جنوبي، كه به نام عمومي كوههاي سرحدي خوانده ميشود، شامل مرتفعاتي است كه از حدود نهبندان تا جنوب شرقي بلوچستان گسترده شدهاند. شماليترين آنها كوه پلنگان است كه با امتداد شمالي – جنوبي مشرف بر جلگهي دلتايي هيرمند در سيستان قرار دارد و مقسم المياه حوضههاي هامون سيستان و كوير لوت محسوب ميشود. در مركز اين بخش توده آتشفشاني تفتان به ابعاد تقريبي 100 × 100 کیلومتر واقع است. آتشفشان تفتان از دو قله مخروطي تشكيل شده كه به وسيله تيغه باريكي به شكل زين به همديگر متصل شدهاند. قله جنوب شرقي كه ارتفاع آن به 4.050 متر ميرسد، آخرين آتشفشان فلات ايران است كه هنوز فعاليت گوگردزايي آن قابل مشاهده است. * منبع: گنجي، محمدحسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 503
6- منطقهي پست داخلي اين بيابانها از چند كيلومتري جنوب تهران آغاز شده، در امتداد جنوب – جنوب شرقي تا حدود بم در راه ميان كرمان و زاهدان به طول 1.500 کیلومتر ادامه دارد. در اين منطقه وسيع رشته كوههاي متعدد و مجزايي نيز وجود دارد كه بيابانها را به واحدهاي كوچكتري تقسيم ميكند. مهمترين اين كوهها از ناحيهي كوه سرخ (ميان كاشمر و سبزوار) شروع شده، در امتداد شمال شرقي – جنوب غربي به طول تقريبي 500 کیلومتر تا حدود يزد ادامه دارد. اين كوهها منطقه بياباني مركز ايران را به دو قسمت نامساوي تقسيم ميكند كه بخش شمالي را دشت كوير، و جنوبي را دشت لوت ناميدهاند. دشت كوير در مثلثي ميان يزد و سبزوار و قم واقع شده است و استان سمنان را با بخشي از استانهاي مركزي، خراسان، يزد و اصفهان در بر ميگيرد. طول شرقي آن از قم تا بجستان 500 کیلومتر و عرض شمالي – جنوبي آن از بيارجمند به جنوب 200 کیلومتر و ارتفاع متوسط آن در حدود 600 متر است. اما دشت لوت با وسعتي در حدود 160 کیلومتر 2 از جنوب شرقي خط كوهستاني كه بدان اشاره شده، به طول 600 کیلومتر تا ناحيهي بم ادامه دارد و بخشهايي از جنوب خراسان و مشرق استان يزد و شمال و شمال شرقي استان كرمان و سرانجام شمال استان سيستان و بلوچستان را در بر ميگيرد. * منبع: گنجي، محمدحسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 503
7- منطقهي پست ساحلي در فاصله ميان بدنههاي فلات و درياهاي مجاور، نواحي كم ارتفاعي با وسعتهاي مختلف وجود دارد كه از نظر انساني (مخصوصاً در شمال كشور) اهميت فراوان دارند: 1. سواحل پست شمال: كشور ايران در سمت شمال 657 کیلومتر با درياي خزر مرز مشترك دارد و اين خود بزرگترين درياچه يا درياي بسته كرهي زمين است كه 424 هزار کیلومتر 2 يا مساحت ايران وسعت دارد. درياي خزر داراي 1.260 کیلومتر طول شمالي جنوبي است و عرض آن 550 کیلومتر در پهنترين، و 200 کیلومتر در باريكترين خط برآورد شده است. عمق اين دريا در نواحي شمالي در حدود 15 متر، ولي در جنوب هزار متر است. آب آن شور، اما ميزان شوري آن كمتر از شوري آب اقيانوسهاست. ميزان متوسط نمك درياي خزر را 13 در هزار ميدانند كه در همه جا يكسان نيست؛ چنانكه در دهانه ولگا كه بزرگترين منبع تامين آب آن است، از دو در هزار تجاوز نميكند، در حالي كه نسبت نمك آن در خليج قره بغاز كه مركز استخراج انواع املاح است، به 220 در هزار ميرسد. وسعت درياي خزر در ادوار گذشته زمينشناسي خيلي بيشتر از زمان حال بوده، و در دوره تاريخي هم دچار نوساناتي شده است كه تا كنون نيز ادامه دارد. در حال حاضر جلگه ساحلي خزر سرزمين هلالي شكلي است كه با فواصل مختلف ميان دريا و كوهپايهها قرار دارد. شيب اين جلگه همه جا به سمت درياست كه صدها رودخانه و راه آب كوچك و بزرگ آن را شيار كرده، با شاخههاي فراوان به دريا ميريزند. عرض جلگه ساحلي يكنواخت نيست، به گونهاي كه از آستارا تا هشت پر كمتر از 20 کیلومتر و در خط صومعه سرا – فومن 30 کیلومتر است. در مازندران جلگهي ساحلي از رامسر تا تنكابن باريك و كم عرض است، اما از تنكابن به طرف شرق رسوبات سه هزار و چالوس بر وسعت جلگه ساحلي ميافزايد. از چالوس تا رويان (علمده) دوباره از عرض جلگه كاسته ميشود تا جايي كه در اطراف جنگل زيباي سيسنگان به صفر ميرسد و در يكي از دو نقطه فاصله كوه و دريا از عرض جاده كناره تجاوز نميكند. پس از رويان و نور جلگه عظيم و پرنعمت مازندران آغاز ميشود و در آنجاست كه رسوبات رودخانههاي هراز، بابل، تالار، تجن و نكا به هم پيوسته، غنيترين و پرجمعيتترين بخش جلگههاي ساحلي خزر را با عرض متوسط 50 کیلومتر به وجود ميآورد. در فاصله بهشهر و كردكوي باز هم از عرض جلگه ساحلي كاسته ميشود، اما در نقطه اخير جلگه عظيم گرگان و تركمن صحرا با 15 هزار کیلومتر 2 وسعت با ابعاد200×75 کیلومتر تا كوهپايههاي شمال خراسان ادامه دارد. 2. سواحل پست جنوب: ايران در خليج فارس و درياي عمان 2.043 کیلومتر مرز دريايي دارد. خليج فارس زبانهاي از اقيانوس هند و درياي عمان است كه با 240 هزار کیلومتر2 وسعت به داخل خشكي در فاصله ميان ايران و عربستان نفوذ كرده است و امروزه يكي از مهمترين نواحي حساس سياسي جهان به شمار ميرود. طول خليج فارس از دهانه اروند رود تا كرانههاي ابوظبي 830 کیلومتر و عرض آن در وسيعترين قسمت 355 کیلومتر و در باريك ترين خط 185 کیلومتر است. عمق متوسط آن در بخش ساحلي ايران 50 تا 80 متر و در نواحي غربي 10 تا 30 متر است. عميقترين نقطهي آن 93 متر، در 15 كيلومتري جنوب غربي جزيره ايراني تنب بزرگ واقع است. طول ساحل ايران از بندر عباس تا دهانه اروند رود 1.259 کیلومتر و در طول درياي عمان 784 کیلومتر است. سواحل ايران در جنوب همانند شمال كم عرض است و در واقع كم عرضي سواحل تنها وجه مشترك ميان شمال و جنوب ايران است، اگر نه اختلاف شديد اقليمي ناشي از عرض جغرافيايي تفاوتهاي فاحشي در چشم اندازهاي جغرافيايي و نوع معيشت در دو منطقه ساحلي به وجود آورده است. مهمترين بخش جلگههاي ساحلي جنوب ايران جلگه خوزستان است كه با 40 هزار کیلومتر2 وسعت ميان كوهپايههاي زاگرس در شمال و ساحل خليج فارس ميان دهانه اروند رود و بندر ديلم در جنوب، قرار گرفته است. پس از خوزستان، از بندر ديلم تا بوشهر جلگه ساحلي كم عرض، ماسهاي،خشك و در واقع غير قابل استفاده است. شهر بوشهر در انتهاي شبه جزيره مرجاني به طول 3 کیلومتر ساخته شده است. پس از بوشهر عرض جلگه ساحلي در تنگستان به دو کیلومتر تقليل مييابد. دراينجاست كه رود فصلي مُند به دريا ميريزد. جلگه ساحلي در حدود بندر لنگه كمي عريضتر ميشود و زمينه را براي احداث نخلستانها فراهم ميسازد. در دهانه رود خمير (مقابل جزيره قشم) اين نخلستانها با بيشههايي از درختان استوايي از نوع حنا (منگرود) در هم مي آميزد كه تا رودشور ادامه مييابد. از دهانه رودشور تا بندر عباس و پس از آن تا ميناب كه خط ساحلي به جنوب متمايل ميشود، جلگه ساحلي باريك و ناچيز است و تنها در بندر عباس اندكي وسعت مييابد. پس از ميناب هم به طول 150 کیلومتر كه ديواره شرقي تنگهي هرمز به شمار ميرود، جلگه ساحلي كم وسعت باقي ميماند. پس از جاسك دامنههاي خشك و عريان كوههاي بلوچستان به دريا نزديك ميشود و ديگر رودخانهاي نيست كه جلگه ساز باشد. * منبع: گنجي، محمدحسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 504 ـ 503 بخش چهارم: آب و هوا 1- مقدمه عوامل ايجاد آب و هواي ايران را ميتوان به دو دستهي دروني و بروني تقسيم كرد: كشور ايران به سبب گستردگي ميان و عرض شمالي و وجود كوهستانهاي بسياري كه تا آن را در بر گرفتهاند، نيز صدها هزار كيلومتر مربع زمينهاي بياباني و همجواري با دو درياي بزرگ در شمال و جنوب (عوامل دروني) و نيز به علت قرار داشتن در مجاورت نسبي اروپا و درياي مديترانه و صحراي بزرگ افريقا و اقيانوس هند و مرتفعات داخلي آسيا و سرزمين وسيع سرد سيبري (عوامل خارجي)، داراي آنچنان تنوعي در اقليم است كه در كمتر كشوري ديده ميشود. دماي هوا از تا سانتيگراد (حداكثر و حداقل مطلق شناخته شده در آمارهاي هواشناسي)، يعني تفاوت ميكند و باران متوسط سالانهي آن از كمتر از 5 سانتيمتر تا نزديك 2 متر تغييرپذير است و در ميان اين متغيرهاست كه آثار عوامل دروني و بروني آب و هواهاي متعدد و متنوعي پديد ميآورد. عرض جغرافيايي را بايستي مهمترين عامل ايجاد آب و هوا دانست. جنوبيترين نقطه ايران تنها يك تا دو درجه با مدار راس السرطان فاصله دارد. در نتيجه نواحي جنوبي كشور در تمام سال دستخوش گرماست، تا حدي كه در تابستانها دماي بسياري از بخشهاي جنوبي در 4 تا 6 ماه از سال هر روز از سانتيگراد تجاوز ميكند. از طرف ديگر در بخشهاي شمالي (به استثناي سواحل خزر كه تحت تاثير آن دريا قرار دارند) و همچنين در كوهستانها گرماي در تابستانها به ندرت بروز ميكند و اغلب در سال 3 تا 4 ماه هر روز يخ بندان، يعني سرماي زير صفر دارند. اثر دوري و نزديكي دريا را ميتوان از مقايسه باران بسيار و پوشش گياهي غني و شرايط انساني سواحل درياي خزر با بيابانهاي خشك، بيآب و علف و خالي از سكنهي مركز ايران به خوبي درك كرد. امتداد رشته كوهها و قرار داشتن آنها در مقابل يا موازات بادها و جريانات هوا نيز از عواملي است كه همواره در تغيير آب و هوا مؤثر است. در رشته كوههايي كه در مقابل بادهاي مرطوب قرار دارند، ميان دامنههاي رو به باد و پشت به باد تفاوت زيادي از نظر مقدار باران و پوشش گياهي وجود دارد كه نمونه آن را ميتوان در راه كرج به چالوس در دو طرف تونل كندوان كه فاصلهي مستقيم آنها از دو كيلومتر تجاوز نميكند، به خوبي مشاهده كرد. * منبع: گنجي، محمدحسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 505 ـ 504
2- وضع جوي مراكز استانها گرما: از بررسي هاچنين استنباط ميشود كه 3 ايستگاه يا 3 شهر بندرعباس، اهواز و بوشهر با متوسطهاي سالانه سانتيگراد بالاترين ارقام را دارند كه از نظر جغرافيايي، جنوبي بودن آنها را بايد مهمترين عامل اصلي گرماي سالانه آنها دانست. همچنين اراك، اروميه، تبريز، زنجان، سنندج، شهر كرد، كرمانشاه، مشهد، همدان و ياسوج داراي متوسطهايي ميان و سانتيگرادند كه سردترين مراكز استانها به شمار ميآيند. اطلس اقليمي ايران چنين مينمايد كه ميزان گرما از شمال غرب به جنوب شرق افزايش مييابد و فصول سال در تمام كشور همزمان بروز نميكند، تا حدي كه وقتي در بلوچستان در اسفند و حتي بهمن ماه زمان برداشت محصول است، در آذربايجان هنوز شرايط زمستاني حكم فرماست و زمان برداشت محصول آن مرداد و شهريور است. زمستانها در نواحي شمال كشور زودتر آغاز ميشود و ديرتر پايان مييابد، در حالي كه در جنوب بيشتر ماههاي سال را ميتوان تابستاني دانست. 2. رطوبت و باران: گردش آب در طبيعت از اصول مسلمي است كه بخش بزرگي از مطالعات هواشناسي را در بر دارد. بررسي ارقام رطوبت شناسي جدول 2 نمايانگر خشكي يا رطوبت هواست. هر قدر اين رقم پايينتر باشد، هوا خشكتر است. بالاترين رقم رطوبت نسبي مربوط به رشت، و پايينترين آن متعلق به يزد و كرمان است. در داخل ايران منابع رطوبت چشمگيري وجود ندارد؛ در نتيجه بيشتر رطوبت لازم براي ايجاد بارندگي در ايران از منابع مجاور مانند درياي خزر و آبهاي جنوبي و يا منابع دور مانند درياي مديترانه، اقيانوس هند، درياي سرخ و حتي خليج بنگال بوسيلهي بادهاي منطقهاي يا سيارهاي به ايران آورده ميشوند؛ ولي مهمترين منبع رطوبت ايران درياي مديترانه است كه در دورهي سرد سال همه جاي ايران زير سلطه هواي آن (سيكلونهاي مديترانه) قرار دارد. از نظر زماني باران ايران منحصر به نيمهي سرد سال مخصوصاً ماههاي زمستان است؛ چنانكه بجز قسمت جنوب غربي درياي خزر، در بقيهي جاها بارندگي فصل زمستان بيشتر از ديگر فصلهاست (همو، 115). در بعضي سالها جنوب شرق ايران در ماههاي تابستان تحت تاثير بارانهاي موسمي اقيانوس هند قرار ميگيرد و بارندگي شديد و ناگهاني و غير منتظره از ايرانشهر و خاش تا دامنههاي جنوبي كرمان پيش ميآيد و بيش از آنكه نفعي داشته باشد، خسارت به بار ميآورد. باران سواحل درياي خزر در سال اندكي كمتر از 2 متر است و انزلي با متوسط 185 سانتيمتر در سال پربارانترين نقطهي كشور به شمار ميآيد. در سواحل خزر و دامنههاي شمالي البرز هر قدر به سمت مشرق پيش برويم، از مقدار باران كاسته ميشود، تا جايي كه در گرگان به 115 سانتيمتر ميرسد، ولي رو به سمت شمال تقليل باران به مراتب كمتر است؛ چنانكه آستارا 136 سانتيمتر باران دارد. مرتفعات البرز بيشتر نزولات آسماني را به صورت برف دريافت ميكند و از مناطق پرباران محسوب ميشود، با اين تفاوت كه هر قدر به مشرق پيش برويم، از مقدار باران كاسته ميشود و در شمال خراسان به 50 تا 60 سانتيمتر تقليل مييابد. مرتفعات زاگرس از سنندج تا شيراز منطقهي باراني ديگري را به وجود ميآورد كه حداكثر باران آن در كوهستانهاي سنندج، كرمانشاه، خرم آباد بيشتر از 100 سانتيمتر است و در شيراز به نصف تقليل مييابد. در ملتقاي اين دو رشته كوه عظيم، يعني آذربايجان، مقدار باران به پاي قلل مرتفع البرز و زاگرس نميرسد و حتي سبلان وسهند هم با وجود برف فراوان، از حدود 100 سانتيمتر بيشتر دريافت نميكنند. بقيه خاك ايران بجز بخشهاي كوهستاني مركزي باران كمي دريافت ميكنند، تا حدي كه در تمام بيابانهاي كوير مركزي و لوت و ادامه آن به سمت جنوب شرقي و مرز پاكستان در سال كمتر از 10 سانتيمتر باران دارد. در مجموع مقدار بارندگي سالانه كه 341 ميليمتر حساب شده، از مغرب به مشرق و از شمال به جنوب كاهش مييابد. * منبع: گنجي، محمدحسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 506 ـ 505
3- حوضههاي آبريز و رودخانهها ايران بر خلاف بسياري از كشورهاي بزرگ آسيا كه رودهاي دائمي و پر آب دارند، از داشتن رودهاي بزرگ محروم است واين امر نتيجهي مستقيم شرايط خشك و نامساعد آب و هوايي آن است. با اينهمه، رودهاي دائمي يا فصلي بسياري در ايران جريان دارد كه به درياهاي مجاور يا كويرها و درياچههاي داخلي ميريزند: 1. حوضهي آبريز درياي خزر: اين حوضه با 177 هزار کیلومتر 2 وسعت (11% مساحت كشور)، در گسترهاي ميان آرارات در شمال غربي كشور تا سرچشمههاي اترك و گرگان در نزديكي شيروان (خراسان) و خط الراسهاي رشتههاي طالش و البرز واقع است. ميزان متوسط باران اين حوضه را 97 سانتيمتر، و جمع آب حاصل از اين باران را در سال زراعي 1374-1375 ش 41/68 ميليارد مـ 3 برآورد كردهاند. بخش مركزي حوضهي خزر از آستارا در مغرب، تا بندرگز در مشرق را در بر دارد كه در اين فاصله دهها و صدها جويبار آبهاي دامنههاي شمالي البرز را به درياي خزر ميرسانند. مهمترين رود اين بخش سفيدرود است كه از منطقهي وسيعي در دامنههاي كوههاي الوند، پنجه علي، چهل چشمه، قره داغ، قيدار و زنجان سرچشمه ميگيرد. از پيوند اين شاخهها رودي به نام قزل اوزن به وجود ميآيد كه از قافلان كوه گذشته، جلگهي ميانه را سيراب ميكند و با دريافت شاخهي ديگري و طي مسير پيچيدهاي به سد سفيد رود در منجيل ميرسد و در آنجاست كه شاخهي بزرگ شاهرود از مشرق بدان متصل ميگردد؛ از منجيل و پس از سد سفيد رود رو به شمال جريان پيدا كرده، در نقطهاي به نام امام زاده هاشم به جلگهي دلتايي خود به وسعت 3.600 کیلومتر 2 وارد ميشود و آنگاه از طريق صدها كانال و آبراه زراعي به درياي خزر ميريزد. طول سفيدرود را 800 کیلومتر و وسعت حوضهي آن را 50 هزار کیلومتر 2 برآورد كردهاند. پس از سفيد رود رودهاي متعددي در بخش مركزي حوضه وجود دارد كه اهم آنها از مغرب به مشرق اينهاست: سه هزار، چالوس، هراز، بابل، تالار، تجن و نكا كه هر يك جلگه و دلتايي جداگانه دارند و دهها آبادي را در مسير خود آبياري ميكنند. در بخش شرقي حوضهي خزر دو رود بزرگ اترك در شمال، و گرگان در جنوب جريان دارد. رود اترك از شمال قوچان سرچشمه ميگيرد و قسمتي از آن مرز ميان ايران و جمهوري تركمنستان را به وجود ميآورد. طول آن حدود 600 کیلومتر،، و عرض آن از 60 تا 120 متر تفاوت ميكند. رود گرگان با 300 کیلومتر طول از حوالي مراوه تپه برخاسته، در جنوب دشت گرگان كه از رسوبات اين دو رود به وجود آمده است، به درياي خزر ميريزد. 2.حوضه آبريز خليج فارس و درياي عمان: مساحت بخشي از ايران جنوبي كه آبهاي آن به دو درياي جنوب ميريزد، 430 هزار کیلومتر 2 يا حدود وسعت كشور برآورد شده است. اين حوضهي وسيع ميان سواحل خليج فارس و درياي عمان و خطي كه خط الراس كوههاي چهل چشمه، پنجه علي، الوند، دره بيد، كوهرنگ، ازنا، اينار، سبزپوشان (شمال شيراز) استهبانات، داراب، كهنوج،بشاگرد و بمپشت را به هم وصل ميكند، قرار گرفته است. اين منطقهي وسيع از نواحي كم باران كشور است، ولي به علت وسعت بسيار، جمع آبي كه از راه باران در سال 1375 ش دريافت كرد، 65/212 ميليارد مـ 3، يعني بيشتر از 40% تمامي آب باران كشور در آن سال (8/511 ميليارد مـ 3)، بوده است. رودهاي اين حوضه را ميتوان بر حسب مصب آنها به دو قسمت تقسيم كرد: اول رودهايي كه آب آنها پيش از استفاده از كشور خارج ميشود. اين دسته تمامي رودخانههاي زاگرس شمالي را، بجز آنهايي كه در حوضه كارون قرار دارند، شامل است و به عبارت ديگر تمامي رودهايي را كه در 600 کیلومتر فاصلهي ميان نوسود و هورالعظيم جريان دارند، در بر ميگيرد؛ مانندسيروان در شمال، كرخه در جنوب و چندين رودخانه ديگر نزديك ميان اين دو كه آب همه آنها وارد خاك عراق شده، از طريق رود دجله به اروند رود ميريزند. دوم رودهايي كه مستقيماً با درياهاي جنوب ارتباط دارند كه مهمترين آنها رود كارون است كه طول آن از سرچشمهاش در زردكوه تا خرمشهر – كه در آنجا به اروند رود متصل ميشود – 850 کیلومتر است و از شاخههاي عمده آن دز و خرسان را ميتوان نام برد. كارون در بندقير كه وارد جلگه خوزستان ميشود، هميشه پر آب است و ميزان تخليه متوسط آن به 630 مـ 3 در ثانيه ميرسد كه در هيچ رود ديگر ايران نظير و مانند ندارد. كارون هنگام طغيان هزاران كيلومتر مربع از خاك خوزستان را از سيلاب ميپوشاند و موجب خسارت فراوان ميگردد. پس از كارون هر چه به سمت مشرق پيش رويم، از اهميت، اعتبار و مقدار آب رودها كاسته ميشود و عمده اين رودها اينهاست: جراحي، هنديجان، دالكي، مند، مهران، ميناب و سر انجام باهوكلات در انتهاي شرقي بلوچستان. 3. حوضه آبريز درياچهي اورميه. 4. حوضه مركزي: از مجموع مساحت ايران 831 هزار کیلومتر 2 يا نيمي از كل وسعت كشور در وضعي قرار گرفته كه آبهاي آن به درياي آزاد جنوب يا درياي خزر راه ندارد. باران متوسط تمام اين منطقه بجز در مرتفعات متفرقهي آن كمتر از 10 سانتي متر در سال است و به همين علت، جمع آبي كه در 1375 ش از ريزش باران در اين حوضه وسيع حاصل شده، از 189 ميليارد مـ 3 تجاوز نكرده است. حوضه آبريز مركزي خود از چند حوضهي مستقل و كوچك تشكيل شده كه كمتر با يكديگر ارتباط پيدا ميكنند. عمدهترين اين حوضههاي فرعي اينهاست: حوض سلطان كه ميان تهران و قم واقع است و ماندهي آبهاي جاجرود، كرج، ابهررود، قره چاي و قم رود بدان ميريزد؛ حوضهي اصفهان سيرجان كه زايندهرود مهمترين رود آن است و كويرهاي ابركوه و مروست را در بر دارد؛ حوضه يزد -اردستان كه رود مشخصي ندارد و كويرهاي عقدا و بافق جزو آن محسوب ميشوند؛ حوضههاي دشت كوير و دشت لوت كه شرح آن گذشته است؛ حوضه جزموريان كه مانند بشقاب گود و درازي در وسط بلوچستان در جنوب شرقي ايران ميان كوههاي موازي در دو طرف واقع شده، و مهمترين مجاري آبهاي آن هليل رود در مغرب و رود بمپور در مشرق است كه اولي از دامنههاي جبال بارز و دوم از دامنههاي كوههاي شرقي بلوچستان سرچشمه گرفته، از دو سمت به حفره مركزي كه هامون جزموريان ناميده ميشود، منتهي ميگردند. 5. حوضه آبريز هامون: اين حوضه بر خلاف نواحي غربي ايران كه آبهاي آن به خارج سرازير ميشود، در مشرق ايران از آب وارداتي بهرهمند ميشود. هيرمند كه از كوههاي مركزي افغانستان سرچشمه ميگيرد، 1.200 کیلومتر طول دارد و از اين لحاظ بزرگترين و طولانيترين رود فلات ايران به شمار ميرود كه تماماً در خاك افغانستان جاري است. حوضه هامون 106 هزار کیلومتر 2 در داخل مرزهاي سياسي ايران وسعت دارد كه در منطقه بسيار خشك و بياباني با باراني كمتر از 10 سانتيمتر قرار دارد. حوضهي هامون مانند نواري به طول 750 و عرض متوسط حدود 150 کیلومتر بخش عمدهاي از حاشيهي شرقي ايران ميان تايباد در شمال، و زاهدان در جنوب را در بر گرفته، ولي در تمامي اين وسعت حتي يك آبراه مهم وجود ندارد. 6. حوضه سرخس: حوضه كوچك سرخس در انتهاي شمال شرقي كشور است كه فقط 44 هزار کیلومتر 2 وسعت دارد و از دو رودخانه تشكيل شده است: يكي كشف رود در شمال خراسان كه از مرتفعات شرقي شيروان سرچشمه گرفته، ميان دو رشتهي هزار مسجد در شمال و بينالود در جنوب به سمت مشرق جريان دارد و جلگهي حاصلخيز مشهد را سيراب ميكند و ديگري هريرود كه مانند هيرمند در افغانستان جاري است و تنها بخش انتهايي آن كه از جنوب به شمال جريان دارد، بخشي از مرز سياسي ميان ايران و افغانستان را تشكيل ميدهد و در ايران آب مهمي به آن اضافه نميشود. آنچه از آب اين دو رود از بهرهبرداريها بر جا ميماند، در ريگزارهاي تركمنستان از ميان ميرود. باران متوسط حوضه كمتر از 20 سانتيمتر در سال، و جمع آب حاصل از باران در 1375 ش فقط 04/6 ميليارد مـ 3 بوده است. * منبع: گنجي، محمدحسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 508 ـ 506
بخش پنجم: پوشش گياهي گياه شناسان معتقدند كه پوشش گياهي فعلي اين سرزمين نتيجهي نفوذ تدريجي گونههاي گياهي مناطق مجاور به داخل فلات و تغيير آنها به اقتضاي تنوع فراواني است كه ارتفاع جغرافيايي و اختلاف اقليمي ايجاب ميكرده است. جغرافيدانان و گياه شناسان روشهاي مختلفي براي طبقهبندي پوشش گياهي ايران پيشنهاد كردهاند، ولي همهي آنها در يك موضوع وحدت نظر دارند و آن تنوع فراواني است كه با وجود فقر اقليمي در نباتات سرزمين مشاهده ميشود. به عقيده آنها در ايران بالغ بر 10 هزار نوع گياه وجود دارد كه آن بوم زاد و بقيه مربوط به گياهان قفقاز، آسياي صغير، عربستان، افريقا و هندوستان است. سرزمين ايران را از نظر گروههاي گياهي ميتوان به 6 منطقه تقسيم كرد: 1. منطقه جنگلهاي برگ پهن مرطوب شمالي، كه ميان خط الراسهاي طالش و البرز در بخشهاي مشرف به درياي خزر قرار دارند و بر حسب ارتفاع از سطح دريا تفاوت ميكنند. تا ارتفاع 100 متر باتلاقها و مردابهاي ساحلي قرار دارد كه در آن انواع ني و جگن و نيز گلهايي مانند عروس آبي و زنبق و نيلوفر آبي به حد وفور به چشم ميخورد. پس از آن انواع بلوط، انجيلي، نارون، راش، ممرز و توسكاست كه تا ارتفاع 800 و 1.000 متري همراه با درختان كوچكتر و انواع پيچكها و شمشاد، انار، تمشك، زالزالك و امثال آنها پوشش گياهي اصلي را تشكيل ميدهد. از ارتفاع 1.000 تا 2.500 متر انواع راش سفيد، بلوط و غان را ميتوان گونههاي عمده پوشش گياهي دانست. روي هم رفته از 4/12 ميليون هكتار جنگل كشور 8/1 ميليون هكتار را جنگلهايي تشكيل ميدهد كه دورادور طوقهي جنوبي درياي خزر تا ارتفاع 2.700 متر را ميپوشاند. 2. منطقه جنگلهاي برگ پهن غربي، كه شامل تمامي جنگلهاي ناحيه زاگرس است و در مقايسه با جنگلهاي انبوه مرطوب شمالي نسبتاً كم درخت، تنك و بيشتر شبيه به پارك هستند. در اين منطقهي وسيع كه شامل كردستان، كرمانشاه، لرستان و بختياري است، درختان برگ پهن همراه با بوتههاي كوتاه و نباتات استپي به چشم ميخورد. درختان اين جنگلها در درهها متراكم و در جاهاي ديگر بسيار پراكندهاند، ولي تا ارتفاع دو هزار متري از سطح دريا وجود دارند. انواع عمده درختان اين جنگلها شامل بلوط، گردو، انجير، گلابي، سيب، بادام و تمشك است كه نوع آنها بر حسب ارتفاع و عرض جغرافيايي تفاوت ميكند. 3. منطقه استپي كوهستاني، كه شامل كوههاي شمال خراسان و آذربايجان است و انبوهيِ گياهان آن بر حسب جنس خاك و مقدار باران سالانه تفاوت ميكند. در اين منطقه وسيع در ارتفاعات بالا چمن يا استپ، و در طوقههاي مياني گونههاي نيمه استپي (گندميان)، و در درههاي پر آب پايين انواع درختهاي ميوهدار ديده ميشود. 4. منطقه خشك رودهاي فلاتي (كوهپايهاي)، كه بخش وسيعي از كشور را در بر ميگيرد.در نيمهي شمالي اين منطقه، نباتات شبيه رستنيهاي آسياي مركزي و قفقاز شرقي است. در مرتفعات شمالي مركز ايران بعضي از رستنيها از انواع بالشتي هستند كه به جاي رشد در هوا براي فرار از تبخير فراوان روي زمين گسترش مييابند. از جمله گونههاي معتبر اين منطقه سرو كوهي يا اُرس، گيلاس، انواع آلو و در طوقههاي پستتر چوبك، اسپرس و گياهان صمغدار و گونههاي مختلف خار، گل گندم و امثال آن است. 5. منطقه خشك رودهاي بياباني، كه شامل تمامي كويرها و ريگ زارها، شنزارها و ماسههاي داخلي با وسعت بسيار است و در تمامي آنها نباتات نمك دوست مانند جغجغه، انواع خار، اسفند، كاروان كش، و در بستر رودهاي مرطوبتر و نواحي بيابانهاي شرقي و جنوبي، انواع قچ، اقاقيا، كنار و كهور ديده ميشود. 6. منطقه جنگلهاي ساحلي جنوبي،كه در حاشيه فلات ايران قرار گرفته است و شباهت بسياري با گياهان جزيرهاي و شبه جزيرهاي جنوب دارند. در شنزارها و شورهزارها و باتلاقهاي جنوبي بوتههاي متعدد از انواع انبه، سه پستان، استبرق، و لور از بندر لنگه تا پاكستان ديده ميشوند كه در كنار آنها گياهان هندي و افريقايي مانند نارگيل، موز، خرزهره، كهور, نيشكر و از همه مهمتر خرما كه اهميت اقتصادي فراوان دارد، ميرويد. در باتلاقهاي بندر خمير، جاسك و چاه بهار درخت حرّا يا تمر كه مهمترين نوع جامعهي گياهي منگرو به شمار ميرود، ديده ميشود. * منبع: گنجي، محمدحسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 509 ـ 508
بخش ششم: حيات وحش به گفتهي كارشناسان در اين سرزمين 129 گونه از پستانداران وجود دارد؛ در حالي كه در تمامي اروپا با وسعتي چند برابر ايران، تنها 133 گونه تشخيص دادهاند. كنارههاي كوهستاني فلات ايران و همچنين سواحل پست درياي خزر، مهمترين مناطق پراكندگي پستانداران و پرندگان ايران است كه در ميان مهمترين انواع آنها ميتوان از قوچ وحشي و بز كوهي ياد كرد. اين حيوانات همراه با انواع گوزن، آهو و گراز عمدهترين شكار و خوراك وحوش گوشتخوار سرزمين را تشكيل ميدهند. نمونههايي از ببر هندوستان كه از راه افغانستان تا شمال ايران نفوذ كردهاند، ظاهراً هنوز در مازندران ديده ميشوند. پلنگ، گربه وحشي و گرگ در بيشتر نقاط ايران يافت ميشود. در كوهستانهاي البرز و زاگرس خرس قهوهاي نيز مشاهده شده است. در داخل كويرهاي مركزي و جنوبي ايران تا چند دهه پيش از اين گلههاي آهو، غزال و مخصوصاً گورخر ديده شد كه اكنون نمونههاي آنها را فقط در نواحي حفاظت شده ميتوان مشاهده كرد. خزندگان ايران نيز از تنوع بسياري برخوردارند. مخصوصاً سوسمارهاي بزرگ كه طول آنها گاهي تا يك متر ميرسد، هنوز در بيابانهاي داخلي زندگي ميكنند. انواع مار مخصوصاً مارهاي زيتوني، شاخدار و كبرا در بيابانهاي خشك داخلي و ريگزارهاي جنوب غربي فراوان يافت ميشوند، تا جايي كه به هنگام رگبارهاي سيل آساي ناگهاني هزاران مار در شاخههاي رود كارون دچار سيل شده، زنده يا مرده آنها در رسوبات پس از سيلهاي خوزستان مشاهده ميشوند. در شمال ايران، دشت مغان به داشتن مار شهرت دارد. علاوه بر اين انواع عقرب در محيطهاي خشك داخلي به چشم ميخورد. در سواحل درياها و دلتاي رودهاي جنوب انواع دوزيستان مانند تمساح و سنگ پشتهاي بزرگ ديده ميشوند. پرندگان ايران نيز از تنوع چشمگيري برخوردارند. از تيرهي ماكيانها، مرغ و خروس خانگي، دراج، بلدرچين در شمال و انواع كبك، تيهو، هوبره، كبك دري، باقرقره در بيابانهاي داخلي، و درنا و غاز وحشي در كنار رودخانهها وجود دارند. از مرغان پا بلند همچون حواصيل، مرغ ماهيخوار،در حواشي خزر و اورميه فراوانند. در نقاط گوناگون ايران كلاغ، هدهد، داركوب، قمري، جغد و گنجشك، انواع كبوتر،كاكلي و پرندگان گوشتخوار مانند كركس و عقاب وجود دارد. علاوه بر پرندگان بومي در زمستانها كنار درياها، درياچهها و بركههاي داخلي ايران پذيراي هزاران مرغ مهاجر از نواحي شمالي آسيا (روسيه و سيبري) است. اين پرندگان مهاجر تا درياچهي هامون سيستان پيش ميروند. سرزمين ايران با داشتن دو درياي آزاد گرم در جنوب ويك درياي بستهي بزرگ در شمال از منابع معتبر صيد ماهي به شمار ميرود. صيد ماهي در حال حاضر با اهداف اقتصادي مخصوصاً براي توليد خاويار در شمال صورت ميپذيرد. در حواشي خزر و بندرعباس و بوشهر مراكزي براي صيد ماهي ايجاد شده است و هزاران ماهيگير حرفهاي در آنها به كار اشتغال دارند. ماهي جنوب ايران كه صيد، نگاهداري و بستهبندي آن با وسايل جديد آغاز شده، آينده درخشاني در پيش دارد. در رودخانههاي داخلي صيد قزل آلا متداول است و در جاهاي مساعد پرورش ماهي در حوضچههاي وسيع با اسلوبهاي فني جديد مراحل آغازين خود را ميگذراند. * منبع: گنجي، محمدحسن. ”مدخل ايران“. دايره المعارف بزرگ اسلامي. زيرنظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايره المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 10، ص 509
|